11 اسلاید صحیح/غلط توسط: MER انتشار: 2 سال پیش 11 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم قسمت پنجاه از سری هری پاتر شروع یک پایان ، هنوز درحال خواندن خاطرات رونا هستیم
کتاب های خاندان ریونکلا پیدا شده بود . رونا اتاق ضروریات را زیر نظر گرفته بود طوری که هرکس در ان محوطه قدم میزد رونا از آن با خبر میشد . هلنا در تنگنا قرار گرفته بود . نمیتوانست تمریناتش را در حضور همه انجام دهد همین کافی بود که ساده انگاران او را دیوانه خطاب کنند . مرلین که موضوع را میدانست بیشتر هوای هلنا را داشت و بارون هم کورکورانه بدون هیچ آگاهی ای تنها همایت میکرد نمیدانست از چی . مرلین به تنها چیزی که فکر میکرد نسل آینده بود . برخلاف خلق و خوی نسبتا خشک و رسمی ای که داشت شدیدا به نسل آینده فکر میکرد ، جاه طلبی اش نسلی شکوهمندتر از چهارجادوگر بود و ادعایش ساختن این نسل و همین جاهطلبی باعث شده بود وارد اسلایترین شود . گودریک هم متوجه این موضوع شده بود و روی او کلید کرده بود و از طرفی میدانست نود درصد آتیش هایی که در هاگوارتز سوزونده میشه توسط جمع چهارنفره مرلین ، سلنا ، هلنا و بارون بود .
مرلین مبارز فوق العاده ای شده بود ، با وجود نداشتن توانایی خونی شناخته شده ، توان مقابله با سلنا که یک کاربر حرفه ای ابعاد مکانی بود را داشت . این نشان از پشتکار و پتانسیل مرلین بود ، کسی که همچون سایرین بود توانایی بسیار بالاتری داشت نه برای آنکه نوه ارباب مرلین بزرگ بود چون باور داشت روزی از آن پیرمرد جلو میزند . (نویسنده : همیشه مساله این نیست که عینا به هدفتون برسید گاهی اوقات هدف ما دست نیافتنی هست ولی باعث میشه ما به درجه بالایی برسیم ، مثال میزنم کسی که رویا اش جلو زدن از آلبرت انیشتین هست ، شاید هرگز به این هدف نرسه ولی به مقام و درجه علمی خاصی میرسه یعنی هدف ما رو میکشونه بالا ، پس از اهداف بزرگ نترسید)
هلنا ناچار شد کلاس ها را شرکت کند و دست از تمرینات مخفی اش بردارد . بنابرین به کلاس دفاع در برابر شرارت رفت . گودریک خودش کلاس را اداره میکرد .
ـ گروه های اسلایترین و ریونکلا 🤔 ... شما قراره سال دیگه از هاگوارتز فارغ التحصیل بشید 😏 ... و ... خب ما خیلی امیدواریم که جادوگران قدرتمندی تحویل جامعه جادوگری بدیم ، کسایی که فرهنگ استفاده از جادو رو داشته باشند 😌 ... هلنا تو دو جلسه نبودی 😏 مرلین ...
ـ بله استاد 😐
ـ با هلنا تمرین کن میخوام یاد بگیره ورد ها رو بدون به زبون آوردنشون اجرا کنه 😏
ـ بله استاد 🙂
ـ بقیه شما دو به دو با هم مبارزه دوستانه داشته باشید 🙂 ... جدی گفتم نمیخوام کار کسی به درمانگاه بکشه 😐 ... بهتره یاد آوری کنم امروز بانو رونا مسئول درمانگاه هست ... کسایی که نمیخوان به دردناکترین نحو ممکن حالشون خوب بشه لطف کنند عین آدم مبارزه کنند 😅 هدف تمرین افسون بدون به زبون اوردن ورد هست 🙂
ـ چه خبر هلنا ؟ 🙂 پیشرفتی داشتی ؟ 😏
ـ آرومتر 😰
ـ ببخشید ! 😅 ... ببین تو این درس تو باید وردی رو که میخوای بکار ببری تو ذهنت تکرار کنی 🙂
ـ آها 🤔 ... باشه 😐 ... «استوپفای» ... «استوپفای» ... «استوپفای» ... عه پس ... 🙄
ـ ببین رو ورد باید خیلی تمرکز کنی 🙂
ـ اینطور تو نبرد وقت هدر دادنه 😐 بدون اون راح ... 🤔
ـ نه زمان شروع که اون رو یاد میگیری طول میکشه ولی موقعی که بهش مسلط بشی به سلاح قدرتمند تبدیل میشه متوجه هستی ؟ چون دشمنت نمیدونه چه افسون و طلسمی استفاده کردی نمیتونه درست تصمیم بگیره چطور از خودش دفاع کنه 🙂
طلسمی شلیک شد و یکی از دانش آموزان بیهوش شد .
ـ فکر کنم کار کرده 😣🤦
ـ آره کار کرد 😐 تبریک میگم 🤦
ـ عم ... خدا رو شکر فقط بیهوشش کرده 🙄 ...
