خب اینم از پارت سوم و اینکه این فصل بزودی تموم میشه و میریم فصل دوم و اونجا قسمت معمایی قضیه شروع میشه🌚🧃🤝
( وای یون سریع بیا بریم.. اوه ایشون کین؟ ) /اون جون کیونگه خواهره هیونجینه همین امروز اومده/ ( اها خب سلام ولی همین الان بدو بریم معلم خیلی عصبانیهه)
پسر خوشتیپی بود دروغ نگم ازش خوشم اومده بود اما سر کلاس تمام حواسم رو روی درس گذاشتم سئول خیلی رقابت زیاده نمی تونم عقب بمونم از تمام چیز هایی که معلم میگفت نکته برداری کردم معلم یهو من رو صدا زد که بیام پایه تخته ولی همون لحظه زنگ تفریح خورد هیونجین اومد کنارم در مورد اینکه از چیه اینجا خوشم اومده یا اگه تو درس ها مشکل دارم میتونه کمکم کنه صحبت کرد ولی من فقط چشام روی همون پسر بود کنجکاویم عود کرد و از هیونجین پرسیدم( اون پسره کیه؟ ) { اون؟ اون مین هیونه یکی از دوست های سوجونه پسر خوبیه چطور؟ }( اه هیچی فقط خواستم اسمشو بدونم) خب اینم از این پس حداقل اسم کراشمم میدونم از روی صندلی پاشدم که برم کتابخونه که سوجون با یه نوشیدنی بهم نزدیک شد[ بیا بخور] ( این چیه؟ )[ کاپوچینو ]( اوه واقعا ممنونم) از کنارش رد شدم رفتم کتابخونه
راوی:::::::
جون کیونگ در حال برداشتن کتاب های کمک درسی ریاضی و فیزیک بود که به یه فرد خورد برگشت او مین هیون بود این موقعیت را بهترین موقع دید و دل را به دریا زد وگفت: چیزه اممم من دارم شماره بچه هارو جمع می کنم که همشونو داشته باشم میتونم شماره تو داشته باشم؟
جواب داد: اوه البته بزن...........
گفت : ممنون
و شاد و خشنود رفت سمت کلاس
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
های!
کاربر جدیدم؛
مایلید حمایتم کنید؟
👍