
عسگسگشگشچضگضجضجضچضجضکصکسک
(پرش زمانی به 3 روز بعد ، بعد از مرخص شدن تهیونگ. از زبون تخمه) جنی گفت: تهیونگ! داریم کجا میریم ؟ تهیونگ با لبخند جذابش جواب داد: ببخشیدا ... این یه رازه . تهیونگ بعد تموم شدن جملش لبخندش بزرگ تر شد . جنی معصوم نگاهش کرد . تهیونگ صدای آهنگ رو زیاد تر کرد و رو به جنی گفت: خب خانوم خوش صدا ... بخون ببینم . جنی هم انگشت اشاره شو رو بالا آورد و به تهیونگ گفت: خب پس جناب شما هم خوش صدایی ...خودت چرا نمیخونییی هااا؟
تهیونگ خنده ای کرد : عواااااآ باشه منم میخونم .. توعم بخون قبوله؟ ((: جنی با سر تایید کرد . وقتی آهنگی میخوندن تموم شد ،جنی ضبط رو خاموش کرد و رو به تهیونگ کرد و گفت: پس قضیه این حسی که داریم، چی میشه؟. تهیونگ پوزخندی زد : میفهمی . جنی علامت سوال های توی ذهنش بیشتر شد . پوف کلافه ای کشید و ضبط رو روشن کرد.
. بدون هیچ حرفی داشتن میرفتن. تهیونگ 10 مین بعد نگه داشت و گفت: رسیدیم. جنی به اون اطراف نگاه کرد . مکان خیلی قشنگی بود . درحالی که محو اونجا شده بود، صدای تهیونگ توجه شو جلب کرد. تهیونگ صداش کرده بود . دید بیرون ماشین هست و پیاده شده. خودشم دستگیره ماشین رو باز کرد و از ماشین بیرون رفت . از تهیونگ پرسید: چرا اینجا اومدیم؟ تهیونگ ساکت موند و فقط نزدیک جنی رفت . جنی ترسیده گفت: چته؟
تهیونگ لبخند جذابی زد . جنی سرش رو برگردوند و پوف کلافه ای کشید. تهیونگ روی پاش زانو زد و به جنی گفت: جنی کیم !. جنی روش رو به طرف تهیونگ برگردوند . تهیونگ جعبه ای رو از جیب کتش بیرون آورد . رو به روی جنی اون جعبه رو باز کرد و گفت:خودت درخواستم فهمیدی ، نه؟ . جنی لکنت گرفت : اِ... اام .. تهیونگ لبخند جذابی زد زد. جنی داد زد: این ... این دوربین مخفیهه؟ قراره من به کسی که دوستش دارم برسمم؟ هاااا؟ تهیونگ با اون لبخند جذابش بلند شد و جنی رو در آغوش گرفت. به جنی گفت: این دوربین مخفی نیست ! این واقعیته!. بعد جنی رو از خودش جدا کرد و انگشتری که خریده بود توی انگشت جنی انداخت.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عررر عالیییی خسته نباااشی
میسییی
شبیه کیدراما ها شد ولی خیلی قشنگ بود♥ داستان بعدیت بذاررررر
چشمم
عاالی
تنکتت
عالیییییی♡♡
مرسیییی
به قرآن اگه حمایتا اینجوریه پارت بعدو ننویسم
داستان ...*
که نمینویسی؟
غلط کردم ...
جوک زیبایی بود 🗿🤝
اره زیبا بود ..