ـ هی شما دوتا برید تو کلاس بغلی تمرین کنید 😐
همه پوکر فیس به هلنا نگاه میکردند . و هلنا سرخ سرخ شده بود . به همین دلیل مرلین و هلنا به کلاس خالی دیگری رفتند .
ـ بازم دردسر دست کردم 😣🤦
ـ در عوض خیلی سریع لم کار دستت اومد 😅
ـ ولی نزدیک بود به یکی صدمه بزنم 😟
ـ هلنا این نشون میده ذهن مهربونی داری که از یک طلسم تهاجمی سطح پایین که آسیب ضعیفی وارد میکنه رو برای شروع انتخاب کردی 😏 تو مهربونی ، ذهنت به سمت طلسم های تهاجمی قدرتمند نمیره 🙂 ... حالا سعی کن همون طلسم رو هدفمنتدتر و سریعتر به کار ببری 🙂
ـ به چی به زنم 😐
ـ من 😏
ـ ولی من نمی ... 😟
ـ نگران نباش بخوای هم نمیتونی 😏
هلنا شروع به به فکر کردن کرد ، طلسمش شلیک شد ولی خطا رفت .
ـ دوباره 🙂
هلنا مجددا همانکار را کرد باز از سمت دیگر خطا رفت .
ـ دوباره 🙂
هلنا مجددا شروع به فکر کردن کرد اینبار صاف به طرف مرلین میرفت مرلین چوبش را از بالا به پایین کشید و طلسم هلنا به سمت خود هلنا برگشت . هلنا با گفتن پروتگو سپری ساخت و ان را دفع کرد .
ـ دیدی ؟ 😏 ... حالا دوباره همونکار رو تکار میکنیم ولی اینبار پروتگو رو هم ذهنی انجام میدی 🙂
ـ اصلا حس خوبی بهش ندارم 😐
هلنا مجددا شروع به فکر کردن سرعتش خیلی بهتر شده بود . طلسم صاف به سمت مرلین میرفت مرلین آن را به سمت هلنا برگرداند و هلنا با تلاش آن را منحرف کرد و جلو برخورد طلسم به خودش را گرفت .
ـ خوبه داری یاد میگیری 😏
ـ آره یاد گرفتم 😐
مرلین سر یکی از میز ها نشست .
ـ خب از تمرینات سری ات چه خبر ؟ 😏
ـ هیچ موفقیتی نداشتم 😔
ـ خالت کاربر ذاتی این تکنیک بود و جالبه بدونی به وسیله همین تکنیک تواناییش کشف شد 🙂
ـ فکر میکردم خالم از همون اول دانش آموز نمونه مادرم بود وای که چقدر دلم براش میسوخت مادرم استادشه 😅
ـ خاله تو یعنی بانو النا تازه از هیجده سالگی استعداد خودش رو کشف کرده بود 😏 تو الان شونزده ساله ای نسبت به خالت وقتی همسن تو بود خیلی هم جلویی اینطور فکر نمیکنی 🙂
ـ ولی اینقدر رو از مادرم شنیدم که اون تو چهار سال تحصیلات رو تموم کرد 😐«هعی از بس مادرم این رو کوبید تو سرم مگه میشه فراموشش کنم 🤦»
ـ به هر حال موفق باشی 🤝
ـ تو چرا مشتاقی سالازار استادت بود ، تو گروهش هستی توانایی من ضد اونه 🙄
ـ سالازار ضد آرامش دنیای ما هست اهداف خطرناکی داره نمیتونیم همینجوری ولش کنیم 😔
ـ خب کارتون چطور پیشرفت 🙂
ـ هلنا اصول اجرا طلسم ها رو ذهنش یاد گرفت الان میتونه غیر لفظی انجامش بده 🙂
ـ خوبه الان اون یک جلسه ای که نبودی جبران شده 😌
ـ من ممنونم استاد 😔
ـ خب مرلین ، تو رو نمیتونن عین بقیه آزمایش کنم دو سه سال پیش هم این ها رو بلد بود 😌 تو با من مبارزه میکنی تا سطحت مشخص بشه 😏
ـ با شما ؟ 😐«حس بدی به این قضیه دارم 🙄🤦»
ـ نگران نباش 😅✌️ ... هلنا جهت تفریح تو هم بیا 🙂
مقابل گودریک دروازه ای باز شد .
ـ عه توانایی مامان 😀
ـ مطمئنی ؟ 😂😅😉 با من بیاید 😏
هلنا و مرلین وارد دروازه ای که گودریک ساخته بود شدند ولی جایی که وارد آن شده بودند زمین یا جنگل یا چیزی مشابه آن نبود .
