
دیش دارا دیدان دان دارا دیدان
پیشونیمو &دیس.وب& از تعجب دوتا شاخ رو سرم سبز شد وات؟؟؟! الان ادرین چیکار کرد؟؟؟؟! اگه ادعا به خواب بودن نمیکردم داد میکشیدم وات د &ک.اف& نمیتونستم این حجم از تعجبو بدون اینکه واکنشی تو حالت صورتم ایجاد کنم تحمل کنم نینو اومد تو نینو💙:تبش پایین اومد؟؟ ادرین💚:اره نینو ممنون و دوباره خمیازه ای کشید ولی من هنوز نتونسته بکدم اتفاقی که افتاده بودو اپلود کنم نینو💙:اگه خسته ای بخواب ادرین💚:ولی وسایل مری... نینو بدون اینکه بزاره حرفشو تموم کنه یه چیزایی انداخت رو ادرین که به نظرم بالشت و پتو بود نینو💙:نیم ساعت یه ساعت دیگه بیدارت میکنم ادرین به سختی خودشو از بین پتو کشید بیرونو گفت💚:باشه اگه بیدار نشدم یه پارچ اب سرد سرم خالی کن نینو با خنده جوابشو داد💙:باشه .
و رفت ادرین پتو رو رو خودش کشید و یه ثانیه بعد صدای نفساش اومد منم خوابیدم از زبان ادرین💚:پتو رو رو خودم کشیدم که یه نفر منو کشید بالا تو یه فضای عجیب رفتم که نمیدونستم کجاست تاریکی مطلق بود که یه نفر با دستای چروک و خشک شونمو لمس کرد روی انگشت وسطش یه حلقه با نگین بزرگ ابی بود و روی انگشت کناریش یه انگشتر عجیب غریب که از بالای انگشتش تا پایین دور پیچیده شده بود کمی که دقت کردم دیدم انگشتره شبیه مار بود و منو به سمت تاریکی کشید بعدش انگار داشتم از یه ارتفاع بلند میوفتادم و بعد مدتی طولانی افتادم رو زمین بلند شدم و به دوروبرم نگاه کردم یه اتاق تاریک بود که فقط یه چراغ داشت به پشتم خیره شدم یه در بود بازش کردم و....
با بچگی مرینت روبه رو شدم که دهنش با چسب بسته شده بود و دست و پاشم با طناب و خیلی تکون میخورد انگار میخواست چیزی بگه سریع رفتم پیشش و خیلی اروم چشسبو از روی دهنش کندم دستمو رو شونه هاش گذاشتمو گفتم💚:حالت خوبه؟ چیزی میخواستی بگی؟؟! بعد چند لحظه نفس نفس زدن گفت:شریع از اینجا بلو شریع معطلم نتن همینطور که با طناب ور میرفتم که بازش کنم گفتم💚:چرا؟؟ گفت:فقط بلو وقت ندالم توصیح بدم فقط بلو«داره با حالت بچگونه حرف میزنه برای همین بعضی چیزارو نمیتونه خوب تلفظ کنه» ادرین💚:چرا خوب اروم باش دستپاچه نشو و همه چیزو برام توضیح بده دوتا نقس عمیق کشید و تا خواست حرف بزنه نگران و ترسیده به پشتم نگاه کردو گفت: ادلین بلو اومد اون اومد به پشتم نگاه کردم که...
با یه تاریکی مطلق که نوری رو که اطراف بود به خودش میکشید روبه رو شدم فقط دستش معلوم بود همون دستی بود که روی شونه هام بود بلند و کشیده و خشک و چروکیده با دو انگشتر و ناخونای بلند بدون اینکه بتونم ببینمش خودشو به طرفم کشید و با نیرویی که داشت منو بالا برد اون نیرو به گلوم فشار زیادی اورد تا اینکه نفسام سرد و بریده بریده شدو دیگه نتونستم نفس بکشم
پریدم به دوروبر نگاه کردم نه خبری از اون دست بود نه بچگی مرینت تو خونه بودم پیش مری و رو کاناپه بودم دستی به صورتم که ازش عرق میبارید کشیدمو پیش خودم گفتم💚:همش یه کابوس بود دوباره خودمو انداختم رو کاناپه به ساعت نگاه کردم بیست دقیقه گذشته بود ولی من کلا داشتم خواب میدیدم به سمت مری برگشتم از زبان مری🖤:ادرین یهو پرید مثل اینکه کابوس دیده بود و بعد گفت💚:همش یه کابوس بود و دوباره خودشو رو کاناپه انداخت و چند لحظه به سقف نگاه کرد ولی حس ششمم بهم گفت که داره به من نگاه میکنه منم تصمیم گرفتم یخورده اذیتش کنم دوباره از زبان ادرین💚:«ادامه تو نتیجه»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه چی بگم؟
تو کاورت عینک آدرین افتاده رو دهن پرینت لحظه ای فکر کرد مرینت سیبیل داره 😂😂😂
پشماااامممم😂😂😂😂😂😂😂
عالی
تنک🍪🥺🖤☁🥛☕
قشنگه
مرس🖤☁
عالیییییییی اجی
تنک ناناص☁☕🥛