
باشه باشه اینبار قول میدممممم کل قضیه ای که میخوام تو این قسمت باشه رو تو پارت بعد کامل کنم
(اینم عیدی من به شمااااا منتظر عیدی هاتون هستیم،البته خدایی زیاد حوصله عید نداشتم.محظ یاد آوری. توی پارت قبل کارول بسیار غیلتی،البته قرار نیست اعتراف کنه،اومد تا تایلر و داستین رفقای دیمن رو بزن.ه)پسرا افتادن زمین،میبل هم جوری که انگار آب یخ روش ریخته باشن وایساده بود. دیمن توی ذهنی به چیزای زیادی فکر میکرد:چه طور؟!کِی!!؟ این کاروله؟؟!. نگاه سرد کارول با چشم قرمزش همونجا میخکوبش کرد. چشم آبی،روح صبر،تو اون لحظه خاموش بود. خب مردن حوصلشون سر میره بعضی وقتا باید صبوری رو بزارن کنار یکیو بز.نن!!. کارول:تو فکر کردی کی هستی؟. دیمن از اول عمرش خودشو برای همچین سوالایی آماده کرده بود،میخواست خورد و بخبختش کنه. ولی توسط کارول ایگنور شد و کارول پرید بخل میبل:موبللللل خواهرک رومخممممم. میبل تشنج کرد اون وسط:*@*"^#^@*#)*"^،به من دست نزن!!!با چه جرعتی!!. میبل با یه ضربه به شکمش ازش تشکر کرد. ولی حواسش نبود کارول پرنسسی و مثل فیلما بغلش کرده و باعث شد سقوط کنه. میبل:آخ!دی۰لاق نمیگی با این قدت بیوفتم میمیلم؟؟!!. دیمن با لبخند عصبی به این دوتا خیره شده بود. تایلر و داستین پا شدن و دویدن عقب:داستین با لبخند استرسی گفت:هی دیمن!!ارزشش رو نداره پاشو بریم!!. دیمن با قیافخ جدی و عصبی به چشمای میبل زول زده بود،از کارول عصبانی بود،ولی دمیبل رو مخش بود(مطمئنم فهمیدید) و واکنش خفن میبل:/انگشته بین انگشت اشاره و انگشت حلقه/ کارول:/خنده/اوه افتخار_یعنی عه نینی بد. صدای زنگ کلاس بلند شد.
نشستن سر کلاس. کارول تند تند تعریف میکرد. واترین دستاشو به هم قفل کرد و چشماش برق زد:چه ناز!!. نور و پرتویی که از سوی کاترین میومد به هاله ی تاریک کارول برخورد کرد. کاروا:...دلم نمیخواد بپرسم منظورت کدوم بخششه. هاله ی کاترینم افسرده شد و لپاشو باد کرد::-:. کارول چشماش گرد شد و نازش کرد:گوگولو. کاترین:نازم نکن._.💢. تبی دستش زیر لپش بود و دستش تکیه داده بود:هی،برگردید به بحث،عین کارتونایید که یهو میرسن به یه بحث جدا!!،الان چی میشه؟با دیمن دشمن شوی؟. کارول پاشو انداخت رو پاش و صورتش رو با دستش گرفت،چشماش تنگ شده بود و کمی برق میزد:نه حقبقتا،اونقدر حسابش نمیکنم،اون خیلی بچست. کلر:اون ازت چندماه بزرگتره... کارول چیبی شد و صورتش رو گذاشت رو میز و با کاموایی که از زنگ فناوری مونده بود بازی میکرد:همینطور که شما به چند ماه فاصله کوچولویید،سن اونم ایگنور میکنم. سانست با چشمای گرد و یه ابروی بالا اومده نگاش کرد:و ببینم فکر کردی ممکنه باباشو درگیر کنه؟. کارول با ریلکسی گفت:دارید موضوع رو جدی میکنید،من حتی نزدمش!!. منطقی بود،تایید کردن. کارول:تازه اگه زده بودمش یه قات۰ل حساب میشوم🤝🤝. داست از قدرت ضربش تعریف میکرد. تو این مدت به نگاه سانست بی محلی میکردن. سانست بعد کامنتی که گذاشت یه چیزی یادش اومد:وایسا ببینم...تو!!. پرید که یقه کارولو بگیره که کارول ترسید خودشو کشید عقب و میز رو هم با خودش کشید،میزی که سانست با دستاش وزنش رو روش انداخته بود و باعث شد زیر دستش خالی شه و از لپ بیوفته روی میز و صدایی مثل صدای بچه گوربه ایو بده که کوتکش زدن. کارول:اوه...سوگند میوفته دنبالم:-:خوبی کوشولو؟:-:.
