
سلام^^🕯💕 اوم خب زیاد از پارت معرفی حمایت نشد ولی من این داستان رو خیلی دوست دارم و اگه حتی صفر بازدید هم داشته باشه ادامه اش میدم^^🙂🍓🤍

'اریکا':با صدای ساعت کوکی بیدار شدم. بالشم رو گذاشتم رو صورتم. اما نتیجه ایی نداد. کاری برای قطع شدن صداش نمی تونستم بکنم، بنابراین از تخت بلند شدم و بی حوصله یه آبی به دست و صورتم زدم. از یخچال،مربا و نون تست رو برداشتم. یکی از صندلی ها رو کشیدم عقب و تُست و مربا روش ولو کردم. همون موقع بود که متوجه استیک نوت رو کانتر شدم :'سلام عزیزم. امروز کارمون بیشتر طول میکشه. مراقب خودت باش. مامان.' این چیز عجیبی نبود و هر روز این اتفاق می افتاد. پدر مادر من بخاطر کارشون شبا دیر میان و یهو میبینی یه هفته نیستن. صبحونه ام که تموم شد، کلاهم رو سرم کردم و از خونه رفتم بیرون. موقع راه رفتن، سرم روبه آسمون گرفتم و فکر کردم. تو فکر بودم که یهو با یکی برخورد کردم. سرم رو آوردم پایین.

"همچنان از زبان اریکا": عا این دختره که اسمش.... آها آیوی هست! گفتم:"سلام آیوی! او ببخشید چیزیت نشد؟" دولا شدم تا برگه های افتاده رو بهش بدم. گفت:"نه. ممنون" اینقدر آروم این جمله گفت که بعضی از کلماتش رو حدس زدم. برگه بر داشتم که به طور اتفاقی چشمم به گوشه اش افتاد. نوشته بود:'مدرسه خیر و شر جایی برای برگزاری عدالت....' بقیه اش رو نتونستم بخونم چون آیوی از دستم کشید بیرون. یه نگاه بهش انداختم، کلی کتاب و کاغد تو بغلش بود. اسم یکی از کتاب ها 'مدرسه خیر و شر' بود. کتاب هارو محکم چسبید و سریع دوید. چند ثانیه با تعجب نگاهش کردم. این مدرسه خیر و شر چیه؟ باید تَه توی این قضیه رو در می آوردم. راهم رو بهسمت کتابخونه شهر کج کردم.

"از زبان اریکا":وقتی رسیدم، به خانم جونز،مسئول کتابخونه، سلام کردم. با خوش رویی عینکش رو جا به جا کرد و گفت:"سلام اریکا.امروز دنبال چی هستی؟میتونم حدس بزنم یه چیز عجیب غریبه!" دستام رو روی میز صندوق کتابخونه گذاشتم:"بله خانم جونز. چیزی درمورد مدرسه خیر و شر میدونستید؟ " به طرز عجیبی، صورت خانم سرخ شد. دستش رو به علامت سکوت روی بینیش گذاشت و آروم گفت:"آره. بیا بریم." دنبالش راه افتادم تا به قدیمی ترین، خاک گرفته ترین و دور ترین نقطه کتابخونه رسیدم. از بس خاک گرفته بود چندتا عطسه زدم و ناگهان، دیدم خانم جونز نیست. بعد از چند دقیقه تعجب، دیدم از پشت یکی از قفسه ها پیداش شد. اونم با دوتا صندلی که به سختی حَملشون می کرد. یکی از صندلی هارو از دستش گرفتم و روی زمین گذاشتم. اونم همین کارو کرد. بعد چند ثانیه، خیلی آروم گفتم:"خب؟" نگاهش رو به پشت سرم دوخت:"تنها چیزی که میدونم، اینکه حدود بیست سال پیش، توی یکی از دهکده های نزدیک به شهر،گم شده و هنوز پیدا نشده. بعضی ها حدس میزنن که اون دیگه مُرده،اما خیلیا میگن اون رو در حالی که برگه ایی توی یه قبر می ذاشت، دیدن" این چیز خاصی نبود، پس چرا این خانم اینقدر بزرگش میکنه؟ به صندلی تیکه داد:"من مطمئنم اون رو مدرسه انتخاب کرده،به هر حال،چندتا کتاب داشتم که اونا رو آیوی وینچستر برداشت. میشناسیتش؟" سرم رو به علامت آره تکون دادم. آیوی دنبال چی بود؟

"ادامه داستان از زبان اریکا":خانم جونز، اشاره به یک قفسه کرد:"ولی خب. این یدونه مونده" از جام پاشدم و رفتم سمت قفسه. دستام رو روی برچسب ها کشیدم. هیچ موضوعی درمورد اون مدرسه پیدا نکردم. همون لحظه یکی خانم جونز و صدا زد و اون مجبور شد که برگرده سر صندوق. یه دور دیگه برچسب هارو نگاه کردم. دقیقا وقتی داشتم نا امید میشدم، چشمم به کتاب گوشه قفسه افتاد:'زندگی نامه سفید برفی، از مدرسه خیر و شر تا سیب سمی' این همون چیزی بود که میخواستم. سریع برش داشتم. خاک های روی جلدش رو فوت کردم که تقریبا یه میلی متر خاک بلند شد. به سمت خانم جونز رفتم و کتاب رو روی میز گذاشتم:"خانم جونز، پیداش کردم! برای امانت چقدر باید پرداخت کنم؟راستی، هر موقع وینچستر کتاب هارو پس آورد، بهم زنگ بزنید. شمارم رو دارید؟" خندید و گفت:"باشه اریکا. آره قبلا بهم دادی!" پول و حساب کردم و به سمت خونه راه افتادم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
@آیوی'
مرسی،فیلمش رو دیدم البته ولی به نظرم کتاب یه چیز دیگهست
______
فیلمش کلا ابهت کتاب رو زیر سوال برد:______]
رافائل تو کتاب : پوست سفید ، مو یخی ، چشم آبی ، کراش صگی
تو فیلم : ༎ຶ‿༎ຶ
.....
ولی کتاب اصلیش>>>>>>
خیلی قشنگه
باید بخونم.
عاشق کتابشم:)))
چه زیبا،هنوز این کتاب رو نخوندم،میتونم ازت بپرسم که بخونم این کتاب و یا نه؟!^^
پیشنهاد میکنم بخونی خیلی باحاله درسته یکم حجم کتابش زیاده ولی جالبه^^
[فیلمشم ساختن]
مرسی،فیلمش رو دیدم البته ولی به نظرم کتاب یه چیز دیگهست
اره کتابش خیلی باحال تر بود
یه فکت:وایب خیلی خوبی میدی بهممممممم❤️✨️
یه فکت دیگه: تو بسیار مهربون و کیوتی
بعدیییییییییی
ام اوکی ظهر می ذارم^^
검서미떠
چالش:نه باید ادامه بده😙
چالش:کتاب جودی دمدمی
اوه چه جالب
عالی عالی عالیییی ادامه بده حتما حتما حتما
خیلی ممنون^^
خواهش میکنم