
سل..آم روش جدید سلام دادنمه😁 حالتون چطوره؟ خب توضیح اضافی نمی دم فقط عکس تست لباس لیدی باگه😆 دستم شکست تا طراحیش کنم😵

و مرینت شروع می کنه به دوختن لباسش😁 تا شب ساعت ۱ روش کار می کنه و بعدش خوابش می بره و همونجا می خوابه تیکی هم روش پتو می کشه تا راحت تر بخوابه. تو همین در اتاق آدرین.... آدرین: خخخخخخخخ (درحال خوابیدن) وزززززز وزززززززززوززززززز (زنگ خوردن گوشی) آدرین: هااااااااام (در حال خمیازه کشیدن) کیه این وقت شب؟؟؟ عه کلوئی! ازش بعید نبود... الو؟ کلوئی: آدررریکنززززز🙂 برای فردا مهمونی تو مهمون ویژه ای ها یادت نرررره😇 آدرین: آممم نمیدونم شاید نیام کلوئی: چرااااااااا😱😱😱😱 آدرین: چون پدرم رفته آلمان و خونه نیست کلوئی: من باهاش صحبت می کنم 😌 آدرین: نه نه لازم نیست من خودم حرف می زنم😅 اگه راضی شد میام اگر هم نشد که دیگه هیچی😁😁 کلویی: باشه پس بهم خبر بده ها آدرین: چشم چشم کلوئی: باشه اوه راستی از خواب که بیدارت نکردم؟ آدرین: 😐 و گوشی رو قطع کرد کلویی: ای وای؟ آدرین؟ آدرین؟ قطع کرد😐 ایرادی نداره مهم نیست در عوض شارژ گوشیم تموم نمیشه🤭 منم بهتره بخوابم فردا زیر چشمام پف می کنه زشت می شم☺️ (واه واه خانم خود شیفته😒) و بالاخره میشه صبح ساعت ۹... تیکی: مررررررررررررررررررییییییییییییننننننننننننننننننننننننتتتتتتتتتتتتتتتتتت پااااااااشششششششوووووووو ساعت نه صبحهههههههههههههه😱😱😱😱😱😱😱 مرینت: یااااا جد معجزه آسا😨😰😱👻 تیوی چرا داد میزنی زهره ام آب شد🤕 تیکی: ساعت نه صبحه و تو هنوز لباست رد تموم نکردی😧 مرینت: کی میکه تموم نکردم تیکی جون؟😏 تیکی: آخه دیشب خوابت برد و لباس نیمه موند😐 مرینت: مطمئنی؟ تیکی: آر...ه.. چی؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!😵💫 اما این غیر ممکنه🧐 مرینت: فعلا که ممکنه فقط مونده که بپوشمش و کوتاهش کنم چون یکم بلنده (تا روی مچ پاش میاد و می خواد درست تا روی زانوش کوتاه کنه👗) بعدش تیکه رویی پیرهنم رو روش بدوزم (قسمتی که سیاهه و خال های قرمز داره) (البته شما زیاد به شکل و شمایل نگاه نکنید کله اش از بدنش یه خورده بزرگ تر شده😅 و اینکه دستکش ها رو براش حساب نکنید😁 دستم شکست تا طراحیش کنم واااقعا زمان زیادی برد به خدا هر کی نظرش رو درباره این نقاشی نگه آرزو می کنم که حتی نتونه آدم خطی هم بکشه خداوکیلی خیلی خوشگل شده نه؟ شوخی می کنم شما هر نظری درباره نقاشیم دارین حتتتما حتما بگین و اصلا هم خجالت نکشین و رو راست باشین اگه بد شده بگین بد شده اگه خوب شده بگین خوب شده و اینجور چیزا البته چون قوری بود اینجوری در اوند اگه یکم رو کار می کردم مطمئن باشید ۱۰۰ برابر بهتر در میومد زیاد وقتتون رو نمی گیرم بریم ادامه😁)
