
هوم یک هفته گذشته ؟ خوبه رکورد زود گذاشتن زدمم
بعد چند مین ،جیمین با هوسوک خداحافظی کرد و به سمت میز خودشون رفت. میتونست چهره ی عصبی دختر رو تصور کنه چون دقیقا نیم ساعت منتظرش گذاشته بود. دخترک هم ،هم چشماش سگ داشت هم اعصابش ؛پس احتمالا پارک زنده از این کافه بیرون نمی رفت.قدم هاشو تند کرد و دلیلی واسه ی این کار نداشت.سر میزشون که رسید، کاملا خشکش زد. دخترک پشت تلفن داشت از خنده منفجر میشد و خیلی خوشحال بود.نفسی راحت کشید و دستش رو گذاشت روی سینش و همینجوری به دختر زل زد. تا حالا این جوری ندیده بودش! همیشه جلوی پارک اخمو و عصبی بود. نیشخندی زد و روی صندلی چوبی نشست.پاش رو روی پاش گذاشت و اطرافش رو تماشا کرد.10 مین بعد،یونجی تلفن رو قطع کرد.پارک روش رو به دخترک برگردوند و با پررویی گفت:بَه یونجی خانم! صبح بخیر چطوری؟ خوابای خوبی دیدی؟ دخترک چشماش و رو ریز کرد و با لحنی گستاخانه گفت: پارک جیمین! بهتره مواظب حرف زدنت باشی! گوشی و گذاشت تو کیفش و بلند شد . با پررویی ادامه داد:خب پارک جونم، ایندفعه رو تو حساب کن دفعه ی بعدی که فکر نکنم وجود داشته باشه رو من حساب میکنم ! پارک هم کم نیاورد و گفت: پس از لج تو همین فردا دوباره میارمت همین کافه! تازه اگرم فردا زود نیای نمرتو کم میکنم گفته باشم! یونجی جواب نداد و ازونجا دور شد .
صبح از تختش پرت شد پایین. بیدار شد و پوف کلافه ای کشیدن و برای رفتن به مدرسه کلی غر غر کرد.خمیازه ای کشید و گوشیش رو برداشت تا ساعت رو چک کنه. با دیدن ساعت، از جا پرید. باور نمیشد اینقدر خوابیده بود! ساعت 8:30 دقیقه بود و اون نیم ساعت دیر کرده بود . یهو یاد جمله ی استاد پارک افتاد که میگفت:«اگر فردا زود نیای نمرتو کم میکنم» سریع به طرف کمدش دوید و فرمشو برداشت.کمی بعد لباساش رو پوشید و موهای خرمایی حالت دارشو شونه کرد .چتریاش رو که بالا رفته بود پایین آورد و درستشون کرد. وقتی از خوب بودن موهاش مطمئن شد، لبخند قشنگی زد و از اتاقش خارج شد . صدای در اتاقش توی کل خونه پیچید. جونا از توی پذیرایی داد زد: به به پرنسس یونجی! خواب شاهزاده سوار بر اسب سفید رو دیدین؟ یکم دیگه میخوابیدین نمیرفتین مدرسه ! یونجی زیر لب بخشی به بی ادبی جونا گفت و سریع به سمت در خونه حرکت کرد و بدون خداخافظی از خونه خارج شد . با دیدن ماشین لوکسی که دم در بود، تعجب کرد و چشماش از حدقه زد بیرون.
با لکنت به اون شخص گفت: اِ ا..استاد پارک؟ جیمینی که با خونسردی به ماشین تکیه داده بود،با شنیدن صدای یونجی عصبانیتی توی چشماش به وجود اومد. با عصبانیت و صدای بمش گفت :چیه؟ یکم دیگه دیر میکردی میشد ساعت نه دیگه! الان دقیقا ساعت 8:55 دقیقس! بخاطر خانم من دقیقا 55 دقیقه دیر کردم... یونجی وسط حرفش پرید و با صدای بلندی گفت: اول میشه بگی واسه چی اینجا اومدی؟ با حرفات بیشتر دیر میشه! پارک پوزخندی عصبی زد و اشاره داد سوار شه .چشم غره ای رفت و در عقب رو باز کرد و نشست . جیمین هم با عصبانیت در عقب و باز کرد و دست دخترک رو محکم گرفت و از ماشین خارج کرد. دخترک داد زد: چته مگه دیوونه شدی؟. جیمین انتظار بی ادبی یونجی رو نداشت. پس دستش رو محکم تر گرفت و در جلو رو که کنار راننده بود باز کرد. دخترک رو به داخل ماشین هل داد و در رو محکم بست. یونجی که بخاطر رفتار جیمین ناراحت شده بود، اجازه ی ریختن به اشکاش رو داد.اون اشکا باعث تیر کشیدن قلب پارک بودن ولی اون نشون نمیداد. جیمین در ماشین رو باز کرد و روی صندلی نشست. ماشین رو روشن کرد و به سمت مدرسه حرکت کرد.توی راه یونجی جز اشک ریختن هیچ کاری نمی کرد.
چند مین بعد که به مدرسه رسیدن، پارک با دستش اشک های ظریف یونجی رو پاک کرد . رو به دخترک کرد و گفت: ببین یونجی، اگر الان به اشک ریختن ادامه بدی، همه منو به یه ادم بدجنس میشناسن. تمومش کن . دخترک دست پارک رو از صورتش برداشت و خودش اشکاشو پاک کرد. پارک ماشین رو توی حیاط مدرسه پاک کرد و از ماشینش پیاده شد. بچه هایی کلاس نهم بودن توی حیاط بودن چون منتظر استادشون بودن ولی با دیدن کاپلی که در اصل کاپل نبودن چشماشون از حدقه زده بود بیرون. دخترک از شیشه ی ماشین میدید که همه به اونا زل زدن وبا خجالت در ماشین رو باز کرد.پارک به سمت بچه ها رفته بود و داشت باهاشون حرف میزد. دخترک هم سرش رو پایین گرفته بود و تنش از استرس می لرزید.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حمایتا کم شده هاا فکر نکنین نمیفهمم اصن اگه اینجوری پیش بره ادامش نمیدم
اونیکجاییی
بچه ها مرسی که تولدمو تبریک گفتین(=♡
گایز راستش من اکانتم پریده و اینو زدم.
حمایت یادتون نره
بک؟
وایسلام...میدونمخیلییجوریهکهبعددوسالدارمبهتپیاممیدم.جدیخیلیسعیکردمیجوریییجاییپیداتکنمکهبهتپیامبدمولینشد...بارانم...اونیت...یادته؟`)
هپی مپییی تولدت مبارکککک
گیلیلییییی
مرسی قشنگم♡
Happy birthday
تولدت مبارک دوست عزیزم وقتی اسمتو تو لیست دیدم خیلی خوشحال شدم امیدوارم به همه آرزو های قشنگت برسی
مرسییی
تخمهههه جون خوبی؟ ببخشید اگه نیومدم تو اکت کلن این ماه درگیر امتحانا بودم
سلامم تو خوبی؟
راستش اکم پریده بود هه هه هه):
مرسی
خوبه الان هستیی
مدرسه چطوره؟
تخمه جون توروخدا فیک را ادامه بده 🤧🤧😱😭
قول میدم ادامش بدم خب؟اکم پریده بود
http://poohpooh.blogfa.com/
پارت جدید رو تخمه داد بذارم بلاگفا برین بخونین...
تخمه پین کن ببینن...
پوپوی سگگگگگگگگگ....
🗿😭
لطفا پارت و بعد رو بزارررررررررر
بعدیوو نمیزاریی کیوتی:)؟