6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sophi انتشار: 5 ماه پیش 41 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ازون جایی که من خیلی تنبلم و تقریبا چهار ماه از عضو شدنم تو تستچی میگذره این اولین داستانی میشه که مینویسم و خلاصه که قراره گند بزنم:] (داستان از زبون جیمینه..)
داخل طبیعت قدم میزدم صدای پرنده هایی که با معشوقه شان بدون هیچ دقدقه ای آواز میخوانند صدا آبشاری که راه طولانی ای در پیش داره صدا سنگ ریزه های زیر پام، به نظر من صدای طبیعت در صدای سنگ ریزه هایی که خِرش خِرش صدا میدن خلاصه شده! هوا گرگ و میش بود و زمان غروب کردن خورشید بود و منظره ای رو ساخته بود که احساس میکردی داخل نقاشی هستی!
چند وقتی بود که دکتر بهم گفته بود بدلیل مشکل تنفسی باید جایی باشم که هوایی تازه داشت! چه بهانه ی خوبی برای فرار کردن از مشکلاتم؛ نیاز به استراحت داشتم...
همینطور که همین فکر هارو با خودم میکردم چیزی رو به درخت دیدم؛ فکر کردم توهم زدم ولی وقتی به درخت نزدیک تر شدم واضح دیدمش!
دخترکی که بهش میخورد ۱۶ ساله باشه به درخت بسته شده بود و دهنش رو با پارچه ای سفید بسته بودند..
به سمت دخترک رفتم دوتا از انگشتانم رو گذاشتم زیر گلوش و سعی کردم نبض اونو پیدا کنم!
دخترک زنده بود و نبضش هم میزد.. بدون حتی لحطه ای صبر کردن طناب دور دست هاش رو آزاد کردم و پارچه و وقتی داشتم پارچه رو باز میکردم دخترک بیدار شد...
_اجوشی شما کی هستید؟
+اینجا چیکار میکنی ممکن بود بمیری.
_پسرای سال بالایی دبیرستانمون برام قلدری کردن و منو اینجا ول کردن تا واقعا بمیرم!
به چهره معصوم دخترک نگاه کردم درد توش موج میزد نه درد جسمی درد روحش!
+میتونی راه بری؟
_بله
کمکش کردم بلند بشه داشتیم راه میرفتیم که یه صدایی مثل صدای دیو های تو کارتون ها بود اومد ترسیدم حیوونی وحشی باشه گارد گرفتم تا از خودم و جون اون دخترک محافظت کنم.
_اجوشی ببخشید صدا شکم من بود..آخه نزدیکه دوروزه هیچی نخوردم..
+اوه
وقت خندیدن نبود برای همین بسته نونی رو که آورده بودم تا تو طبیعت ازش لذت ببرم رو دادم بهش.
_ممنون اجوشی
همینطور داشتیم راه میرفتیم اون پشت سر من بود ولی صدا
بسته نون نشون میداد هنوز نون رو نخورده.
دست های استخوانی و لاغرش جلوی صورتم قرار گرفت و نصف نون دستش بود..
+این چیه
_اگه من همشو بخورم شما گرسنه میمونید اجوشی!
برگشتم و به صورتش نگاه کردم لبخندی زده بود که از کل زندگی من هم قشنگ تر بود!
+اوه، مرسی..
داشتیم همینجوری راه میرفتیم تا برسیم به چادر
_راستی اجوشی من هنوز اسم شما رو نمیدونم..
+جیمین
_اوه شما فرشته نجات من هستید من واقعا فکر میکردم ممکنه از گرسنگی همونجا بمیرم.
+اسمت چیه
_مین سول آه
+اوه اسم قشنگیه.. چرا هیچ کس برای نجاتت نیومد پدر و مادرت کجان؟
به آسمون نگاه کرد و لبخند دردناکی زد.
_پدر و مادرم تو آسمونا زندگی میکنن..
+اوه متاسفم
_اشکال نداره
تقریبا به چادر نزدیک شدیم که یهو دستم گرفت
_جیمینشی چشماتونو ببندید و به صدای طبیعت گوشی بدید لذت بخشه!
چشمامو بستم اما نه برای صدای طبیعت برای حس کردن انگشتای کوچولو و گرمش داخل دستم..
انگار خجالت کشیده! داره سعی میکنه دستشو از تو دستم در بیاره! ولی با محکم گرفتن دستش داخل دستم از تلاش کردن دست برداشت...(جایی که واستاده بودن شبیه عکس تسته)
_بسته دیکه بیاید بریم جیمینشی
+.....
به چادر رسیدیم وارد شدم ولی اون همینجوری جلوی چادر وایستاد و نگاه کرد
_یعنی میتونم بیام تو؟
+آره بیا
جوری ذوق زده شد که انگار کل دنیا رو بهش هدیه دادن وارد شد و یه گوشه نشست..
میدونستم چون دو روزه غذا نخورده با همون تکه نون سیر نمیشه. برای همین یه بسته غذا آماده برداشتم و دادم بهش بازم عین بچه ها ذوق زده شد و شروع کرد به خورد.. هوا کاملا تاریک شده بود و وقت خواب بود کیسه خواب هارو آماده کردم خوب شد محض احتیاط دوتا کیسه خواب آوردم بعد از خوردن غذا اومد کنارم خوابید...
شب به چهرش نگاه کردم و با معصومیتی که داشت مثل لالایی باعث شد منم بخوابم. منی که حتی یه شب خواب راحت ندارم راحت تر از همیشه خوابیدم! یادم نیست کی اینجوری به خواب رفتم.
صبح که بیدار شدم با چیزی که دیدم خشکم زد دخترک نبود!
انگار که توهم زده باشم! ولی ظرف غذا و کیسه خواب همینجوری بود.
به سمت جایی که پیداش کرده بودم رفتم باورم نمیشه همون دخترک همونجا بود! ولی با تفاوت اینکه صورتش کاملا بی جون بود و رنگش مثل گچ شده بود! آمبولانس اومده بود و دخترک رو گذاشت رو برانکارد و روش پارچه ی سفید کشید! چه اتفاقی داره میوفته؟ به سمت یکی از پرستار ها رفتم
+چه اتفاقی افتاده؟
_ایشون ایست قلبی کرده و تقریبا دو هفته پیش فوت شدن...
پرستار بدون توجه به وضعیت من رفت.
تمام نصف روزم که با اون دخترک گذشت تو مغزم پخش شد..
لبخند شیرنش،دستتای ظریف و استخوانیش ذوق هایی که میکرد پر حرفی هاش قبل خواب...
من شیفته ی کسی شدم که وجود نداشت؟
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
یا خدا
خوبه همون جا ایست قلبی نکرد😐
صحیح🗿
دختر که من خوابشو دیدم چشمای آبی و موی بلوند داشت و پوست سفید و قد متوسط:)))
درسته.. من مشخصات دختر رو تو داستان نگفتم تا هرکس هرجور که دوست داره اونو تصور بکنه!
خیلی زیبا بود💛🤍.... من بعد از خوندن این داستان رفتم خوابیدم و... خواب او دختر رو دیدم. خیلی خوابم عجیب بود😐
راستی میشه بگی ظاهر دختر چجوری بود؟
مرسی..
آره دخترک چشما ی خسته ولی پر محبت داره صورت کشیده و استخوانی داره و پوست سفید، لب های کشیده و سرخ و قیافه ای حسنه و پر از درد:)