داستان از اونجایی شروع میش که در زمان های قدیم یک زن و مردی بودن که یک جعبه حاوی میراکلس (اشیایی مثل انگشتر ،گوشواره ،دستبند و گل سینه که وقتی اونو برمیراشتی یه جانوری(تو قصه بهش میگن کوامی) ازش می اومد بیرون که کوچولو بود و اگه جمله ی خاصی رو می گفتی تبدیل به یک از قهرمان می شدی که بسته به میراکلسی که داری قدرت های مختلفی می گیری )که توی گرامافون بود قایم کرده بودن تو اون زمان که انگار تو فرانسه جنگی چیزی بود زن به مرد (اسم مرد فو بود که تو داستان بهش استاد فو می گن )میگه ما می تونیم مردم رو نجات بدیم من لیدی باگ می شم و تو چت نوار باهاش مبارزه می کنیم ،ولی استاد فو گفت ولی اگه شکست بخوریم کل میراکلس ها رو از دست می دیم .سپس زن گفت پس تو برو و من مقاومت می کنم با اصرار زن استاد فو به فرانسه فرار کرد .
در همین مدت دو تا از میراکلس ها گم شد. از اینجا شروع میشه شخصیت های اصلی مرینت و ادرین هستن . مرینت دختر یه شیرینی پز هست و با پدر و مادرش زندگی می کنه و یکم دست و پا چلفتی هست. ادرین اگرست (فامیلش اگرست هست)یه مدل لباس مشهور هست و پسر یکی از بزرگترین طراحان لباس در فرانسه یعنی از اون پولدارا هستن . ادرین تو خونه بزرگشون با پدرش ،ناتالی منشی باباش و راننده اش زنگی میکنه و وقتی بچه بوده مامانش رو از دست داده
همین جا بگم که میراکلس ها همیشه برای استفاده ی درست استفاده میشن مثل نجات افراد یا حتی نجات دنیا و کسانی که از میراکلس برای استفاده نادرست استفاده می کنن در واقعا میراکلس هارو مجبور به این کار کردن😢 پدر ادرین یکی ازمیراکلس هارو دزدیده و یکی دیگه هم برای همسرش هست که یه جای امن حفظ شده. یادتونه در پست قبلی گفتم که پدرش آدم بدی نیست.الان توضیح میدم .هرکسی که میراکلس گربه ی سیاه و دختر کفشدوزکی رو باهم داشته باشه می دونه هر آرزویی بکنه و اون بر آورده می شده. وقتی مادر ادرین مرد ،پدرش اونو تو یه محفظه نگه داشت و آرزویش اینه که همسرش رو دوباره زنده کنه.
میراکلسی که ماد ادرین داره تویه یه قفسه هست و پدرش ازش استفاده نمی کنه ولی خودش یه میراکلس داره چون در واقع میراکلس هردوشون یه قدرت رو داره:اون ها وقتی ناراحتی رو در بقیه می بینند یک جسمی رو به سمت اون شخص ناراحت می فرسته(برای مثال پدرش یه پروانه سفید و قشنگ رو تو دستش میگیره و اون پروانه سیاه و شیطانی میشه و میراکلس مادرش یک پر رو سیاه می کنه)وقتی اون چیز به اون شخص ناراحت برخورد میکنه اون شخص رو در حقیقت به پدرش (پدرش اسم خودش رو وقتی که میراکلس رو داره حاکماث گذاشته)وصل میکنه و اون دو نفر باهم حرف میزنند حاکماث از ما ناراحتی و عصبانیت اون ها استفاده می کنه و میگه من بهتون قدرت انتقام می دم ولی باید میراکلس گربه سیاه و لیدی باگ رو برام بیارید
در همین مدت استاد فو که حدس می زند کسی که میراکلس رو دزدیدن دنبال چیه و چرا اونو می خواد میراکلس لیدی باگ رو تو کیف مرینت و گربه ی سیاه رو تو جیب ادرین گذاشت اونم تو اولین رو مدرسه اش (چون پدر ادرین بهش اجازه نمی داد به مدرسه بره و اون روز یواشکی داشت به مدرسه می رفت در حقیقت از خونه فرار کرد) از اون روز هر قسمت فیلم راجب شیطانی شدن یک نفر و نجات اون ها توسط لیدی باگ و کت نوار هست (آخه میراکلس کت نوار و لیدی باگ از همه قوی تره و فقط میراکلس لیدی باگ این قدرت رو داره که پروانه شیطانی رو دوباره به پروانه سفید تبدیل کنه وگرنه پروانه دوباره یه شخص غمگین رو پیدا می کنه) بچه ها پارت تموم شد تا پارت بعدی بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)