
خب اینم پارت 2...لایک و کامنت یادت نره دارلینگ:)
امروز صبح زودتر پاشدم..نمیدونم انگار یه هیجانی توی دلم بود..انگار واسه مدرسه اشتیاق داشتم...تاحالا انقدر واسه رفتن به مدرسه هیجان زده نبودم...چرا انقد تغیر کرده م؟چرا حس میکنم دیگه اون آدم افسرده ی بدبخت بدون دوست تنها که همه ازش بدشون میومد نیستم؟مهم نیست مهم اینه که حس میکنم دارم بعد 12 سال دوباره یه دوست پیدا میکنم...شایدم نه...یعنی میتونه همش بخاطر اتفاق دیروز باشه؟ سریع رفتم دستشویی و بعد خیلی سریع لباسامو پوشیدم .غذامو برداشتم و از مامانم خدافظی کردم و سوار اسکیت بردم شدم.امروز هوا خیلی قشنگ تر شده بود...امروز بهم یه وایب خوبی میده...امیدوارم همینطور بمونه
وقتی رسیدم دم دروازه ی مدرسه،مثل همیشه،کارای روتین رو انجام دادم..یعنی رفتم سمت ایستگاه دوچرخه ها و اسکیت بردمو اونجا گذاشتم.رفتم سمت کلاس..تودوروکی ساما اونجا نبود...حالا که میدونستم کیه دیگه باید با احتام بیشتری صداش میکردم..ولی هروقت به اتافاقای دیروز و اینکه تودوروکی ساما کیه فکر میکنم،دلم میخوتد از خجالت آب شم و برم تو زمین...خدا کنه کسی از ماجرا بویی نبره.اخه تو مدرسه مون جاسوس زیاد هست..اونم وقتی که من تو مدرسه م.چون همه از من بدشون میاد و بد خواه زیاد دارم
تا قبل از اینکه زنگ کلاس بخوره رفتم تو حیاط...تودوروکی ساما که اومد،خیلی ذوق زده شدم از روی پله ها براش دست تکون دادم و دویدم سمت ش(تودوروکی ساما جلوی دروازه ی مدرسه بود و تازه وارد حیاط شده بود) سلام کردم و اونم سلام کرد.گفتم:راستش میخواستم ازتون بخاطر اتفاق دیروز عذر خواهی کنم...حس میکنم خیلی کمرتونو درد اوردم. گفت:نه برام عادیه..توی باشگاه وزنه های سنگین میزنم...انگار پات خوب شده! -اره دیشب رفتم دکتر...گفت یه پیج خوردگی ساده ست..پامو جا انداخت و تا صبح که بیدار شدم خوب شده بود...ببخشید خیلی حرف میزنم.اونقدر که حرف میزنم رسیدیم جلوی قفسه های کفشا -نه اصلا اینطور نیست توی راهرو (جلوی قفسه کفش ها)که بودیم،تودوروکی ساما کفشاش رو عوض کرد و به سمت کلاس حرکت کردیم.توی راهرو که بودیم همه نگامون میکردن..خیلی بد نگامون میکردن
وقتی زنگ کلاس خورد همه نشستیم..دخترای کلاس خیلی بد نگام میکردن..چون با تودوروکی ساما اومده بودم؟ زنگ تاریخ بود.کنجی سان که اومد سر کلاس متوجه تودوروکی ساما شد و پرسید:دانشاموز جدید داریم؟ یکی از دخترای چاپلوس و قلدر کلاس که خیلی از من بدش میاد،گفت:بله تودوروکی سان هستن..پسر وزیر.. کنجی سان حرفشو قطع کرد:مهم نیس کیه...همه باهم برابرن این کنجی سان خیلی از برابری حرف میزنم خیلی ازش خوشم میاد چون عقیده داره باید با همه مثل هم رفتار بشه..چون خودش دو سال امریکا زندگی کرده و اونجا خیلی توسط نژاد پرستی امریکایی ها قرار گرفته و تحقیر شده.بعد کلاس تاریخ نرفتم پیش تودوروکی ساما.رفتم تنهایی ناهار بخورم..رفتم یه جای خلوت که تنها باشم.اونجا بود که یهو سر و کله ی لوسی و دار و دستش پیدا شد.(لوسی قلدر مدرسه س که توی کلاس ماست.) گفت:به به.ببینین کی اینجاست...همون خانومی که میگفت دوست نداره با کسی وارد راب.طه بشه -خب هنوزم همینو میگم -عه؟خب پس اون اتفاقای دیروز با تودوروکیِ من چی بود؟ -کدوم اتفاق؟ -ودتو به اون راه نزن..فکر میکنی من ندیدم؟اتفاقا شاهد تک تک کارات بودم. بعد شروع کرد خندیدن:این همون دختر کوچولویی نیست که روز اول مدرسه بخاطر اینکه باباشو پلیس گرفته بود داشت تو دستشویی عر میزد؟عه وا راستی یادم نبود که باباشو اعدام کردن. همینطور که رو زمین نشسته بودم گریه م گرفت.اروم اروم نشست و دست کشید رو سرم:اشکال نداره نی نی کوچولو..اخی نینیمون داره گریه میکنه. بعد زد زیر خنده.شروع کردن ک.ت.ک زدنم..از دهن و دماغم خ.و.ن میومد افتاده بودم رو زمین.چونمو گرفت و گفت:هنوزم میخوای به کارات ادامه بدی؟اره؟جواب بده!که اینطور..پس هیچی نمیگی. نائومی! مواهشو ببُر بعد نائومی(یکی از قلذرای دار و دسته ی لوسی)اومد و کاری که لوسی گفت رو کرد. اول قچی رو در آوردو موهای بلندمو قیچی کرد بعد لوسی قهوه ی داغی که تو دستش بود رو خالی کرد روم.خیلی داغ بود..چ.چرا؟امروز قرار نبود اینطوری بشه میخواستن دوباره کتکم بزنن که دیدن یه نفر از دور داره میاد سمت ما.خیلی سریع دویدن و فرار کردن.همینجوری رو زمین ولو شده بودم و از درد تو خودم جمع شده بودم به زحمت خودمو تکیه دادم به دیوار.که یهو...
تودوروکی ساما رسید...خیلی پریشون بود و نگران.سریع یه تیکه پارچه که اونجا افتاده بود رو برداشت و شروع کرد تمیز کردن قهوه ی رو لباسم و لکه های خون روی صورتم همینطور که داشت کارشو میکرد، میگفت:نگران نباش من اینجام...چیزی نیست..همه چیز خوبه بعد ب*غ*ل*م کرد و منو برد سمت بهداری مدرسه (ادامه در پارت 3)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بک میدم :)
بک میدم :)
بک میدم :)
بک میدم :)
ادمین مایل به پین؟ :)
عررررررر خیلی خوبههههههه
حتما منتظر پارت بعدم
بدون صبر
کی میزارنش؛-؛
خیلی طول نمی کشه ولی خپب باید بهشون حق داد
داستان قشنگیه