چگونه بدون حضور تو در این خانه زندگی کنم؟ ای عزیزترینم ای نازنینم دنبالت میگردم بیا
با خستگی وارد خونه شدم و کت و کیفم رو روی کاناپه انداختم. به سمت آشپزخونه رفتم و پیتزا رو از داخل یخچال بیرون آوردم. مقداری ازش خوردم و بقیه رو همونجا گذاشتم. از زمانی که کاترین، خواهر بزرگترم، دزدیده شد هیچ چیز مثل همیشه نبود. من و کاترین اینجا زندگی میکردیم. فرانسه، شهری پر از زیبایی و عاشقانه های کلیشه ای. از بچگی آرزوی زندگی توی پاریس رو داشتیم ولی الان، اون دیگه اینجا نیست. دوهفته ای میشه که گم شده و من دیگه خود قبلیم نیستم. کل پاریس رو توی این دوهفته گشتم؛ حتی به خونه ی هم دانشگاهی هاش هم رفتم ولی اون هیچ جا نبود.
خسته کیفم رو برداشتم و به اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم. چقدر زندگی کردن بدون اون سخته. دیگه کسی نیست که مدام سرم غر بزنه و بگه کیفم رو از روی کاناپه بردارم یا ازم بخواد بیشتر غذا بخورم و توی کارای خونه کمکش کنم. مجبورم کنه تکالیفم رو انجام بدم و بگه زیاد فیلم تماشا نکنم. خواهر جون، در زمان نبودنت، من خیلی تغییر کردم. خونه رو هرروز عصر گردگیری میکنم و تکالیفم رو به موقع انجام میدم. در این دوهفته، به سمت تلویزیون نرفتم و تا الان بیشتر قسمت های فیلمم رو ازدست دادم. البته در یه مورد بدتر شدم و اونم، غذا خوردنم هست. خیلی دوست دارم ببینمت خواهر. دلتنگ نگرانی های خواهرانت هستم. زمان هایی که باهم تا صبح حرف میزدیم و فیلم تماشا میکردیم. الان کجایی؟
با ترس از خواب پریدم؛ کابوس همیشگی. خاطره روز دزدیده شدن خواهرم. اون روز وحشتناک، وقتی که به خونه برگشتم و با نبودن خواهرم روبهرو شدم. یادمه که فکر میکردم کاترین با دوستاش بیرون رفته و حتما یکم دیرتر برمیگرده. با رسیدن شب، فهمیدم که یه اتفاقی براش افتاده. سابقه نداشت که کاترین تا شب بیرون باشه. باید یه زنگ به من میزد. وقتی که با دوستاش تماس گرفتم و متوجه شدم اونا از صبح کاترین رو ندیدن، خبر گم شدنش رو به پلیس دادم. حتی هنوز هم اون ترس رو میتونم حس کنم......
سلام به همگی👋 من بلاخره با یه تست جدید اومدم. امیدوارم که از این داستان لذت ببرید و ناظر عزیز هرچه زودتر منتشرش بکنه. لایک و کامنت فراموش نشه بای🖤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هی;تولدتمبارک))باآرزویبهترینها.