تیکی: پس منتظر چی هستی زود باش پروش کن🤠 مرینت: باشه اول بیا یه چیزی بخوریم بعد😂😂 تیکی: باشه در اتاق آدرین... آدرین: پلگ می تونم بپرسم چرا از صبح ساعت ۷ بیدارم کردی و خودت الان خوابیدی؟😑 پلگ: به نام خدا.... چون ک.ر.م دارم😌😁 آدرین: کرم؟🐛 خوبه خودت میدونی 🙄 پلگ: معلومه که میدونم🤭 آدرین: تو خیییلی..... باحالی🤣🤣🤣🤣🤣 پلگ: 😂😂 حالا صبحانه خوردی؟ آدرین: از صبح ساعت ۷ بیدارم کردی که گرسنه بمونم؟ من یه صبحانه مفصل خوردم😌 پلگ: منم برم صبحانه بخورم بیام که باهات کار دارم😁 آدرین: جون من نگو که می خوای پیش بینی کنی😟 پلگ: در این حد از پیش بینی های چرت و پرت و الکی من می ترسی؟ آدرین: آخه متاسفانه این پیش بینی های چرت و پرت و الکی تو به واقیعت پیوستن امیدوارم م که ت.ص.اد.ف یادت نرفته باشه😐 (هر کی قضیه پیش بینی های پلگ و ت.ص.ا.د.ف آدرین یا بهتره بگم کت نوار رو نمی دونن حتما به رمان قبلیم رجوع کنن🙂) پلگ: به خدا که من اصلا نمی دونسم قراره این جوری بشه من همینجوری یه چیزی پروندم واقعی شد :/ آدرین: خواهشا دیگه چیزی نگو :( پلگ: 😁😁(نگاه ها و خنده های شیطانی😂) آدرین: پنیر می خوای😁 پلگ: نمی تونی سرم رو با پنیر شیره بمالی ولی ایرادی نداره😄 چون به هر حال من قلب بسیااااار رئوفی دارم😇 آدرین: آره آره می دونم😅 پلگ: خیلی خب پس مم برم پنیر بخورم بیام😋 آدرین: نوش جونت😅 وای دیگه نمی خوام پیش بینی بکنه😵💫 در اتاق مرینت.... تیکی: مرسی مرینت صبحانه خیلی خوش مزه بود😋 مرینت: خواهش می کنم نوش جونت😘 تیکی: بریم لباست رو کامل کنیم؟😃 مرینت: بریم 😄 و لباسش رو پوشید و کاملش کرد تا اینکه ساعت شد ۱۲:۰۱ ظهر.... در اتاق آدرین.... آدرین: پلگ؟ ۱۰ ساعته داری پنیر می خوری؟😠 پلگ: چو کار کنوم خیلی گوشنامه (دهنش پره 😂) آدرین: خب چی کارم داری؟ پلگ: قرار نیستش که لباست رو دقیقه نودی آماده کنی! بیا برات لباس انتخاب کنیم آدرین: خب لباس که کت شلوار می پوشم پلگ: ولی کدومش رو؟ تو هزار تا کت شلوار داری آدرین: راست می گی🤔 بیا انتخاب کنیم😄 وقتی که در کمد آدرین رو باز می کنن... پلگ: تو که به غیر از کت شلوار چیز دیگه ای تو کمدت یافت نمیشه😵💫😵💫🤐 آدرین: آآآآآآآممممم😁😁 پلگ: هممم🤨 همش رو باید بپوشی تا ببینم کدومش بهت میاد🧐 آدرین: فکر خوبیه.... چیییییی😨😨😨 می دونی چند دست کت شلوار اون تو هست؟ پلگ: هیچ ایده ای ندارم🙄 آدرین: ۱۴۵ دست کت شلواره شوخی نیست😶 پلگ: ۱۴۵ دست؟ 😏 برای تو که پوشیدن ۱۴۵ دست کت شلوار کاری نداره که😏 آدرین: جدی میگی؟ پلگ: اگه تو بخوای می تونی ۲۰۰ دست رو تو ۲ ساعت پرو کنی ۱۴۵ دست کاری نداره که آ نم برای آدرین آگراست اصصصلا کاری نداره😏 آدرین: جدی می گی؟ ههههم راست می گی اگه بخوام می تونم... پس بزن بریم😁 پلگ: به بچه روحیه دادم ولی ۱۴۵ دست داقعا شوخی نیست کم کمش یه ۲ ساعت زمان می بره حالا با سخت گیری های من فکر کنم تا موقع مهمونی وقت بگیره ببینیم چی میشه 😶🌫️
آدرین: خبببب شروع می کنیم. 😄 پلگ: خب ساعت ۱۲:۵ دقیقه اس ببینم چی کار می کنی😁 آدرین: خی اولی پلگ: ایییییی اصلا دور اینو خط بکش🤢 آدرین: این؟ پلگ: نوچ😑 و اما ساعت ۲:۳۵ دقیقه آدرین: پلگ ما الان ۶۰ دستش رو امتحان کردم و از خستگی دارم به فنا میرم🥵 و ساعت ۳: ۳۵ دقیقه اس و من باید حموم هم برمممممم😨 پلگ: دست بجونبون تا من برات یکی خوبش رو پیدا کنم آدرین: باشه و فوری رفت حموم در اتاق مرینت.... تیکی: خب مرینت.... مرینت: خب حموم رفتم لاک زدم لباسم رو آماده کردم و الان موند که منتظر باشم ساعت بشه ۳ تا حاضر بشم😄 تیکی: خیلی دوست دارم بدونم کت نوار الان چی کار می کنه مرینت: احتمالا لباساش رو آماده کرده همه کارش رو کرده و داره استراحت می کنه🙂 تیکی: شاید هم هنوز هیچ کاری نکرده کی می دونه😂 مرینت: 😂😂 در اتاق آدرین.... پلگ: هوووی مرغابی الان درست ۲۴ دقیقه است که تو ، تو حمومی زود باش بیا بیرون ساعت به ۳ مونده ۱ دقیقه داری چی کار می کنی؟ آدرین: به ۳ مونده ۱ دقیقه؟ پلگ: نه الان شد ۳ آدرین: الان شد ۳😨 پلگ: آر... که آدرین در رو با سرعت تماااام باز می کنه و پلگ بدون اینکه کامل بگه آره پرت میشه 🤣 آدرین: پلگ؟؟ پلگ: اینجام😑 آدرین: اوه شرمنده پلگ 😅 پلگ: حالا ایرادی نداره بیا ببین از این دست کت شلوار خوشت میاد؟ آدرین: عه چه خوبه! پلگ: آره بلوز آستین کوتاه (به لباس های دکمه دار و اینجور بلوز های مجلسی چه آستین بلند باشه چه آستین کوتاه بلوز می گن) با کت و شلوار سیاه و یه کراوات راه راه سیاه و طوسی پررنگ آدرین: عالیه پلگ... ممنونم ممنونم ممنووووونم😆😃 پلگ: گودرت😁 آدرین: بهتره سریع تر حاضر بشم تا قبل از اینکه دیر نشده 😃😄 در اتاق مرینت.... مرینت: تییییییکییییی من موهام رو جس کار کنم😨😨😨😨 تیکی: آروم باش مرینت بیا مثل اون روزی که رفته بودیم توماس آستروک فیلمش رو ارائه بده ببندیم مرینت: آهان یعنی مدل باله رینی؟ تیکی: آره یه همچین اسمی داره مرینت: پس بیا عجله کنیییم😭😭 تیکی: آروم باش😇 و شروع کردن به درست کردم موهاش پلگ هم هی موهای آدرین رو اینور و اونور کرد که آخرش به این نتیجه رسید که مدل موی خود آدرین بهتره😄 تیکی: تا تا😄😄 مرینت: وااای تیکی خیییلی خوشگل شدم😃 تیکی بیا الان آرایشت کنیم مرینت: باشه تیکی: یا هم نه صبر کن.... رژ قرمز بیشتر بهم میاد و خوشگلت می کنه نیازی به آرایش غلیظ نیست😇 مرینت: ممنون تیکی🤩
