
سلام این یه داستان جالب درباره ی .....خب بخونید تا متوجه بشید

توی یه سرزمین به نام جوییکو دو نفر عاشق هم شدند که یکی شاهزادی جوییکو و دیگری شاه دخت سیگاکو بود توی این داستان هر کسی قدرت جادویی داره و اگر کسی نداشته باشه با بقیه ی فرق داره این دو باهم ازدواج کردند و به خوبی باهم زندگی میکردند تا یه دشمنانی براشون پیدا شد و به اون ها حسادت میکردند و سعی نابودی آن دو را داشتند تا چند سال گذشت و دختری را ملکه به دنیا آورد از زبان شاه آنتلا( همسر ملکه سویاجو همون شاه دخت سیگاکو) عزیزم ملکه ی من اسم این دختر را چی بذاریم ملکه گفت هایکو خوبه من گفتم شاهزاده هایکو واقعا قشنگ بعد هم را بغل کردیم و من سویاجو را😙 کردم ............

میریم به 1 ماه بعد صبح از زبان سویاجو بلند شدم دیدم هایکو خیلی ناز خوابیده آروم بلند شدم لباس هام را آروم پوشیدم و مایکو را صدا نزدم( مایکو خدمتکار مخصوص ملکه هست) رفتم بیرون مایگو گفت بانوی من چی شد چرا من را صدام نکردید گفتم هایکو خواب بود دلم نیومد بیدارش کنم سویاگو گفت بانوی من شما نذاشید شاهزاده هایکو بره تو اتاقش و خواستید تختشون بیش شما باشه من گفتم مگه آدم دلش میاد دخترش کنارش نباشه دیدم قیافه ی مایگو😳 شد گفتم بیخیال شیم بریم تو غذاخوری که همه منتظرمون شدند گفت اوه بله بفرمایید (این عکس ملکه هست)

از زبان شاه آنتلا دیدم ریکاسو اومد پیشم( ریکاسو هم خدمتکار مخصوص شاه هست) و گفت قربان باید امروز به بسیاری از کارها برسید صلح نامه را امضاء کنید به جلسه برید مراسم را برای جشن نذارت کنید گفتم صبر کن مراسم چی گفت مراسم رسما علام کردن شاهزاده هایکو گفتم آهان فقط کی هست گفت فردا و تازه باید مهمان هاتون را هم دعوت کنید گفتم پس امروز روز پر کاری هست گفت کار شاه تمامی نداره که سویاجو اومد سر میز صبحانه و نشستیم(این عکس پادشاه هست)

(میریم به روز جشن) از زبان شاه آنتلا مردم عزیزم من امروز رسما علام میکنم شاهزاده هایکو شاهزاده ی این سرزمین و فرزند من شاه جوییکو هست بعد همه برامون دست زندند و من هایکو را بغل کردم و همه ی مردم رفتند برای پذیرایی از زبان سویاجو بعد پذیزایی یک دفعه یه نوری دور ما ( منظورش خودش و شاه )جمع شد و همه جا سفید شد و یه دختر با یه پسر اومدند جلوی من یکی شون خیلی شبیه هایکو هست اما اون یکی هایکو که را نمیره تازه این خیلی بزرگتر از هایکو!!!! اون طرفم را نگاه کردم آنتلا وایساده بود بهش گفتم که اون پسره را میشناسه گفت ن گفت بیا بریم نزدیک رفتیم نزدیکتر (این عکس شاه و ملکه هست)
ازشون پرسیدم شما کی هستید گفتند مامان بابا شما ما را نمیشناسید من و آنتلا گفتیم چی مامان و بابا!؟!!!؟!؟!؟!😱😱😲 اون که خیلی شبیه هایکو بود گفت من هایکو هم اون یکی گفت من سو.....که نشد حرفش را کامل بزنه و من چشمام باز شد که دیدم تو اتاقم و طبیب بالای سرم گفتم چی شده که مایکو گفت بانوی من شما خوبید من گفتم آره چی شده گفت شما بعد از پذیرایی غش کردید گفتم اون وقت شاه خوبه گفت ایشون هم غش کرده بودند و الان اینجا هستند گفتم آهان و دستور دادم طبیب و همه بجز آنتلا برند بیرون بعد
از جام بلند شدم و گفتم آنتلا عزیزم تو حالت خوبه آنتلا گفت آره اما گفتم اما چی گفت من وقتی بیهوش بودم تو را با بزرگی هایکو من گفتم با یه پسر غریبه و بزرگی هایکو گفت عزیزم تو از کجا میدونی گفتم خب منم دقیقا همین چیز را دیدم بعد من و آنتلا خواب هامون را برای هم تعریف کردیم و دقیقا خواب هامون مثل هم بود!!! گفتم درسته که ما تو دنیای جادو زندگی میکنیم اما این دیگه واقعا غیر طبیعه آنتلا گفت آره که من گفتم بهتره یه سر به کتاب خونه بزنیم که یهو

ممنون که تا این جا همراهم بودید اگه از داستانم خوشتون اومد میریم سراغ پارت بعد آنچه خواهد دید نداره تا داستان لو نره به همین دلین باید درباره ی پارت بعد بگم که داستان اصلی از اون جا شروع میشه 😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نرگس جان داستانت زیباست ادامه بده 🌹👌
بچه ها ببخشید یه کم غلط املایی داشت
راستی پارت بعد را بذارم😊