لایک و کامنت بچه ها میخوام یع داستان دیگه بنویسم
(پرش. زمانی)
ویو جولیا
رسیدیم فرودگاه بدو بدو به سمت گیت رفتیم که گفت: سلام هواپیما ۱٠دقیقه تاخیر داره
یونا: خدارو شکر آخیش به خیر گذشت
جولیا: شانس اوردیم هانا: بالاخره شانس در خونه ی مارو زد( نویسنده: حالا کجاش رو دیدید هانا: یعنی چی نویسنده: حالا میریم جلو میبینید)(پرش زمانی)...: پرواز ۵۴۱ به مقصد کره سئول به گیت.... بروید هانا: بچه ها بلند شید پرواز ماست (پرش زمانی)
ویو هانا
سوار هواپیما شدیم متوجه شدم صندلی هامون از هم جداعه جولیا اول هواپیما یونا اخر هواپیما
منم بال هواپیما با هزارتا غر زدن رفتیم نشستیم نشستم بعد یه پسر قد بلند کنارم نشست چه بوی خوبی میداد یه عطر تلخ و سرد یه عینک هم زده بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلی پارت بامزه ای 😘
داستان خوبیه ولی چه باحال که بپری خونه یکی بعد باهاش زندگی کنی خدا یه همچین فرصتی به منم وقتی فرار کردم بده آمینننن🤣
منظورت جنیه؟
ولی ای کاش میشد همین قدر ساده با یکی زندگی کنی😆
اره 🤣
بچه ها به نظرتون چیه یه داستان دیگه بنویسم
عالی بود