و مرینت شروع می کنه به پوشیدن لباس هاش در اتاق آدرین... پلگ: پوشیدی؟ آدرین: آره پلگ: واااااایییی بی خودی نمی گن پلگ خوش سلیقه😸 آدرین: با این نظرت موافقم 😂 اما کراوات نظر بانوم بود محض اطلاعت😏 پلگ: خیلی حرف می زنی... خب پس معطل چی هستییییی؟ آدرین: پلگ افزایش قدرت! پلگ: پلگ مجلسی! آدرین: پلگ مجلسی تبدیل گربه ای! کت: وااای چقدر شیک شدم😉 در چند که من همیشه شیکم ولی امروز شیک تر تر شدم😉 بزار از اون ادکلن های مرغوبم هم بزنم.... وااای الان دیگه تکمیل شدم... باید عجله کنم سر راه باید گل هم بخرم... یا نخرم🤔؟؟ وااای وقت ندارم بجنب گربه بجنب... در اتاق مرینت.... مرینت:تیکی؟ آماده ای؟ تیکی: آرههه ولی قبلش... عین پرنسس ها شدی!♥︎ مرینت: مرسی😊... تیکی افزایش قدرت! تیکی: تیکی مجلسی! مرینت: تیکی مجلسی دختر کفشدوزکی آماده! لیدی: دقیقا اون طوری شدم که می خواستم😍 خب این ادکلنم رو بزنم ... خیلی خب الان کاملا آمادم بزن بریم😄 کت: هوف به موقع رسیدم🥵... یه لحظه احساس می کنم که یه چیزی یادم رفته🤔 احساس می کنم که خرید گل یاااااادم رفتهههههههه نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱 اگه الان بیاد و انتظار داشته باشه بهش گل بدم چی؟ اگه انتظار یه دسته گل داشته باشه چی؟ اگه چون گل نخریدم ازم متنفر بشه چی؟ اگه چون گل یادم رفت بخرم فکر کنه که من بی شخصیتم چی؟ اگه فکر کنه من آداب و رسوم بلد نیستم چی؟ اگه... _سلام کیتی 😊 کت: یا خدا😱😶🌫️😶🌫️...... عه سلام بانوی من😁 لیدی: اوه شرمنده ترسوندمت؟😅 کت:یکم 😁😅 لیدی: حالت چطوره؟😊 کت: عالیم خودت چطوری؟😉 لیدی: منم به خوبی تو😁 خببب داشتی چی می گفتی با خودت هی می گفتی اگه چون کت: آآمم چیزه هیچی😅 لیدی: مطمئنی که نمی گفتی اگه چون براش گل نخریدم ازم متنفر بشه و فلان و فلان😁 ها؟😏 کت: چی نهههه به هیییبچ وجه😁😁 لیدی: آره تو هم گفتی و من باور کردم😏 کت: باشه تو بردی آره چون قرار بود برات گل بخرم ولی یادم رفت😕😆 لیدی: گربههه اومدنت برام خیلی با ارزشه نیازی به گل نیست😊😉 کت: ج...دی جدی؟ لیدی: آره!🙂 کت:مم..ممنون♡ لیدی:😃😀😄🙂😊 کت نوار محو تماشای لباس لیدی باگ شده بود چون خیلی بهم میومد نمی تونست از نگاه کردنش دست برداره لیدی باگ هم از خوشتیپی کت نوار داشت غ.ش می کرد فقط داشتن به سر و روی همدیگه نگاه می کردن تا اینکه کت تصمیم میگیره سکوت رو بشکنه...