سانست یهو تز جا پرید:تو با کسی که میتونه منو به چیز بده دشمنی کردی؟؟!!. کارول جوری که انگار سردش شده بدنش رو جمع کرد و کوشولو به نطر میومد:خدایی کار خاصی نکردم:-:. سانست:مگه کینه شتری estj رو نمیشناسییییی. کارول::-:...ببشید؟:-:. سانست:نموبخشم=---=. نینی خرگوش عصبانی حالت قهری پشتشو کرد بهشون نشست. تبی:سان سان،به جا این کارا درستو بوخونی راحت تر نیست؟. سانست:به خودم قول دادم دو دیقه دیگه عین چی بخونم!!. آره جون خودت. دیمن از در کلاس اومد داخل،توی اون لحظه سر و صداها قطع شد،انکار اراده و هاله ی تاریک دیمن رو حس میکردن. دیمن با ثدم های سنگین اومد و نشیت سرجاش. نیم نگاه سنگینی به سانست انداخت سانست هم لبخند نورانی تحویلش داد. کارول تو گوش کلر گفت:بتز داره ایطوری میکنه._.. کلر:از استرسه،به نظر من کار خوبی میتونه._.. مامان توریل اومد تو،امتحان شروع شد... "بعد امتحان" دخترا به برگه سانست زول زدن. تبی:اونقدرا هم بد نیست میخواد چیکار کنه؟به برد.گی بگیرت؟. و دوباره به نمره ۹ از ۲۰ سانست زول زد. نمره هاشون رو به نمایش بگذتریم: کارول:۱۷. تبی:۱۶. کلر:۱۲. کاترین:۱۱.سانست:۹. سه تای آخری رو استرس این کارو باهتشون کرد. سانست با اعتراض و اشک:چه طور این درس***رو ۱۷ شدیییی؟؟؟!. کارول شونه هاشو داد بالا:معلم رو دوست دارم.
روشونو برگردوندن. دیمن سر جاش نبود. یهو یه چیزی خورد به پای سانست:مثل...فرش؟. درست بود!!یه فرش قرمز پهن شد و یهو نور کلتس قطع شد. ×هاااا؟. کارول گوشی رو گذاشت کنارش تا اگه لازم شد به پلیس زنگ بزنه. یهو یه تیکه نور تابیده شد،بچه ها بهش چشم دوختن. دیمن با نیشخنو و قدم های آروم روش فرش قرمز قوم برمیداشتن. انگار نورانی و زرق برقی شده بود!. تایار و داستین به سمت دیمن پولای تقلبی پرت می کردن .تبی:نمیخوان برسن اینور فرش؟یا نمیخوان آهنگی چیزی برای جو دادن بزارن؟خیلی خسته کنندس_ یهو داستین با تفنگ پول الکی پرت کن صورت تبی رو مورد عنا یت قرار داد. تبی دستاشو گذاشت جلوی صورتش:چه طور این کاغدت اینقدر درد دارن؟؟!. دیمن رسید پیششون:سلام ای برد۰ه!...
روشونو برگردوندن. دیمن سر جاش نبود. یهو یه چیزی خورد به پای سانست:مثل...فرش؟. درست بود!!یه فرش قرمز پهن شد و یهو نور کلتس قطع شد. ×هاااا؟. کارول گوشی رو گذاشت کنارش تا اگه لازم شد به پلیس زنگ بزنه. یهو یه تیکه نور تابیده شد،بچه ها بهش چشم دوختن. دیمن با نیشخنو و قدم های آروم روش فرش قرمز قوم برمیداشتن. انگار نورانی و زرق برقی شده بود!. تایار و داستین به سمت دیمن پولای تقلبی پرت می کردن .تبی:نمیخوان برسن اینور فرش؟یا نمیخوان آهنگی چیزی برای جو دادن بزارن؟خیلی خسته کنندس_ یهو داستین با تفنگ پول الکی پرت کن صورت تبی رو مورد عنا یت قرار داد. تبی دستاشو گذاشت جلوی صورتش:چه طور این کاغدت اینقدر درد دارن؟؟!. دیمن رسید پیششون:سلام ای برد۰ه!...
