
آدرین: همیشه یه چا.قو جیبی داشتم اونو بیرون آوردم و کله ی اون مردک پست رو گرفتمو یک شکاف کوچیک به وجو د آوردم . مرینت: هی هی هی !!!! دا...داری چی کار می کنی . آدرین: می خوام بیدارش کنم. و یه صید زدم تو صورت مرده که نا گهان پرید و جیغ کشید ...خب این کاملا طبیعی است😐. خب آقا جون برو این دختره رو بز.ن ب.کش اصلا هر کاری میخوای باها بکن من دیگه رفتم خداحافظ! . مرده: به سلامو ...خب خب کجا بودیم . شیشه رو برداشت که...آدرین: یک ..دو ..سه .مرینت: اعععععععععع چسبیدم به کله ی آدرین ..خدای با اکن سرعتی که من دویدم فک کنم سونیک هم نمی دوید . (سونیک: بارک😐👏🏻!). آدرین :چیشد خانم خانوما 😏. مرینت: من...فقط خواستم یک پسر تنها تو کوچه پس کوچه های پاریس گم نشه 🙄☺. آدرین: حق با اون خنده ی ضایع ته 😏 ...اممم...حالا نمی خوای بیای پایین ؟. مرینت: ام چرا چرا الان میام . وقتی اونجوری چسپیده بودم به هش هرچی سعی کردم نتونستم پام رو به زمین برسونم لع.نتی خیلی درازه . آدرین: خودم گذاشتمش زمین تا یه بلایی سر خودش نیاورده ، دستش رو گرفتم و آروم تو خیابونای پاریس قدم زدیم اصلا انگار نه انگار که کله سخره هیچکس خبر نداره من بیرونم یه م.ع.تادم دنبال مونه و من استاد دانشگاه و دارم با دختر مردم ول می گردم 😐
مرینت: وقتی دستم رو گرفت یه حس غریبی پیدا کردم ....نمی دونم چیه ولی باعث شده قلبم تند به تپه و احساس خجالت یا استرس نمی دونم ....اَهههه. آدرین: همین طور که قدم می زدیم یهو صدای برخورد یه چیزی با ما باعث شد سرم گیج بره و بشنوم یکی میگه : آدرین!!!!!!
تام : رفتم مرینت رو بیدار کنم . در اتاقشون که باز کردم داخل نبود فکر کنم بیدار شده . رفتم پایین و میز رو خشگل چیدم .چشمم به عکس سابین افتاد هییی خیلی زود رفتی بی معرفت این دارو رو قلبم گذاشتی و رفتی ...هر روز وقتی مری رو میبینم یاد تو میفتم موهاش کاراش همش مثل توئه ....- هی چقدر زود رفت . تام : آره ...صبر کن ...آدام 😳! ای پدر س.وخته واستا بگیرم بی ......استغفرالله! ادام: عمو چته مگه جنم . تام : یه دیقه خواستم تنها باشماااا آخه این چه کاریه که هر لحظه تو زندگی من باید سوس ناس پخش بشه ! . آدام: عمو سوس ناس نیست سوس ماسه . تام: ای پدر.س. گ کفیف کفافت (کثیف کثاف.ت ) آدام : عمو ؟ فقط در همین حد بلدی ؟؟؟ . تام : اووووهووووووی دهن منو وا نکنااااااا . مارسل : سل...شپلق . تام: اووخ پیتر جان جان عمو.ات بیا وو منو ببخش همش تقصیر ای ک.ره خ.ره خواستم دمپایی رو تو صورت اون بخوابونم که متاسفانه صورت نازنینت....جلل خالق شماره پام روش افتاد 😳. آدام: خدایا شکرت 😳
تا بعد 🤎🍂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
♥️سلا طرف دار میراکلسی؟♥️
💗بزن رو پروفایلم داستان مرگ غم رو بخون💗
✨دوتا داستان دیگه دارم به اسم عشق شیرین و عشق سیاه و قرمز ✨
⭐ببخشید بابت تبدیل گلم ⭐
✨مایل به پین؟🥺✨
لطفا زود بزار
چشم
از تست حمایت شد.
به تست اخرم سر بزنید.
https://testchi.ir/tests/979851
ممنون
بسی زیبا بود3>
بیصبرانه منتظر پارت بعد...
مرسی