لیدی باگ و کت نوار برگشت ۸

امیدوارم خشتون بیاد

کت نوار شمشیر اش را در آورد و دایناسور را زخمی کرد یکم به درو ورش نگاه کردم و کاپیتان مرگ را دید که داره به هش با زبون اشاره ای صحبت می کنه که ما الان ترجمه اش می کنیم کاپیتان مرگ گفت:☝👇✊👊🖑👍👏✌(بیا پایین بریم هرکی می بینیم کتک بزنیم و ببریم شادی کنیم)کت نوار گفت:👍(حله) کت نوار رفت پایین و یه چیزه درخشان دیدن کت نوار یادش آمد که بتمن گفته بود باید دنبال یه چیز شبیه الماس باشن کاپیتان مرگم یادش آمد که چند وقتی میشه که ۲ برادرم و پدرم ادام شدن (این تیکه به مقعی که اتزیو ۲ برادرش و پدرش ادام‌شدن اشاره داره در بازی آسانسین کیرید ۲ ) کاپیتان مرگ گفت:👈👋✊(اینو برداریم ) کت نوار گفت:👍(آره) کاپیتان الماس را برداشت و...

مرد عنکبوتی گفت: آخه چرا کشتیشون مامور قتل گفت:دلم خواست ددپول گفت: بریم تو مرد عنکبوتی گفت : باشه فقط ترو من بیخیال نگم بهتره خب بریم تو ددپول گفت : بریم بیایم دردویل گفت: اسکول

کت نوار گفت : به آرامی برش میداریم که مثله فیلم ها یه هویی چیزی رو سرمون خراب نشه (بله عزیزان ما این جا را دوبله کردیم با تشکر از محمدرضا علی مردانی ) کاپیتان مرگ گفت: زود باش یا برش می داری یا شمشیرمو می کنم تو حلقت کت نوار سریع اون شی را برداشتو یه صدای غرش شنید و پشت سرش را نگاه کرد و یک گدزیلا دید

لیدی باگ گفت : اینجا چقدره خشگله ددپول گفت : آره اینجا خشگله اما اون کیست که در سایه ها مخفی شده اون کیست (اون منم آخه تو داری چی میگی فازت چیه) لیدی باگ گفت : چی ددپل گفت : بمانم یا نمانم مسئله این است مرد عنکبوتی گفت : نمانی بهتره دردویل گفت: قبول دارم

کاپیتان مرگ گفت : فکر نمی کردم گودزیلا واقعیت داشته باشه خب میتوانی ما را به منطقه ۵۱ تلپورت کنی کت نوار گفت : الان خب بریم(چون اینا داستانه معلوم نیست که الان تلپورت شدن یا نه اما تلپورت شدن کاپیتان مرگ گفت: باریک.. یه هو یه صدای انفجار آمد و سرباز ها دارن با نارنجک تمرین می کنند کت نوار گفت : اینجا جنگ جهانی ۳ مگه همون موقع کاپیتان یاد جوانی هایش افتاد که در ایران به یه سفر تحقیقاتی رفته بود و اون زمان چهار شنبه سوری بود و گفت : من از این بترم دیدم (دارین میپورسید این که بچه بود جوانی چیه حالا بقیه داستان گوش دهید تا متوجه شوید)

لیدی باگ گفت : یه سوال دارم یه چند تا نینجا که به سقف آویزان شدن تو جهان شما عجیبیه یا نه دردویل گفت : چی چطوری متوجه هشون نشد لیدی باگ مراقب باش چند تا شوریکن به سمت لیدی باگ آمدن لیدی باگ از همشون جا خالی داد و کینگ کونگ آمد و داشت دست میزد (اشتباه گارگردان بود به بخشید کینگ پین آمد و داشت دست می زد ) کینگ پین گفت از همشون جاخالی دادی آفرین اما از ۱۰۰۰ شوریکن چطوری جاخالی میدی

کاپیتان مرگ گفت: اونجا را می بینی اون جا خیلی مشکوکه کت نوار گفت:چرا چون تو چشه و مثله فیلم ها اون چیز مهما تو اون جور ساختمان های که تو چش هستند میزارن کاپیتان مرگ گفت : داری یاد میگیری اما مشکل بزرگ ما اینکه چطوری از بین ۱۰۰۰۰ دوربین ۱۰۰۰۰۰۰ سرباز ۱۰۰ اسنایپری عبور کنیم

ممنون

و یه خبر ۲ داستان تا تمامی این داستان می شه و چون زیاد طرفدار نداشته من ۲ تا دوتا داستان بعدی از داستان نویسی خداحافظی می کنم

خداحافظ