داستان ناگهان p3

خلاصه از بیمارستان رفتیم خونه.دیگه ساعت ۸ شب بود.سوجیا سریع یک شام درست کرد.اما من لب نزدم.بالاخره رفتیم بخوابیم.تو خواب داشتم فکر میکردم اگه کسی در این مورد چیزی ازم پرسید چی بگم.البته که فکر خوبی به ذهنم رسیده بود.

من صبح ساعت ۷ با صدای زنگ از خواب پریدم.یکی داشت زنگ میزد.اول خواستم سوجیا رو بیدار کنم اما هرچی صداش کردم بیدار نشد.اخر سر خودم رفتم.پرسیدم که کیه‌. همون مرده بود که دیروز سرش غ.ش کردم. یعنی چجوری آدرس هتل رو پیدا کرده بود؟ گفتم که نمی‌شناسمش. اون گفت مگه اسمم سوجین نیست. خواستم راستش رو بگم اما گفتم اسمم اون سو هو هست. گفت مگه اسم دوستت سوجیا نیست.

باز هم مجبور شدم در.وغ بگم.گفتم نه اسمش سه جین هست. بالاخره رفت.احساس بدی داشتم.خب اخه آدم بایسش رو ببینه که اومده دم در خونه استرس میگیره. سوجیا بیدار شد.گفت کی بود.گفتم اشتباهی اومده بود.

برای پارت بعد ۵ لایک و ۲ کامنت💙 فالو یادت نره❤️ چالش:به نظرتون بایس سوجین کیه؟