
سلام گایز🌿✨ اومدم با فیک جدید هروز قراره یک پارتش رو بزارم 🌸 منتظر حمایت هاتون هستم😍

ناظرجون خسته نباشی💜🌸🌿 قبل از اینکه شروه کنیم بگم یک پست در مورد معرفی داستان گذاشتم اونم برید نگاه کنید💜 Ep1 من دختر رییس جمهور کره هستم که فقط یه عکس از من منتشر شده بود که برای ده سالگیم بود و به خاطر امنیت نه میتونستم جایی برای تفریح برم و نه مدرسه و نه جاهایی که یه انسان عادی میتونن برن. راستش یادم رفت خودم رو معرفی کنم پارک ملینا هستم و ۲۲ سالم هست و این عکس منه خودتون تو ادامه با خصوصیات اخلاقیم اشنا میشید همیشه تو یک اتاق جدا توی عمارتمون که اتاق تحصیل بود درس هام رو میخوندم و علاوه بر درس ها مطالب و اموزش های دیگه میدیم که از جمله دفاع از خود اگر کسی نبود از خودم دفاع کنم و کلی کلاس دیگه که این فشار رو زیاد تر میکرد و همهی وقت هام هم پر میشد و یه جور زندگی تکراری شده بود برام و حتی به خاطر امینت هرگز تو عمارت نمیتونستم از گوشی استفاده کنم و از چند روز قبل ساعت انجام کار هام رو میدونستم 😩. چون پدرم رییسجمهور کره بود زیاد وقتی نداشت تا با هم باشیم و در هفته در روز های عادی فقط سه روز یا بیشتر چهار روز میدیدمشون که البته گفتم روز های عادی بعضی مواقع میشد چند ماه نمیدیمشون 😕.

مادرم هم که برنامه هایی برای خودش داشت مثل من ولی دیگه با مادرم بیشتر وقت میگذروندم تا پدرم. امسال قرار بود سال دوم دانشگاهم رو بخونم البته دانشگاهی نمی رفتم و استاد شخصیم بهم اموزش میداد که واقعا دیگه خیلی کسل کننده تر شده بود شاید بگین که این خوبه مدرسه نمیری یا دانشگاه و استاد خصوصی داری ولی فکر اینکه هیچ ذهنیتی و خاطره از مدرسه و دانشگاه نداشته باشی و هیچ دوستی خیلی سخته و از اجتماع همیشه دوری🙁 و نسبت به بعضی چیز ها اصلا احساس و تجربه ای نداری . دو عکسی که تا به حال گذاشتم عکس های ملیناس✌🏻

امروز اخرین روزیه که قراره پدرم رو تو این هفته ببینم و ۱۵ روز دیگه سال دوم دانشگاه ام شروع میشه و یه تصمیمی گرفته بودم که میخواستم موقع شام بگم به والدینم رفتم تا لباس بپوشم برای شام خانوادگی عکس لباسم و مدل موهام 👗 رفتم سالن غذاخوری مادرم اونجا بود تعظیم کردم •••ملینا : سلام •••م ملینا (مامان ملینا) : سلام دخترم بیا بشین پدرت هم همین الان میاد •••ملینا : چشم مادر پدرم اومد پاشدیم و تعظیم کردیم و نشستیم غذا ها رو آوردن •••پ ملینا (پدر ملینا): دخترم چه خبر از تحصیلاتت؟ •••ملینا : پانزده روز دیگه سال دومم شروع میشه •••پ ملینا : خوبه ••••ملینا : پدر میتونم یه درخواستی از شما بکنم •••••پ ملینا : چه درخواستی ••••ملینا : میشه امسال برم دانشگاه سال دومم رو بخونم ؟ •••پ ملینا : میدونی که تو نمیتونی بری •••ملینا : میتونم هویت فیک بسازیم و با یه اسم دیگه وارد دانشگاه بشم و عکسی ازم هم منتشر نشده که بشناسمن •••پ ملینا : ما به خاطر امنیت تو داریم تلاش میکنیم و اینکه بری دانشگاه امنیت آنچنانی که الان داری رو نداری و نمیتونی دیگه تا اخر سالت برگردی خونه چون شاید کسی دنبالت بیاد و یا یک چیز دیگه لی اتفاق بیافته همه چی معلوم بشه •√•ملینا : پدر من میتونم تو خوابگاه دانشگاه ها بمون اتاق تک نفره هم دارن که خیلی خوب میشه ..... اگه شما اجازه بدین که این سالمم رو تو دانشگاه بخونم میتونیم بهترین دانشگاه رو پیدا کنیم که امنیتش خوبه قبول دارین ؟

