دراکو و هری

سلام بچه ها این تست ربطی به داستان عشق خاص نداره ولی یک داستان کوتاه که اگر دوست داشتید میتونید بهم بگید که از این دست داستان ها هم بزارم

امروز گریفیندور ها و اسلیترینی ها با هم کلاس داشتنو و مثل همیشه تو از کلاس جا میمونی . بدو بدو آماده میشی که بری به کلاس برسی که میبینی دوباره دراکو و هری درگیر شدند اما انگار خیلی جدی تره و دعواشون سر توعه. هری میگه : تو اونو افسون کردی مالفوی. و داره زار زار گریه میکنه . دراکو گفت : از غول اون دوست من بود و تو دزدیدیش و از زور عصبانیت قرمز شده بود و هر دو تا تو رو دیدن قرمز و ساکت شدن . تو میپرسی : چی شده؟! جینی با حسادت میاد و بهت میگه : دو تا مجنون دارن سر لیلی شون دعوا میکنن . و یک تنه به تو میزنه و میره. فقط شما سه نفر موندید.

تو از دراکو میپرسی :چی شده دراکو؟! دراکو هم فقط قرمز تر میشه و دندوناشو رو هم فشار میده و به هری نگاه میکنه. تو از هری میپرسی : چی شده هری؟! هری تا میاد چیزی بگه دراکو یقشو میگره و با چوبدستی هدفش میگره و تو هم برای نجات هری میری جلو چوبدستی و. ........ همه جا سیاه میشه.......

تو به هوش میای و میبینی که دراکو و هری کنار تخت تو هستن . هری نگرانه و داره ناخوناشو میخوره و دراکو داره گریه میکنه 🥺( الهی قربونش برم گریه نکن) و مشتاشو گره کرد و حرص میخوره. تو میگی : پسرا! اونا سرشون رو رو به تو بر میگردونه و وقتی میبینن به هوش اومدی خیلی خوشحال میشن. هری تو و دراکو رو تنها میزاره و میره دنبال خانم پامفری و دراکو میگه : من خیلی عذر میخوام (در حین صحبت کلی اشک میریخت (نهههههه الهی بمیرم 🥲🥺) ) من نمیخواستم به تو صدمه بزنم فقط. . فقط.... تو گفتی : مهم نیست دراکو حالا که همه چی بخیر گذشته و همه سالمیم .

بعد چند وقت: هری دیگه تو رو دوست نداره ( به عنوان یک دوست دوست داره) و حالا جینی دوست اونه و دراکو و تو با هم دوستید. یه روز دراکو ازت میخواد تا باهاش بری بیرون. با هم میرید بیرون و با هم میشینید زیر درخت کلی گفت و گو میکنید آخر سر هم یک گردنبند زیبا با حروف D & x(D حرف اول Draco) (x به معنای مجهول و اول اسم خودتون رو میتونید بزارید جاش) و تو هم خیلی خوشت میاد و همون لحظه میندازیش گردنت و تو هم برای دراکو یک انگشتر با حرف x(حرف اول اسمتون) بهش میدید