*چویا* من قبل از مرگ پدر آتسوشی چه قولی بهش داده بودم؟ قول داده بودم ازش محافظت کنم ولی اون کیویکو عوضی برگشتنش مثل رفتنش مصیبت بود. به آتسو نگاه کردم انگار همین دیشب زیر دستگاه بود و حالا وضعش بدتر شده . دازای یک لیوان آب بهم داد و دستش رو گذاشت رو شونه ام:(همه چیز حل میشه چویا) ( امیدوارم) ( میشه یه سوال ازت بپرسم؟) ( اوهوم) ( آکو قبل از معرفی کردن آتسو بهش اونو می شناخت؟ ) (فلش بک به ۵ سال قبل، دبیرستان شیکورو ) *آتسوشی* سریعا لقمه ها رو با عجله تو دهنم گذاشتم. پدرم خندید و گفت :(آروم تر دختر خفه میشی ) ( دیرم میشه ) سریع لیوان چایی رو سر کشیدم و کیفم رو برداشتم . پدرم رو بغل کردم و گفتم :( خداحافظ بابایی) ( به سلامت دخترم) تا خود دبیرستان دویدم . (نگاه کن باز بعضی ها روز اول رو دیر کردند ) ( ببخشید لوسی خواب موندم ) (تو کی خواب نمی مونی؟ ) (متاسفم کیوکا ) با هم وارد کلاس شدیم. حالا که بزرگتر شده بودیم می تونستیم یکم از زیر اون فشار بالای دختر عالی بودم کم کنیم. کیوکا شکوفه های گیلاس رو نگاه می کرد و با لبخند گفت
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
*توجه توجه*
یک نظرسنجی گذاشتم تو اکانت نظرتون درمورد اینکه داستان بعدی از کدوم شیپ باشه
لطفا شرکت کنید
بالاخره بعد از کلی مکافات پارت جدید اومد یسسسسس وای عالی بوددد
پارت بعد یسسس
پارت بعد رو الان میذارم
تنکسس
خیلییییییی قشنگگگگههههه بازممممم بذااااررر
مرسییییییی
پارتتتتتت بعدددددد رو ووو بذاررررررررر
چشممممممم