••••پ ملینا : باشه فقط به خاطر این قبول میکنم که چون من با مادرت قراره ۱۶ روز دیگه تا ۷ ماه بریم سفر کاری تنها نمونی خونه •••ملینا : ممنون پدر امیدوارم به سلامت برین و برگردین •••م و پ ملینا : ممنون دخترم •••ملینا : میتونم یه گوشی بخرم ؟ •••پ ملینا : البته ولی نباید شماره ما رو سیو کنی حفظشون کن و همچنین نباید از محوطه دانشگاه پا بزاری بیرون چون دیوار موش داره موشم گوش داره •••ملینا : چشم حتما ... من دیگه سیر شدم با اجازه تون برم ... شب بخیر 💜از زبان ملینا :💜 خیلی ذوق کرده بودم رفتم خوابیدم و صبح که بیدار شدم رفتم با منجینرم هماهنگ کردم و استاد شخصیم رو برای این ترم کنسل کردم بهترین دانشگاه سئول رو پیدا کردیم و من مدارک جعلی درست کردم و ثبت نام کردم اسمم رو تغییر دادم و گذاشتم «پارک آنیلم» و همه چیز رو اوکی کردم چون ثبت نام خودم نرفته بودم منیجر من رفته بود گفت که روز اول ترمت مشخص میکنن اتاقت رو تو خوابگاه دانشگاه و بعد یه موبایل گرفتم . 🌟۱۳ روز بعد🌟 با صدای آلارم موبایلم پاشدم رفتم زودی اماده شدم و چمدونام رو که دیروز بسته بودم خدمتکار رو صدا کردم بذاره ماشین و به میکاپ ارتیستم بگه بیاد تا موهام و میکاپم رو اماده کنه استایلم👆🏻 رفتم پایین با والدینم صبحانه خوردم و بعد خدا حافظی کردم ازشون و رفتم سوار شدم ماشین و راننده شروع به حرکت کرد خیلی وقت بود که بیرون نرفته بودم وقتی دلم برای بیرون تنگ میشد میرفتم حیاطمون یا بهتره بگم باغ عمارت خدا رو شکر عکسی از من وجود نداشت تا بخوام ماسک بزنم چون واقعا سخت بود تا اخر ترم صورتم رو بپوشونم رسیدیم و من پیاده شدم و راننده پشت سرم چمدونام رو میآورد وقتی وارد محوطه دانشگاه شدم همه نگاهاشون رو من رفت خیلی ترسیدم فکر کنم شناختن وای چیکار کنم بشناسمن عکس میکاپش رو تو نتیجه میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان پارت های بعدی منتشر شده ✌🏻🌿
یه جورایی مثل گل برفیه، اما به نظر قشنگه ،ادامش بده ،نا امید هم نشو
اهان جالبیش اونجاس که من گل برفی رو ندیدیم
گفتم که کمی شبیهشه و داستانت قشنگه و منظورم هم اینکه از روی اون بوده نیست پس لازم نیست ناراحت بشی 🫰🏻🍓
نه عزیزم اشکالی نداره ،ادامه بده من که میخوام ببینم آخرش چی میشه💪🏻🍓💜
باشه حتما مرسی💜✨