
*La LIorona* انیمیشن«کوکو»روخیلیادیدنوانیمیشنمعروفیه..یکیازآهنگاییکهتویاینانیمیشنپخشمیشهکهدرواقعاهنگیهانیمیشندیگهبهاسمیوروناهست..حالاداستانایناهنگچیه؟
این اهنگ که اگه اشتباه نکنم به زبان اسپانیاییه که سازندهش ناشناسه، درواقع با توجه به افسانهی زن گریان ساخته شده.. داستان غمانگیزی که توی کشورهای آمریکای لاتین، توسط پدربزرگها و مادربزرگها روایت میشه.
سالها پیش دختری به اسم ماریا، توی دهکدهی کوچیکی زندگی میکرد. ماریا، خیلی زیبا بود و خیلی هم مغرور، و هرچقدر بزرگتر میشد زیباتر و مغرورتر میشد و فکر میکرد که مردهای دهکدهی خودش، لیاقتش رو ندارند و دنبال مردی میگشت که احساس کنه لیاقتش رو داره. یک روز، مسافری به دهکدهی ماریا سر زد و اون مسافر، همون مردی بود که ماریا میخواست. مسافر، مردی جوان و شجاع و پسر گلهدار ثروتمندی ساکن دشتهای جنوب بود که در سوارکاری، مهارت زیادی داشت، گیتار میزد و صدای خوبی هم داشت. پسر، سعی میکرد که با ماریا صحبت کنه و به اون هدایایی میداد اما ماریا برای جذب کردن پسر، توجهی به اون نشون نمیداد تا اینکه بالاخره پسر علاقهی زیادی به ماریا پیدا کرد و با هم نامزد کردند، ازدواج کردند و صاحب دوتا بچه شدند. *ادامه داستان اسلاید بعد*
تا مدتی اوضاع بین ماریا و پسر سوارکار، بهخوبی پیش رفت؛ اما بعد از مدتی، پسر هوس کرد به محل زندگی خودش و به دشتهای جنوب برگرده و چندماه یکبار و فقط برای دیدن بچهها به خونه برمیگشت و توجهی به ماریا نداشت و حتی اقرار کرد که میخواد با زنی از طبقهی خودش ازدواج کنه و از ماریا جدا بشه. یک شب، ماریا و فرزندانش درحال قدم زدن کنار رودخونه بودند که مرد سوارکار، سوار بر کالسکهای و درحالی که زن جوانی کنارش نشسته بود، کنار اونها ایستاد و مشغول به صحبت با بچهها شد، و حتی به ماریا نگاه هم نکرد و بعد از اتمام صحبت، از اونجا دور شد. ماریا بعد از این اتفاق، خیلی خیلی عصبانی شد و دست هردو بچه رو گرفت، به سمت رودخونه کشوند و درحالی که از شدت عصبانیت متوجه کاری که انجام میده نبود، بچههاش رو داخل آب انداخت. پس از چند دقیقه که به اعصابش مسلط شد و فهمید چه کاری کرده، به گوشهی رودخونه رفت و دستهاش رو داخل آب فرو برد تا شاید بتونه بچههاش رو پیدا کنه. اما بچهها دیگه اونجا نبودند::::))))
صبح روز بعد، مردم دهکده جسد زن جوانی رو گوشهی رودخونه پیدا کردند و اون رو همونجا دفن کردند. شب بعد، مردم دهکده صدایی از سمت رودخونه شنیدند که ناله میکرد؛ "بچههام کجا هستند؟" و شبح زنی رو دیدند که پیراهن سفید بلندی پوشیده بود، که همون پیراهن رو موقع خاکسپاری ماریا بهش پوشونده بودند. کمکم اسم ماریا فراموش شد و به نام "زن گریان" معروف شد؛ اسمی که درواقع روی این آهنگ هم هست.
درآخر،خواستمبگمتوضیحاتاهنگوداستانشروبانیمفاصلهننوشتمکهراحتبشهخوند...واینکهخواستمیاداوریکنماینیهافسانهقدیمیهکهنقلشدهوهیچمدرکیبراساسواقعیبودنشوجودنداره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این داستان نفرین لایورونا از مکزیک نیست؟
چون گفتی اسپانیا
اره آفرین فیلمی هم هست نفرین لایورونا
اوهوم:>
:)