کت: راستی لباست خیییلی بهت میاد🤩 خیلی خوشگله خیلی هم تو تنت قشنگ میمونه معلومه که... خودت دوختیش😃 لیدی: از کجا فهمیدی؟ کت: به هر حال ما گربه ها هم به اندازه کافی از مد سر در میاریم😌 لیدی: راستش روم نشد بگم ولی حالا که بحث رو باز کردی بزار منم یه اعترافی بکنم... کت شلوارت خیییلی بهت میاد انتظار نداشتم که کراوات اینقدر بهت بیاد😍 کت: به هر حال سلیقه بانومه دیگه انتظار داشتی بهم نیاد؟ البته من خودم خوش تیپم... لیدی: کتتتتت 😂😂 کت: 😂😂 و کت نوار دست لیدی باگ رو م.ی.گ.ی.ر.ه و کمی خم میشه و م.ی.ب.و.س.ه کت: شرمنده بانوی من چون محو لباست شده بودم بادم رفت عرض ادب کنم😁 لیدی: خوا..... خواهش می کنم😳😳 و کت دستش رو حلقه می کنه و میگه... کت: این افتخار رو بهم میدین که تا داخل همراهیتون کنم بانوی من؟ لیدی باگ که مات و مبهوت به کت نوار نگاه می کرد گفت... لیدی: البته😳 و دوتایی تا دم در رفتن... نگهبان: شرمنده باید کارت دعوتتون رو ببینم. لیدی: چیییییییی😨 کت نوار میشه یه لحظه بیای اینور یه چیز مهمی رو باید بهت بگم😁 کت: چی شده بانوی من؟ مگه کارتت رو نیاوردی؟ لیدی: برای اولین باره که دارم به همچین مهمونی ای میام تا به حال ندیدم که کارت دعوت بخوان اصلا برای چی می خوان؟😐 تو چی آوردی؟ کت: چون این یه مهمونی مجلل پولدارانه هستش برای اینکه امنیت رو حفظ کنن کارت دعوت می خوان. آره من آوردم. لیدی: مگه تو تا به حال به همچین مهمونی هایی اومدی؟ کت: آآآآآآآممممم راستش...😅 لیدی: آهان فهمیدم ... معلومه که زیاد به اینجور مهمونی ها رفتی🙂 کت: یه جوراااییی😁 حالا بیا بریم یه کاریش می کنم😉 نگهبان: میشه لطفا کارت دعوتتون رو ببینم؟ لیدی: گربه الان من چی کار کنم؟😨 کت: صبر کن😉... بفرمائید آقا نگهبان: اوه که اینطور بفرمائید! کت: خیلی ممنون... بیا بریم بانوی من لیدی: آخه... آخه... چطوری؟ کت: شانس داشتیم که کلوئی به اونهایی که با هم هستن مثل آلیا و نینو یه کارت داده و روی کارت ها اسم ننوشته وگر نه الان تو رو راه نمی دادن. وقتی به نگهبان کارت رو دادم فکر کرد که دوتامون رو با هم دعوت کرده😁 لیدی: آهان.... موضوع رو گرفتم😄 کت: خب بیا ببینیم کیا اومدن کیا نیومدن... لیدی: بیا بریم... که لیدی باگ از دیدم این صحنه شوکه شد... (خب تا اینجا کافیه تا پارت های بعدی فعلا خدا حافظ🥰😍)(ناظر جونم دستم به دامنت تورو خدا منتشرش کن التماست می کنم خواااهش میکنم😭)(برو نتیجه که شرایط و چالش داریم😁)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گایز نظرسنجیم منتظرتونه🗿
راجع به داستانه🥕🥕🥕🥕🥕🥕
تو عکس
لبش زیادی گندس😂
عکس فوریه دیگه چه میشه کرد😁😂😂😂
داستان عالیه♡
چون تازه اومدم قبلا نمیتونستم واس پارتا کلمنت بدم"-"
ممرسییی عزیزم نظر لطفته🥰😍
سلام گلم خوبی؟ پارت بعد منتشر نشد؟ 🥺
سلام عزیزم نه هنوز فعلا که رد شده دوباره مینویسمش😊
حالا اگه پارت بعد رو گذاشت😑🤦
رد شد😢
😭😭😭😭😭😭
شد نشد نداره دوباره همونو می نویسم😆
عالی بود ولی چرا دیگه پارت نمیگذاری؟
رد شددددد😭😭😭😭
وای چه بد خیلی رمانت خوب بود که
اما تسلیم نمیشم دارم دوباره می نویسمش😁
آفرین تو می تونی
عالیییییی بود
طراحی هم خیلی خوشگل بود فقط همون که خودت گفتی کلش یه خورده گنده شده
ممنون نظر لطفته😃😍
اوکی ممنون❤
😘
پارت بعدو نمیدیییییی؟!! واییی خیلی کنجکاومممم😍
تو برسیه احتمالا تا فردا منتشر بشه اگه نشد دوباره می نویسمش😺