امیدوارم خوشتون بیاد نظر بدین تا با امید ادامه بدم😊
دلم برای استیو تنگ شده
درسته خیلی دلم برای استیو تنگ شده
درسته هر روز اون رو توی مدرسه میبینم.
ولی ولی فایده ای نداره
اون سعی میکنه از من دور شه تا اتفاقی برای من نیافته .
صبح ازخواب بلند شدم .
مادرم خونه نبود
البته انتظارش رو داشتم .
قرار بود برای مراسمی بره و چند روزی اونجا بمونه
منم که حوصله ی درست کردن صبحونه رو نداشتم
از خدا خواسته
یک کیک و ابمیوه برداشتم خوردم و اماده شدم برای مدرسه .
انتظار دیدن این صحنه رو نداشتم .
جیم دوباره به مدرسه اومده بود
افرادش دستم رو گرفتن و کشیدن
جیم گفت : منظورم از جدا شدن این بود
که کاملا مدرسه هاتون رو عوض کنین
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
محشررررررر بود داستانت همون موقع که اومد خوندم اما یادم رفت نظر بدم
مرسی😍😍😍😍
عالی بود با همین فرمون برو جلو دختر👌♥✨
از اینکه نظراتتون رو میزارید خیلی ممنونم ❤❤❤
خواهش میکنم عزیزم💓✨♥
عالی بود🍓
مرسی❤
داستانت عالیه بیصبرانه منتظرم قسمت بعد رو بخونم لطفا سریع قسمت بعد رو بنویس
ممنونم حتما زود به زود میزارم😍❤❤