
اگر میتونستم.....
هانا:خوشم نمیاد +نیاد هانا:عیششش برای هفته بعد لباسامو جمع کردم که برم هانا:اوووو چخبره این همه لباس +تو که میدونی من همش بیرون میرم حالا جای جدیدم دارم میرم لباس باید داشته باشم خب هانا:توهم هیچوقت ادم نمیشی هانا:لباس منو چرا گرفتی ا/ت من خودم نیازش دارم +عه هانا تو کخ داری میری امریکا ،امریکا هم گرمه هانا:هوفف خیلی خب ببر +کجا میری هانا:خیر سرم میرم لباسم جمع کنم (یک هفته بعد) +هانااا بدووو گوشیمو پیدا کن هانا:بیا.....
( ویو فرودگاه) از هانا خدافظی کردم و رفتم سمت هواپیما تو راه داشتم به این فکر میکردم هانا چرا از کره خوشش نمیاد گوشیمو برداشتم داشتم تو ویورس میچرخیدم که دیدم جین پست جدید گذاشته که انروز فنساین دارن ساعت5:48 (3:28) خودم رو به نزدیک ترین هتل سئول رسوندم سعر کردم با پولی که دارم یه خونه بخرم وسایلم رو توی هتل گذاشتم شروع کردم به گشتن خونه تا یه خونه 3طبقه خریدن هر 9واحد رو خریدم مجبور بودم خونه گیر نمیومد رفتم از هتل وسایل اوردم و گذاشتن ( 5:11) رفتم از هتل وسایل اوردن و گذاشتم خونه یه لباس لش بنفش پوشیدم و بهم نیومد
یه هودی زرد پوشیدم و با یه ارایش ملایم به سمت فنساین حرکت کردم ( 5:20) وقتی رسیدم فنساین ازشون امضا گرفتم ...... وقتی رسیدم به جیمین...... (علامت جیمین) +سلام جیمین -عا سلام خوبی؟ +عالیم تو چی؟ -منم البوم رو دادم جیمین که امضاش بزنه وقتی تو راه خونه بودم داشتن فکر میکردم که برم مرورشون کنم که گوشیم زنگ خورد هانا بود همیشه بد موقع مزاحم میشه +چیه هانا:چته دختر +من کاملا حالم خوب بود که تو زنگ زدی هانا:ببخشید که زنگ زدنم باید ازت اجازه بگیرم
منتشر؟؟؟ انچه خواهید خواند:از خوشحالی گریم گرفت........شنبه منتظرم...نه ا/ت هق..... نه مامانم چیزیش نیس.....یعنی چی.......هانا خف*ه شو بگو ببینم داستان چیه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد