داستانک ۱ پارت ۳

لیدی و کت به هم نگاه میکنن و بعد مدتی میگن : ما راه شکنجه رو انتخاب میکنیم ( یعنی خر ن بلا نسبت شما 😆 ) ه: خب از فردا کارمون شروع میشه 😈😈😈 ( الان تقریبا عصره ساعت ۷ و ۶ بعد هاکماث بهشون شام و ناهار و صبحونه هم نمیده ) شب ساعت ۱۲ : ل : داشتم از حال میرفتم انقدر گشنمه بود کت هم همینطور اما باید مقاومت میکردیم ک : خیلییییی گشنم بود دیدم لیدی هم رنگش پریده و داره از حال میره . رفتم در آغ‌و‌ش گرفتمش و گفتم " بالاخره نجات پیدا می‌کنیم مای لیدی🥰 ( هاکماث اونقدرم بی رحم نیست آب گذاشته ) فردا صبح ساعت ۸

ل : داشتم می مردم که ۲ تا مرو گنده اومدن در قفس ما و منو گرفتن دستام درد گرفته بود و منو بردن و کتم تو قفس موند ل : صدای اعتراض کت رو می‌شنیدم ولی حال نداشتم حرف بزنم چون دیروز فقط صبحونه خورده بودم و داشتم از حال میرفتم 😵‍💫 ( یه دوربین وصله به صحنه ها و یکی هم تلویزیون کنار کته ) ش : کت نوار عزیز امیدوارم از برنامه ی ما لذت ببری موضوع برنامه : شکنجه لیدی ( هاکماث و مردم پاریس نمی دونن لیدی هم قشاع ( برعکس بخونین ) کته فقط علاقه کته میدونن ) ک : یضوع ( برعکسس ) ها ولش کنین ش :سنتی محافظ اول با مشت شروع کن سنتی محافظ ۱ و ۲ ( س ۱ و س ۲ ) س ۱ میزنه تو دل لیدی و صدای اخ لیدی بلند میشه و س ۲ هم طناب میبنده دور کمر لیدی و انقدر سفت میبنده که لیدی نقش نمی تونه بکشه س ۱ شلاق میزنه س ۲ فلز داغ میزنه به بدن لیدی س ۱ سر لیدی و میکنه تو آب ۳ دقیقه نگه میداره تا داشت هفخ ( برعکسسس) میشد بر میداره ل: اییییییی انقدر لیدی رو میکوبونن به زمین که لیدی بیهوش میشه و تمام مدت هم کت درحال زار زدن و گربه و التماسه .

کت : داشتم نابود شدن لیدی رو میدیدم حرف میزدم و التماس میکردم ( لیدی رو با دست و دهن بسته و ب ی ه و ش پرو میکنن تو سلول ) ک : ماییییییییی لیدییییییییی نهههههههههههه خوبی ؟ جوابمو بده ؟ ک: من بدون تو نمی تونممم ک: تا صبح گریه کردم و خوابم نمی برد نمی تونستم بخوابم ‌.

کت : بیدار شدم دیدم لیدی هنوز بی هوش عه . آنقدر جیغ جیغ کردم که شدوماث آمد گفت : سرمو خوردی چی شده ک: چی شده ؟ لیدی از دیروز بی هوش عه چیکار ش کردی ؟ ش : خودتون شکنجه رو ترجیح دادین ک: یضوع برو دکتر خبر کن شاید یه نفر رو کشتی بی روعش ( بر عکس ) ش : باشه حالا چرا انقدر برات مهمه ؟ ک: چون عاش‌قشمممممممگ میفهمی ؟