سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و زندگی رو باشادی بگذرونید چون هیچ چیز ارزش غصه رو نداره اینم از قسمت پنجم داستانم به احتمال زیاد اول قسمت شش بیاد بعد قسمت پنجم بریم سراغ داستان
وارد سالن شدم که یه هو همون پسره خرس گنده با چند تا از دوستاش جلوم وایستاده بود گفت : خانم کوچولو کجا باید تصفیه حساب کنیم من خیلی ترسیده بودم اما به رو خودم نیاوردم روم رو طرف شوسکه کردم و گفتم بریم شوکولاتام منتظره اونم یه خنده زده و گفت باشه راه افتادیم تا چند قدمی برداشتم یه هو پسره دستم رو گرفت و منو چسباند به دیوار همون موقع شوسکه دست پسره رو گرفت و منن دست شوسکه رو گرفتم (وویی چه صحنه تو در تویی شد 😐) یه نگاه به شوسکه انداختم و یه نگاه به پسره پسره تعجب کرده بود شوسکه یه هو جوش آورد و بهم گفت : دستم رو ول کن فهمیدم میخواد چیکار کنه بزارید برای شما ام بگم (میخواد من دستم رو ول کنم آون پسره رو بکشه سمت خودش و دعوا راه بندازه) خوب ادامه : گفت دستم رو ول کن منم دستش رو ول نکردم در عوض با دوتا دستم کشیدمش سمت خودم فشار اونقدر زیاد بود که شوسکه نزدیک بود بیفته تو چشا شوسکه نگاه کردم دیدم تعجب کرده و عصبی بود میخواست که بهم یه چیزی بگه سریع حرفش رو قطع کردم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
قشنگه قشنگه قشنگهههههه فوق العاده قشنگه😍🌈
خیلی قشنگه😍😍😍عزیزم لایک و دنبالتم کردم
سلام بچه ها من گوشیم. خراب شد قسمت هشت و هفت داستانم رو. با یه اکانت دیگه مینویسم
سلام بچه ها اینم از قسمت پنجم امیدوارم که خوشتون بیاد