خب این پارت دوم امیدوارم خوشتون بیاد😀💫
صدای سوجون در امد( چرا اینقدر دیر اومدید؟ پام گرفت اینقد بازشون کردم تا جاتونو نگیرن){ احساسی که هر بچه ایرانی تجربه کرده🗿😂😔} نفسی عمیق کشیدم و سر جام وایسادم مدیر کلی سخنرانی کرد درباره قانون ها و اینها بعد از سخنرانی همگی به سمت کلاس هامون هجوم اوردیم { گله گوسفندان😔😂🙏} اولین کلاسمون ریاضی بود با اینکه روز اول بود ولی هیچی نمیفهمیدم امروز حتما باید با سوجون ریاضی کار می کردم حواسم پرت شد و داشتم دور و بر کلاس رو وارسی میکردم که چشم افتاد به یون با دقت داشت نکته برداری می کرد و مسئله هارو حل میکرد عینکی بی رنگ خوش فرمی به چشم هایش زده بود ناخوداگاه لبخندی ریز زدم در همین حال بودم که چشمم به چشای سو هیوک افتاد که داشت با چشم غره بهم نگاه می کرد سریع رویم را برگرداندم زنگ تفریح که خورد داشتم با سوجون می رفتم کتابخونه که کتاب هایی برای ریاضی و فیزیک برداریم که سوجون بین راه رفت دستشویی{😐 مثبت فکر کن} ناگهان دستی رو پشت سرم احساس
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)