"زنگ ناهار"باران دستشو گذاشته بود روی شکمش عین چی میخندید:خدایی؟؟!. حدیث:نخند گونا داره؛---؛. آیشا:خدا میدونه چه بلایی سرش میاره؛-؛. ++++سانست رو برروی دیمن پشت میط دست به سینه نشسته بود:جدیم،من آدم مهلبونیم پس اذ.یت نکن،به infp عزیزم میگم بیاد برات=--=. دیمن عینک آفتابیش که محض خفن نمایی زده بود رو صاف کرد:نگفتم میتونی بشینی. سانست دلش میخواست میز رو توی سر دیمن خورد کنه ولی تایلر و داستین با عینگ آفتابی و قراردادشکن جلوی سانست ظاهر شدن. دیمن:خب،حالا پاشو برو برام یه ساندیس آب انار بیار. جلد آب میوه رو مچاله کرد و انداخت دور:این یکی تموم شد. سانست فشاری:سلیقت توی آب میوه هم افتضاحه...
یه صدای پیرزنونه مهربون از سمت هیولاعه بوفه دار اومد:تو چی میخوای دخترم؟. سانست سرش پایین بود و دیمن رو ف۰وش میداد:یه ساندیس آب انار... یهو صدای پیرزن به یه صدای پسرونه آشنا تبدیل شد،با یه چشم بسته سرشو به دستش تکیه داده بود:هه هه،داری تقاص بداخلاقیاتو پس میدی؟. سرشو سریع آورد بالا،درجا شناختش!مگه میشه نشناختش؟. سریع مشتشو آورد بالا و یه مشت آنیایی،گودرتمند که باعث شده بود با فشار هوا صدا بده نسیب "اپیک" کرد. اپیک:/اشککککک/سانی!!. مچ دستایه سانست رو گرفت تا از جمجمه ش محافظت کنه. سانست:پدر گوربه!!چه طوری!!چرا اینجایی؟؟؟!؟؟. این امکان نداشت،اگه منطقی فکر کنی اپیک قابلیت گشتن تو ای یوهارو نداره.پس چه طوری اینجاست؟. حتی آشناییشون با استار و بد سنس جوری بود که با یه سری شرایط و موقت تو این ای یو موندگارن. یکم فکر کرد،درسته اپیک به این منطق اهمیت نمیده. پس یه سوال مونده بود:چرا لباس خدمتکاری زنونه پوشیدی؟. اپیک یه نگاه به خودش انداخت و دامن رو پایین نگهداشت:این لباس فرممه. سانست:آها. دوباره انرژی ناشی از هیجان ووعبصانی بودن. یهو شروع کرد مشت زدن و جیغ برای تخلیه انرژی. اپیک تا آبروش بیشتر نرفته کشبدش پشت اُپن خوراکی فروشی. ولی بازم از ستنست کوتک میقولد. یه فکر زیبا اومد به ذهنش
اپیک یهو یه خرس بزرگ عروسکی رو میگیره دستش:خرس بغلی!!. و سانستررو توی بغلش محو کرد،یکم مکث کرد تا آروم شه. سانست:... آروم شد و عروسک رو از خودش جدا کرد و به اپیک نگاه کرد که بدنش رو جمع کرده بود تا کدچیک تر دیده شه. سانست:چزا اینجایی؟:/. اپیک:ناناحت شدی که دیدیم؟:>. ناراحت نشده بود،فقط هیجان زده بود. قیافه عصبی گرفت:فقط بن۰ال=-=. اپیک:کوتاهش میکنم،دلم برات تنگ شیده بودددد^----^.سانست:در۰دددددد. سعی کرد آروم باشه و سوال دیگه ای نپرسه،ولیوجاش نگرفت رفت یه سیلی به اپیک زد و بخلش کرد،خیلی محکم و صورتش رو تو لباسش محو کرد،و دوباره سیلی زد و از بخلش دراومد. اپیک ذوق کرد:اووو جینگولی شدم. اپیک:خب ببینم قضیه ادن پسره چیه؟•-•. سانست عصبی:دلیلی نمیبینم بهت بگم!. کمی مکث کرد. سانست:باهاش شرط بستم و الان بایل هرکاری میگه بکنم._.. اپیک بلند شد:باشه. سانست:ها؟...

