ماهی قرمز ❤

بابام اول دو سال پیش، ۳ تا ماهی گرفت و یکیش مرد. سال بعد ک اومدیم ویلامون دیدیم شدن ۳ ماهی😍 اون دو ماهی جفت شدن و بچه دار شدن و ما به خواطر اینکه خدا اونو بهمون داد اسمش رو "خداداد" گذاشتیم. پدرم اون سال ب دلیل اینکه ماهی ها تنها نباشن رفت و ۱۲ ماهی گرفت. حالا ما تو حوضمون ۱۵ تا ماهی داشتیم عکس برای ماهی های ما نیست

بابام اومد و دید بیشترشون مردن ، ۶ یا۹ تاشون زنده بودن اما هنوز امید وجود داشت.

امسال دوباره تو حوضمون ۳ ماهی بودن. بابام به نیت پنج تن رفت و دو تا ماهی دیگه گرفت.(نمی دونم شایدم تعداد ماهی ها ک ۵ تا شد بخواطر خانواده ی پنج نفرمونه)

آره! همان اتفاق بدی ک عکسش بود افتاد! قرار بود بیان و حوض رو اولش رو درست کنن و پدرم ماهی ها رو توی ی تشت گذاشت و روشون بد جور پوشوند. همون شب ی گربه ی سیاه به هوای ماهی ها اومد و هی سمت سطل آشغالی ک توش گوشت داشت رفت و صبح (امروز) ک روزه هم هستم و دلم می خواست تا شب بخوابم خواهرم زهرا اومد گفت:گربه همه ماهی هامونو برده!