
یه وانشات تخیلی خارج از انیمه درمورد خودم و تودوروکی^^ امیدوارم لذت ببرید3>
(از زبون خودم یعنی:مِی):دوباره یه روز خسته کننده ی دیگه که اصلا حال مدرسه رفتن ندارم -مِییییی پاشو دیگه دیرت میشه -بیدارممممممم رفتم دستشویی و لباسامو پوشیدم.کیفمو ورداشتم و سوار اسکیت بورد شدم و به سمت مدرسه حرکت کردم...هوم چه باد خنکی...شاید امروز تو مدره مثل روزای دیگه نباشه.این باد خنک و اسمون صاف و افتابی که اینجور میگه
وقتی رسیدم لوی دروازه ی مدرسه،اسکیت بردمو زدم زیر بغلمو گذاشتمش پیش دوچرخه های بقیه و رفتم سمت کلاسا تو کلاس همه داشتنب اهم پچ پچ میکردن: -یعنی میاد تو کلاس ما -نمیدونم -وای خیلی خوبه -میگن خیلی جذابه -شنیدم مدله -انگار ورزشکاره -یعنی بد.نش عضله داره؟ دارین دمورد چی صحبت مبکنبن؟ اینو با صدای بلند گفتمو یهم همه ساکت شدنو چرخیدن سمت من -برای تو یکی چه فرقی میکنه.تویی که هیچ پسری نگان نمیکنه چه برسه به تودوروکی سان با تعجب گفتم:کی کی؟ -مگه کری گفتم نودوروکی سان -پف..برام مهم نی اصا..اونم مث بقیه ست.تازه من خودم نمیخوام با کسی وارده رابطه شم
دینگ دونگ زنگ عذاب اور کلاس خورد بعد ازینکه کای سان(معلم زیستمون)اومد سرکلاس گفت: از امروز به بعد یه مهمون افتخاری داریم که توی کلا شما قراره بمونه.تودوروکی کون(یه پسونده ژاپنیه که واسه مذکر ها به کار میره)،میتونی بیای تو دوباره پچ پچ کل کلاسو گرفت هم داشتن از خوشحالی میمردن.کای سان ادامه داد: تودوروکی کون،امیدوارم از اینجا خوشت بیاد و اینجا موندگار بشی.میتونی برای اونجا کنار مِی سان بشینی یهم کل کلاس برگشتن سمت من و با عصبانیت بهم نگاه میکردن.پوزخند زدم.امروز قرار خیلی خوش بگذره امدوارم
زنگ ناهار که خورد،غذامو برداشتم برم تو حیاطبخورم که همه ی دخترا دور صمدلیم جمع شدن: -توروخدا حاتو باهام عوض کن -بهت هرچقدر میخوای پول میدم -برات لباس میخرم -تکالیفتو برات حل میکنم -توروخدا -لطفا دادزدم:بسه دیگه.جامو با هبچکدومتون جابجا نمیکنم.جامو دوس دارم.الانم میخوام برم غذامو بخورم.با اجازه توراه کلی با خودم خندیدم...زندگیم داره عوض میشه
زنگای دیگه هم همینطوری گذشت..وقتی خبر اینکه این پسر جدیده تو مدرسه پیچید،همه میخواستن انتقالی بگین به کلاسمون ولس هیچکس حاضر نبود از کلاس ما بره زنگ خونه ک خوذد،رفتم سمت اسکیت بردم و از مدرسه زدم بیرون.توراه رفتم سوپرمارکت وقتی داشتم خوراکی برمیداشتم،خوردم به بکب و خوراکیام افتاد.نگاه که کردم دیدم همین پسر جدیده س عذزخواهی کرد و دستمو گرفت و بلندم کرد.وقتی رو پام ایستادم یهو مچ پام تیر کشید و داشتم میفتادم ک منو گرفت: _فکر کنم اسیب دیدی-ا..اره..فک..کنم -متاسفم بخاطر من اینجوری شدی - نه بابا اشکال نداره برای جبران خریدامو حساب کرد و منو تا خونمون کول کرد وقتی تو بغ.لش بودم،یه حس عجیبی داشتم.یه حس ........خوب
وقتی رسیدیم درخونه گفتم:اگه میشه همین جا بذارم زمین.دیگه خودم میرم. -مطمنی؟ -اره..میبینمت -منم همینطور وقتی مامانم درو باز کرد،یه لنگه پا سریع رفتم سراغ کامپیوترم و خواستم اسم پسره رو سرچ کنم بببینم کیه...اسمشزچی بود؟فقط فامیلشو یادمه..فکر کنم تودوروکی بود...اره سرچ که کردم عکساش اومدم باورمم نمیشد.یکی از عکساشو باز کردم. با خودم گفتم:عه این پسره چه معروفه. که چشمم به متن زیر عکس افتاد:شوتو تودوروکی پسر وزیر....... چیییی؟پسر وزیر؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود:))
خیلی خوب مینویسی👍💙
طرف دارش شدم
ممنووووووووووووون
چقدر سریع شیپ مشخص شد...
نمیدونم من کرم دارم که خواننده را می کشم تا شیپ مشخص بشه(سادیسممم)
یا تو خیلی مهربونی 😂
به هر حال... لازم نیود برای اوتاکو ها پسوند اسم رو توضیح بدی... ولی در کل چون میشد معنی دیگه ای رو هم برداشت کرد خوب کردی گفتی•-•
داستانت قشنگه!
آریگاتووووو
میشه از باکوگو هم بنویسید
حتما..پسو وزیر که تمام شد و اگه حمایت شد ازش حتما مینویسم
تنک
او عالی