12 اسلاید صحیح/غلط توسط: فامیل دور انتشار: 2 سال پیش 463 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سام علیک داداشا آبجیا. مخلصیم
موضوع: طعم کله پاچه
ژانر : طنز
نویسنده: خودم و با کمک چند تا از دوستام
امیدورام بتونم یه بار دیگه بخندونمتون
برای بار دهم صدایش میکنم و تکانش میدهم. تا حالا دقت نکرده بودم. پوستش از نوزاد هم نرم تر است. عموووو بیدار شووو! اما انگار نه انگار. همان آش و همان کاسه . بهتان که گفته بودم، اگر شیر هم نعره بکشد، بیدار نمیشود. لبخندی شیطنت آمیز، بر لبانم نقش میگیرد.😏
رویم را برمی گردانم و به سمت آشپزخانه حرکت میکنم. با صدایی که عمویم بشنود میگویم : (حیف آن کله پاچه چرب و چیلی ای که در سفره، چشم انتظار توست..)
با شنیدن صدای عجیبی سرم را برمیگردانم...
وای خدا ! عمویم مثل خرسی گرسنه که بوی عسل شیرین و تازه ، به مشامش خورده باشد،با بی تابی به این طرف و آن طرف نگاه میکند. صدای عموش :( کله پاچه! کو؟! کجاست!؟)
ایول !نقشه ام جواب داد. بیخود که برادرزاده اش نیستم. رگ خوابش دست خودم است. با صدایی که خنده در آن موج می زند جواب میدهم: ( آنجاست. در آشپز...) اما کو گوش شنوا؟! بدون اینکه منتظر تمام شدن حرفم بماند، جثه ی چاق و بزرگ خود را با شتاب به سمت آشپزخانه به حرکت در می آورد.
میتوانم صدای آه و ناله ی زمین را بشنوم .بدبخت حق دارد. عمویم قدر فیل وزن دارد.!
******
بوی کله پاچه، کل خانه را برداشته است. تاحالا همچین چیزی نخورده ام و کنجکاوم که مزه اش را بچشم.
با حس ترحّم به سرِ گوسفند نگاهی می اندازم " حرفای گوسفنده با حالت غر زدن" :( چیه؟ چرا اینطوری به من نگاه میکنی ؟! دیگر از من چه میخواهید؟! همه چیزم را که گرفتید. تنها دلخوشی ام ، پاچه هایی هستند که از بدنم باقی مانده اند. لااقل به مادرت میگفتی کمتر رویم نمک و ادویه بریزد. سوراخ های دماغم پر شده از فلفل و زردچوبه.
دیگر حتی نفش کشیدن هم برایم سخت شده است. نگاهی به عمویت بنداز! چگونه با نگاهش من را میخورد؟!
آب دهانش از هرسو آویزان شده است و بوی گند تُفَش ، پشم هر گوسفندی را در می آورد. حتی بدون اینکه صورتش را بشوید، سر سفره نشسته است. حالم از روغن هایی که از سر و صورتم می چکد و دندان های سفیدم را شیری رنگ کرده است، به هم میخورد.
تمامی اینها به کنار... من تازه ازدواج کرده بودم. شماها قاتلید.قاتل گوسفندی که از خر هم بیشتر میفهمد.
با صدای قاشق و چنگال، به خود می آیم. مادرم در حال جدا کردن گوشت ها بود ، که عمویم سریع گفت : ( سیرابی اش را بده به من . همش مال خودم است. به هیچکس هم نمیدهم. )
با این حرفش همه خندیدیم. عمویم عاشق سیرابی کله پاچه بود و همیشه آن را تصاحب میکرد. مادرم ، ظرفی دارای گوشت، آب کله پاچه و البته یک چشم هم جلوی من گذاشت.
با شوق ، قاشق فلزی را از روی سفره برداشتم. وقتی چشم را در دهانم گذاشتم، شبیه خرگوش ، به این طرف و آن طرف فرار میکرد و مرا یاد تخم شربتی هایی می انداخت که وقتی آن را در لیوان پر از آب قرار میدادم ، لیز میشد و همیشه هم در تلاش بودم که آن را از وسط نصف کنم. اما مگر راضی به ایستادن میشد؟!
حالا فهمیدم چقدر از مزه چشم، خوشم می آید. با اشتیاق بیشتری ، نان سنگک را ریز میکنم و درون آب کله پاچه می ریزم. اوومممم. مزه روغن و چربی گوشت، که با ادویه جات ، طعم لذیذتری به خود گرفته بود را، زیر دندان هایم، حس کردم.
تازه غرق در مزه دل انگیز کله پاچه ، که صدایی توجه مرا به خود جلب کرد. با کنجکاوی چشمانم را باز کردم...
بَله ! عموجان، لقمه بزرگی از کاسه من را در دهانش گذاشته و صدای جویدنش سکوت را در هم می شکست. ( عموی عزیزم ! ای لقمه ی خوش مزه، احیانا برای من نبود؟)
با دهان پُر ، مثل بچه ها لبخند زد و صورتم را بوسید تا مثلااااا، راضی ام کند.
اَیییییییییی🤢.
لب هایش غرق در روغن بودند و بوی تُف میدادند و حالا ، صورت من ، جایی برای نشست آنها.
********
برای بار یازدهم، مکانی که عمویم دسته گلی را به جای گذاشته بود شستم .از دستشویی بیرون آمدم و خواستم سر جایم بنشینم که با کاسه ی خالی ام و دهان پر عوجان مواجه شدم....
خب... جای تعجبی ندارد. از عمویم بیشتر از این هم انتظار نمیرفت.
هوفف. احسان! خونسردی ات را حفظ کن. بار اولش که نیست. این نیز بگذرد...
*پایان*
خب دوستان. تموم شد. امیدوارم به اندازه کافی، لبخند رو لباتون اورده باشم.
اگه از تستم خوشتون اومد، لایک کنین و کامنت بذارید که کدوم قسمتش براتون جالب تر بود.
و اینکه، این انشا، سری اولش، هم منتشر شده. اسمش(یکم با انشام بخندیم) هست. اونم جالبه . اگه خواستید اونم بخونید.
..........بای بای
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
https://testchi.ir/polls/98124
منتظر رای های خشملتون ب ونزدی آدامز هستم عااا
ادمین پـــین؟:)
عالی بود💚مرسی
کدوم قسمتش براتون جالب تر بود:حرفای گوسفنده با حالت غر زدن
چه جالب..ما امروز کله پاچه خوردیم😂
خدایی؟ چه تصادف جالبی!!😂
خیلی خوب نوشتی نویسنده خوبی میشی
عا الان ادامه تستو دیدم،احسان؟
آره بعید ...
خب پس هیچی . من تهران نیستم
چه جالب عالی بود اورین..اورین
اسمت چیه؟
دوست داری چی باشه؟😂
اخه یکی از بچه های مدرسمون اونم داستان مینویسه یکم شبیه تو گفتم نکنه اون باشی🤦😂
آخه یکی از بچه های مدرسمون.....
آها. فک نکنم. کدوم شهر زندگی میکنی؟
آره بعید میدونم
تهران
انشا هات عالین
موضوع انشا رو خانومتون میگه یا خودتون؟
از کجا معلوم خانم باشه؟😂
خودش چند تا میده مام یکیو انتخاب میکنیم.
اره داداچ
حلا آقاتون
معلم ما انشا میده اگر جای دست پاهاتون برعکس بشه چیکار میکنید؟
میشه یکم ایده بدی؟
بک میدم :)
بک میدم :)
بک میدم :)
بک میدم :)
ادمین مایل به پین؟ :)