حاج آقا بی تی اس😔😌
همه سر عضا بودن و اشک و گریه میکردن که گوشی حاج تهیونگ زنگ خورد.
کوک:حاج آقا تهیونگ لطفا خفه اش کن تا ....
تهیونگ:چشم حاج آقا کوک
تهیونگ:سلام،حاج آقا جین کاری داشتین؟
جین:آره حاج آقا تهیونگ، به مردم بگین جین و نامجون با یک بسته حلوا دارن میان گشنه نمیمونین!
تهیونگ:دم شما و حاج آقا نامجون گرم
بلخره بعد نیم ساعت،جین و نامجون با حلوا اومدن🥣
نامجون:حاج آقا جین حلوا رو من پخش میکنم.
نامجون داشت حلوا پخش میکرد که دستش با چایی که تو دست جیهوپ بود سوخ
جیهوپ: حاج آقا نامجون،خوبین؟
نامجون:بله حاج آقا جیهوپ
جیهوپ:اوه خوبه!چون اگه چیزیتون میشد حاج اقا جین پاره میکرد 😔
نامجون بدو بدو رفت پیش جین
نامجون:حاج آقا جین دستم سوخت...اممم..چه کنم؟
جین:حاج آقا نامجون پشت درخت بهتون میگم.😐
حاج آقا یونگی:حاج آقا جیمین
حاج آقا جیمین:بلی؟
حاج آقا یونگی: حاج خانم رزی کوشن؟
جیمین:واسه چی؟
یونگی:حرفش داره به دروغ تبدیل میشه
جیمین:یا خدا!!!چی شده؟؟
یونگی:چون دست حاج آقا نامجون سوخت گف میاد حلوا پخش کنه...
رزی:سلام حلوا هارو بدین پخش کنم(یک تازه موش دیده شده بود)
جیمین:نچ نچ نچ،حاج خانم رزی مراقب موهاتون باشین
رزی:واییی،خاک عالم توبه توبه توبه حاج خانم جننننی!!!
جنی:بله حاج خانم رزی
رزی:بدو یم روسری و دوتا چادر دیگه بیار
جنی:اره،لازم میشه...👳♀️
بعد پخش کردن حلوا و کلی اتفاق دیگه تا شب شد
رزی:خب دیگه ممنون اومدین، حاج خانم جیسو واقعا زن خوبی بود:)
جنی:ممنون برای ۱۶۷۳۱۳۵۷۰۹۵۳۲۶۷۸۴۲ بلینک حلوا اوردین
جیمین:خواهش خواهرم بلخره حاج خانم جیسو دوستمون بود.
لیسا زد زیر خنده
رزی:ساکت حاج خانم اسکل
لیسا:ببخشید
جنی:حاج آقا تهیونگ کجان؟ لامبورگینی شون رو دزدیدن
یونگی:عادیه
کوک:حاج آقا تهیونگ دستشویی هستن و با ون مت میریم
لیسا:ماهم پیاده میریم
همه رفتن خانه
و ات شب بلک پینک در خانه آروم نشسته بود که...
میشه فالوم کنی پیام بدم
افق کو من برم محو شم نماز بخونم؟🗿🗿🗿
چرا😂
جر😹🗿
ما اینیم دیه😂