و با حیرت نگاه کرد که به صورت عجیبی لباسای اپیک تبدیل به لباسای همیشگیش شد. صدای انگشتاشو درآورد:خب خب ببینیم چی داریم. رفت سمت میز دیمن اینا اپیک: دیمن دنیل*فامیلیش*؟. دیمن سرش رو آورد بالا و با نگاه و لحن رسمی جواب داد:بله. یهو چشنای اپیک گرد شد و زیر لب با قیافه تعصف باز یه چیزایی مگفت. دیمن سرش رو کج کرد:چیزی میخواید بگید؟... اپیک قزافه جدی گرفت:من از کمیته انضباطیم و اومدم با تو حرف بزنم... چشمای دیمن گرد شد،یه نظرش منطقی نبود:و با لباس شخصی و خودتون شخصا پیش دانش آموزا میاید؟.. اپیک:برای استرس وارد نکردنه. اپیک خم شد طرفش و سایه اش افتاد روش:میخوای توی دفترم باهام حزف بزنی یا همینحا؟... دیمن توی سکوت از جاش بلند شد و اپیک با قیافه جدی دستشو گذاشت رو شونه دیمن و به سمت جلو هدایتش میکرد. توی لحظه ای که از در خارج میشدن،اپیک سرشو برگردوند سمت سانست و چشمش زد و زبون درآورد و با دستش ۲ رو نشون داد. از در زدن بیرون. سانست یهو زد زیر خنده:ج۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ررر.
دخترا اومدن جمعش کردت. سانست نشست برای اونا هم تعریف کرد و اونا هم از اونور ج۰ر میقولدن. حدیث:رفت بچه مردمو چیکار کنهههههه. کارول:من فقط موندم کدوم دفتر آخههههه.+کمی بعد+ کازول چشماش قلبی و نزدیک به قیافه منحاف شد:غیلتییییییی. کلر:برای تو رفت رو حالت جدیییییی سانست:کلر که هیچ،تو اول برو به عشخ خودت برسسسسس. کارول رو صندلی صاف شد:من عش۰ق ندارم. دخترا غرغر کردن،کارول حتی گرمزش نمیشد!!. آوا:الان دیمن دیگه کاریت نداره؟.
سانست شونه بالا انداخت:نمیدونم ،راستش نمیدونم داره چه بلایی سرش میاره.صدای بلستر باند شدبچه مردم مرد. سانست:بتوشه،مگه چیکار میتونه بکنه؟. +کمی بعد در دفتر مدیر+ددیمن دستشو می زد به یه کاغذ با لیست طولانی از جرم های بیت لند. دیمن:و تازه جدید جرم،جعل هویت ماموران قابل احترام کمیته انضباطی!!متاسفانه خود شخص و عامل در رفت... ۰بله ،همینطوره،دیمن کارو به دفتر مدیر کشوند،اون تصمیم گرفت انت۰قام بگیره!!. مدیر دهنش از این همه جرم باز موند!!خود دخترا هم حاضر بودن قسم بخورن اونقدر هم بد نییتن!!. شاید به خاطر جو دادن زیاد دیمن بود. دیمن دستاشو زد به میز مدیر و صاف تو چشماش نگاه کرد:به نظرم باید در این مورد کاری کرد!!.
