
ناظر لطفا منتشر كن
ا/ت ويو: هعى لوله گاز! الان زنگ ميخوره و بايد برم سر اون كلاسهاى ك.و.ف.ت.ى با اون معلم هاى م.س.خ.ر.ه اَه رها: ا/تتتتتتتتتت ا/ت: ها چ.ه.م.ر.گ.ت.ه ؟ رها: بيا بريم سر كلاس بدو ا/ت: پوف باشه يهو بچه ها بدو بدو اومدن طرفمون نيكا: كجا موندين الان زنگ ميخوره سوا: راست ميگه جاستين: حالا ول كنين الان بياين بريم تا زنگ نخورده وفتى رفتيم تو كلاس مثل هميشه ميا داشت پ.ز وسايلى كه باباش براش خريده بود رو ميداد و برادرش مينيانگ به ديوار تكيه داده بودو نگاش ميكرد تا چشم مينيانگ به من افتاد سر و وضعش رو سريع مرتب كرد واى كه چقدر رو مخمه!

سعى كردم سرم رو گرم كنم و بهش توجه نكنم به هر حال امروز اولين جلسه كلا بسكتبالمونه و قراره با بچه ها بريم باشگاه راستش من از بچگى ع.ا.ش.ق بسكتبال بودمو هميشه دوست داشتم بسكتباليست بشم حالا بگذريم بعد مدرسه بچه ها اومدن خونه ى من تو نشيمن تنهاشون گذاشتم و رفتم طبقه ى بالا تو اتاقم دفترچه خاطراتم رو باز كردمو شروع كردم به نوشتن: تا الان نصف روز رو رفتيم ولى ا.ف.ت.ض.ا.ح بود فكر مى كردم درس خوندن تو كره خيلى خيلى لذت بخش باشه ولى زياد فرقى با ايران نداشت بعدن بازم برات مينويسم. دفتر خاطراتمو بستم رفتم پايين كه ديدم بچه ها با استايل ورزشى و توپ بسكتبال به دست وايسادن خنديدمو رفتم بالا و ى تيپ ورزشى خفن زدمو اومدم پايين. رسيديم به باشگاهمون رفتيم تو از بين همه ى بچه هاى اونجا چهارتا پسر بود كه خيلى د.خ.ت.ر ك.ش و باحال بودن البته كه به باحالى ما نبودن وى آر گاد😎( استايل ا/ت)
هر طور كه بود كلاس شروع شد هممون يكم بسكتبال بلد بوديم واسه همين نياز نبود معلممون زياد توضيح بده داشتم دريپل مى زدم كه توپم از دستم در رفت اَه بخشكه اين شانس حالا كى حوصله داره تا اون سر زمين بدوئه يهو ديدم ى نفر داره مى دوئه طرف توپم منتظر موندم ببينم چيكار داره مى كنه توپ رو از زمين برداشت و به طرفم اومد اِاِ اين كه يكى از اون پسراى د.خ.ت.ر ك.ش بود اهميتى ندادم توپ رو آورد و بهم داد
ا/ت: ممنون تهيونگ: خواهش ميكنم من تهيونگم بعضى وقتا هم ته ته صدام مى كنن ا/ت: اهان منم ا/تم خوشوفتم تهيونگ: همچنين پس فعلا بعدن ميبينمت ا/ت: اوهوم كلاس تموم شد كلاس باحالى بود جاستين : پايه ايند بريم كافه؟ نيكا: ذهنمو خوندى سوا: ايول رها: اره منم پايه ام ا/ت هستى بريم؟ ا/ت: بزن بريم رفتيم كافه نزديك باشگاه نشستيم رو ى ميز 5 نفره كه چشمم خورد به ى قيافه آشنا بازم تهيونگ و رفيقاش بودن ولى كنارمون دو نفر بودن كه اصلا نمى خواستم اونجا باشن ميا و مينيانگ واى خداااااا ته ويو: اِاِ ميز روبروييمون ا/ت و رفقاش نشستن براش دست تكون دادم اونم در جواب برام دست تكون داد جيمين: واسه كى دست تكون ميدى؟ تهيونگ: واسه ى يكى از همون دخترايى كه تازه اومده بودن با يكيشون آشنا شدم كوك: راستى كه خيلى د.ل.ب.ر بودن جيمين: راست مى گه نامجون: ولى ى پسر هميشه باهاشوهه اگه برامون دردسر بشه چى؟ تهيونگ: نگران نباش خودم درستش ميكنم
جيمين: بياين بريم با بقيشونم آشنا بشيم. پاشديم و رفتيم پيششون نشستيم من پيش ا/ت نشستم اونورشم اون پسره نشسته بود جاستين : احيانن شما رو تو بسكتبال نديديم؟ تهيونگ: آفرين به تو ا/ت وقت نكرديم با بقيه دوستات آشنا بشيم معرفى نمى كنى؟ سوا: شما همو ميشناسين؟ ا/ت: تو بسكتبال آشنا شديم نيكا: وواااوووو رها: در ضمن خانم ا/ت ت.ر.و ج.و.ن هر كى دوس دارى جواب اين سوهو رو بده د.ه.ن.م.و س.ر.و.ي.س كرد ا/ت: واااااااى فقط كم بود الان از سوهو حرف. بزنى مگه ك.و.ر.ى ميز بغلى مون رو نميبينى؟ الان ميا براى من ش.ا.ي.ع.ه ميسازه مينيانگم كه مثل ك.ن.ه بهم ميچسبه تازه از ش.ر.ش خلاص شده بودم اَه
تهيونگ: ى سوال سوهو كيه و مينيانگ كيه؟ نيكا: آخ ج.و.و.و.و.ن من ع.ا.ش.ق اينم كه داستان تعريف كنم ببين اين دخترى كه كنارت نشسته و اسمش ا/ته كلييييييى خ.ا.ط.ر خ.و.ا.ه داره همين ميز سمت چپمون ى دختر و پسرى نشستن اسم دختره ميا هست و اسم پسره مينيانگ هست مينيانگ يكى از خ.ا.ط.ر خ.و.ا.ه هاى ا/ت هست و براش م.ي.م.ي.ر.ه ا/ت: خب حالا نيكا: ايش سوهو هم د.و.س.ت پ.س.ر قبلى ا/ت هست كه بهش خ.ي.ا.ن.ت كرد ولى بعد متوجه شد ع.ا.ش.ق ا/ت شده و ميخواد ا/ت رو مال خ.و.د.ش كنه تمام واى چقد طاقت فرسا بود ا/ت: اره ديگه همه چى رو تمام و كمال گفت جاستين خب ديگه بريم كه ت.خ.ت خ.و.ا.ب هاى گرم و نرم خونه ى ا/ت منتظرمونه ا/ت: هى من كى اجازه دادم؟ سوا : تروخداااااااا ا/ت: باشه باشه ا/ت ويو: خدافظى كرديمو رفتيم خونه. فيلم گذاشتمو كلى با بچه ها خوش گ.ذ.ر.و.ن.د.ي.م آخرم خودمو پ.ر.ت كردم روى ت.خ.ت…
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی:))
مرسى💜
عالیه
مرسی ^-^
بعدییی
عالیه
اع منم عاشق بسکتبالم🙂