هییییی......
(حقیقت، زندگی خودم)
حدودا کلاس دوم بودم.
یه دوست صمیمی داشتم اسمش اِلیا بود.
بچه های کلاس چاپلوس خطابش میکردن و دائم مسخرش میکردن.
منم خیلی کم حرف میزدم هیچی نمیتونستم بگم....
اِلیا لکنت زبون داشت و نمیتونست بعضی حرفارو بگه....
همین دلیل اصلی مسخره شدنش بود.
بعضی وقتا میشست توی حیاط گریه میکرد
و من حتی دل داری بلد نبودم....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
شاید می خواست نمره ی تو کم نشه