مدیر با اراده بسیاز و با سرعت به کسایی وه کارول لطف کرده بود شمارشون رو داده بود تا بیان بچه هارو جمع کنن زنگ میزو. نگاه های سنگین رو کارول بود. کارول:نترسید ماله عشخاتونه،نمیدونید چقدر پیدا کردنشون سخت بود. سینگلا اولین بار از سینگلی نالی.دن. مدیر:و من از میبل برای ش۰ماره ای بزای کارول بسیار تشکر مینمایم. کارول بر.گ هایش ریخت!!میدونست منطورش داسته...اصلا چه طوری پیداش کرده...ولی مطمئن بود نمیاد پس راحت بود.
تموم!! وجدانن کامنت بی معنی بدید از داستان و مانهوا مح.رومتون میکنم. عکس تستم قدیمیه

این شوما و این تخم مرغ عیدی بنده
..............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پرام داستان واسه ۹ ماه پیشه💀
چرا عکس این پارتو که میبینم یاد بالدی میوفتم؟
بالدی یه پسر بچه نبود به مولا
میدانم ولی بازم یادش میوفتم...
خبری از مانهوات نیستتتت 😃👌👌👌👌
تازه فهمیدم داشتانشو چه طوری کنم و هر صفحه ۱ ساعت کشیدنش طدل میکشه مدرسه ها هم که هست نمیتونم همش نقاشی بکشم
ولی شاید جمعه گذاشتم
باشه... حرفتو قبول میکنم 😃👌
نمیخواستم فشار وارد کنماااا
ببخشید اگر ناراحت شدی 😃💔
قضیه پروفت چیست
بسی بر.زخیست
دلایل مختلفی دارد خوشحالم که پرسیدی.___.
برای هشدار این بود که کسی دروغ سیزده بهم نگه
عصبی بودن برای اینکه فردا باید برم مدرسه
میخواستم یه نقاشی با مدل مو بسته بکشم
و مرسی با اینکه گفتی بر.زخیه
نگفته م خوشگل نیست._________. منظورم این بود اوسیت تو عکس انگار یه بلایی سرش اومده بر.زخی شده._____.
بسی کیوته
نه جدی تشکر کردم سعی کردم عصبی به نظر بیاد.___.*نوازش*
تشکر
*لوس کردن خود
*عقب کشیدن
بسه لوس نشو؛-؛
عه تو هم با نوازش لوس میشییی._.
می دانستی وقتی دیدم رفتی من و کارول همزادیم رو لایک کردی فک کردم یکی دیگست یا اینکه اک.ت پریده-____-
به خاطر پرچفایل جذابم؟؟
بلی بلی
مانهوات فراموش شده 😃؟؟؟؟؟
نه اتفاقا ایده هام سرازیر شدن. ولی خودم دارم اینارو میکشم طول میکشه یکم
خوبه خوشحالم فراموش نکردی 😃👌
بعد خوب قضیه رو توضیح بده باشه؟ 😃👌
روندشم اینکه تو پارت اول یکم مبهم حرف میزنن بعد دقیق میشن🤝
👌😃
درباره مانهوات توضیح میدی؟
اگه ابیس پینتم دوباره راه بیوفته تو پارت دو درست توضیح دادم
باش میسی
هیچ،تو اول برو به عشخ خودت برسسسسس. کارول رو صندلی صاف شد:من عش۰ق ندارم.
ویت،وات؟
من فک میکردم تو عشخ پاک و خالصانه ای به داست داری و افتخار میکولی و اعتراف میکولی .____.
کارولللللللللل
عکس خودت توی لود لند رو بکش بفرس برامممممم
دارم نقاشی وکشمㅜㅜ
لاودلند؟._.باش
قسم بخور که تستش میکنی تا بفرستم.__.
عه بچه ژان ینی چی._______.
بعدشم عکس پسملت لود نمیشه
*اشک
نت ایرانㅜㅜ
باشه باشه._.ولی باید تستش کنی.__.
چون قدیمیه اینطدره._.الانم عکسشو ندالمTT
هعی باشه .______.
تشکور
عه چلاااااㅜㅜ
لباساش چه رنگیهههههههه
کلا سفید کراواتشم سیاه.___.
صحیح. _____ .
خوشحالت هم یه چک بوکول
تخم مرغت منو یاد سنس انداخت😂😂😂😂
چون سعی کردم سنس باشههه
تف بر نت🥺
:"""]]]