ناظر جانم منتشر کن همه چیزو رعایت کردم از بی تی اس ولی داستانه
تهیونگ به ا.ت نزدیک شد آروم سرشو آورد جلو و پوز خندی زد و گفت : حواسم بهت هست دوسنگ . و رفت رنگ ا.ت پریده بود حتما اونو با کوکی دیده بود و همه چی الان سخت میشد و داستان تازه شروع میشد ا.ت کتابشو جمع کرد به سمت عمارت رفت اون سعی میکرد که باهاشون حرف نزنه ولی نمیتونست و بین دوراهی بزرگ گیر کرده بود صاحب خونه بیشتر شبا مهمون دعوت میکرد و عمارت هر شب شلوغ بود ا.ت بعد از چند روز کم کم داشت عادت میکرد (شب بود ) و کلی آدم تو خونه اومده بودن و مهمونای مادر جونگ کوک بودن جونگ کوک یه گوشه کنار میز پیش مادرش وایساده بود مادر جونگ کوک : عزیزم این چند روزه خیلی کم میبینمت خوشحالم که الان پیشمی. جونگ کوک با شنیدن حرفش لبخندی ملیح زد مامان : کم کم دیگه باید به ازدواجت فک کنم . جونگ کوک : چی؟...... ولی مامان الان زود نیست ؟ مامان : نه چه زودی دیگه وقتش رسیده میخوام نوه دار بشم و عروسمو ببینم . جونگ کوک چیزی نگفت و خجالتشو پنهان کرد . مامان : خب اینطور که میبینم انگار خودت کس خاصی رو در نظر نداری بنابراین خودم یدونه برات انتخاب کردم .... از اون خوباش
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
44 لایک
https://abzarek.ir/service-p/love1/1712704 بزن رو لینک
مایل به پین
ببخشید اما میشه این فیکو جایی جز تستچی بزاری ؟ یا همینجا تو تستچی بزاری ؟ آخه خیلی قشنگیه میخوام ادامشو بخونم 🥺💕
عالی بودددددد
ولی چرا ادامش نمیدیی
یه سواالل نمیخوای ادامهش بدی؟؟
نمیتونم چون تستچی فیکشنو ممنوع کرده ولی تازه داستانش داشت شروع میشد 🥲
بزاااررر لینکشم بزار کجا گذاشتی ،من منتظرممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
عالیههه پارت بعددد
تنکت که :)
عالی بود و اینکه
.
.
.
.
پارت بعدییییییییییییییی
مرسیییی
چشمم
پارت بعدیو بزار:)))))
چش
عر زوقق پارت بعديشو زود بزاررر:)))
مرسییی چشمم
خیلی قشنگ بود:)
مرسیییی
عالی
تنکس