ـ این توانایی ویژه خانواده گریفیندوره 🙂 سلنا بهم نشون داده بود 😅
ـ جدا 😂 ... آره این از خصوصیات ویژه ما گریفیندور هاست که یک بعد خاص خودمون رو میسازیم و از اینجا به هر نقطه روی زمین میتونیم دروازه بسازیم 😏
ـ خب برنامه چیه ؟ 😟
ـ مرلین تو باید پنج دقیق با من مبارزه کنی 😉 اگر بتونی به هر نحوی به من ضربه بزنی که میتونی مطمئن باشی دفاع در برابر شرارت امسال رو پاس کردی در غیر اینصورت فقط تشویق میشی و دفاع در برابر شرارت رو خودت تلاش میکنی تا پاس بشی 🙂
ـ پیشنهاد جذابی هست 🤔 ... ولی باید به کسی ضربه بزنم که تاحالا شکست نخورده 🙄😐
ـ هر چیزی یک اولین باری داره 😅 منم قرار نیست زیاد جدی مبارزه کنم 😏
مرلین ابتدا ادا احترام کرد و با چوبش به سمت گودریک نشانه رفت . گودریک هم دست در کیفش کرد و یک طناب بیرون آورد و لبخندی نخودی زد .
ـ ببینم میتونم مثل دوران قدیم تفریح کنم 😅
ـ شما چوبدستیتون رو در نمیارید ؟ 😐
ـ نگران نباش چیزیم نمیشه 😅
مرلین شلیک کرد و گودریک به نرمی جاخالی داد و یک قدم جلوتر رفت . مرلین تازه فهمیده بود قضیه از چه قرار است . پس شش شلیک پشت سرهم کرد و جهات مختلف به سمت گودریک می آمدند . گودریک دستش را درون کیفش کرد و سه چاقو بیرون آورد و فقط پرتاب کرد طلسم اول به چاقو خرد و محو شد .طلسم های دوم و سوم هم محو شدن و گودریک سه طلسم بعدی را جاخالی داد و شش قدم به مرلین نزدیک شد .
ـ فکر کنم اینطوری نمیشه کاری کرد 😐
مرلین چوبش را به زمین کوبید و یک موج از جنس سنگ به سمت گودریک می رفت . گودریک لبخندی زد و شروع به دویدن کرد و همچون شیر از روی موج جهش کرد
ـ مبارز خوبی هستی مرلین 😏 ... پس بهت احترام میزارم و از چوبدستیم استفاده میکنم چون نمیخوام آسیب ببینی ، میدونی که شمشیر آسیبش جبران ناپذیره 😅
ـ کاملا متوجه هستم 🙄 ممنونم 😐
گودریک طناب را ول کرد و چوبش را در آورد ، سپس مرلین اشاره ای به زمین کرد و زمین زیر پای گودریک خالی شد و تبدیل به چاله ای عمیق شد . مرلین انتظار داشت گودریک را گیر انداخته باشد اما گوریک بر روی صفحه ای از جنس جادو ایستاده بود و با لبخند به مرلین نگاه میکند . مرلین متحیر شده بود عجیب بود تاحالا چنین چیزی ندیده بود . مرلین چوبش را از زمین به سمت گودریک کشید و تعدادی سنگ به سمت گودریک پرتاب شد و صفحه زیر پای گودریک هم صفحه های کوچکتر شلیک شد و تمام سنگ ها را منفجر کرد . مرلین با صفحه اش شروع به چرخیدن کرد و چندین شلیک به سمت مرلین انجام داد و مرلین با سپر آنها را دفع کرد . و ناپدید شد و کمی جلوتر از طلسم ظاهر شد و مجددا شلیک کرد . اکنون زیر پار مرلین خالی شد و ولی مرلین با غیب و ظاهر شد و بالای چاله ظاهر شد و شروع به شلیک کردن کرد .
ـ کافیه مرلین 😉 این ترم دفاع دربرابر شرارت را قبول شدی دیگه نیاز به نگرانی نداری 😏
ـ ولی من نتونستم شما رو بزنم 🙄
ـ اون شرط صرفا برای این بود تمام مهارتت رو ببینم 😏 بین تمام این شاگرد هایی که داشتم به تو امید بیشتری دارم تو آدم خوبی هستی 🙂 حالا وقتشه برگردیم به هاگوارتز 😏
و این قسمت هم به پایان رسید امیدوارم از این قسمت هم لذت برده باشید ممنونم از توجهتون 🙂
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
چقدر همیشه زیاد مینویسی 😂
ازت یه خواسته ای دارم 😂❤️
احتمالا زیادتر هم میشه 😂
چه خواسته ای ؟
اصن یه کل یادم رفت وایساااا
ها اها
چیز میشه این بدی 😂♥️؟
هوم چی بدم ؟ میبخشید متوجه نشدم 🥲
واییییی
کیبورد ......
تستتتتت
اصن چی نوشتم😂
جیمز
عالی بود خیلی قشنگ بود راستش یاد غارتگران افتادم فقط با این تفاوت که به جای چیمز مرلین سردسته است
آره 😂😂 همه آتیش ها از این چهار تا بلند میشه 😅
هرچند فکر میکنم نتیجه این بازگشت به گذشته رو بدونی چی هست
آره 😂😂 همه آتیش ها از این چهار تا بلند میشه 😅
هرچند فکر میکنم نتیجه این بازگشت به گذشته رو بدونی چی هست
آره 😂😂
عالییی و زیبا ، طرز نوشتن و متن دو اسلاید اول رو خیلی دوست داشتممم🥲👌🏻👌🏻
ممنونم 🙂