9 اسلاید صحیح/غلط توسط: sanya انتشار: 4 سال پیش 438 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم کا خوشتون بیاد اولین داستان منه لایک و کامتن فراموش نشه 💜💙
شخصیتت تو این داستان
یه دختر دو رگه ( پدر کره ای و مادر آمریکایی ) ۲۰ سالته تک فرزندی اسمت لارا هست
اون عکس بالا تو هستی 👆🏻
اخلاق و رفتار: یکم سرد ولی مهربون
تو از بچه گی خیلی دوست داشتی کره رو ببینی چون بابات خیلی از اونجا صحبت میکرد برای همین تصمیم گرفتی که بیای کره
بزن بعدی کیوتم 😊🙂
شروع داستان :
از زبون لارا : داشتم چمدونم رو میبستم که آماده شم و برم کره که بابام اومد تو اتاقم بابا : آماده شدی؟ لارا : آره. میگم بابا اون خونه ای که گفته بودم رو خریدی؟که وقتی رسیدم کره اونجا زندگی کنم بابا: آره خریدم فقط تو وقتی رفتی کره باید کلید خونه رو از صاحب خونه بگیری لارا: باشه میگیرم(نکته تو بی تی ای رو میشناسی ولی آرمی نیستی) تو وسایت رو جمع کردی لباس هم پوشیدی و رفتی سمت فرودگاه مامان بابات هم باهات اومدن و ازشون خداحافظی کردی سوار هواپیما شدی و هواپیما بلند شد🛫🇰🇷 تو هم یکم استرس داشتی ولی العان خوبی🙂
تو خونه بی تی اس :
همه تو پذیرایی بودن داشتن با گوشی ور میرفتم به جوز جیمین که بلند شد و به همه گفت جیمین : بچه ها من میخوام یه خونه برای خودم بخرم همه : چرا؟ جین : تو که داری اینجا زندگی میکنی نامجون : اره جین راست میکنه جیمین : خی میخوام یه خونه داشته باشم که فقط خودم توش باشم. بقیه هم گفتن هر کاری میکنی بکن جونکوک : بیا بریم خونه انتخاب کنیم جیمین : باشه صبر کن گوشیم رو بیارم
جیمین گوشیش رو آورد جونکوک و جیمین یه خونه انتخاب کردم به بقیه هم نشون دادن جانکوک:گفت بیا بریم خونه رو از نزدیک ببینیم جیمین نه العان نه میخوام برم حموم بعد خودم میرم جانکوک: خب باشه ولی موقعی که میخواستی لباسات و وسایلت رو ببری من باهات میام تهیونگ : منم میام گفته باشم جیمین : باشه هر دوتاتون بیاین بعدش رفت حموم
از زبون لارا : من تو هواپیما بودم که دیدم صدای خلبان اومد خلبان : مسافران عزیز کمربند خود را باز کنید ما به مقصد کره رسیدیم( نکته تو کره ای بلدی بابات بهت یاد داده بود ) تو کمربندت رو باز کردی و چمدونت رو گرفتی و از هواپیما اومدی بیرون تاکسی گرفتی که بری پیش صاحب خونه کلید رو بگیری رفتی اونجا و کلید رو بگیری به راننده آدرس دادی و رفتی رسیدی از ماشین پیاده شدی و رفتی سمت در با کلید در رو باز کردی وارد خونه شدی لارا : وای اینجا چه قشنگه از اینجا خوشم اومد رفتی طبقه بالا و دیدی دو تا اتاق داره یکی از اتاق هارو گرفتی وسایلت رو اونجا گذاشتی و باید میرفتی حموم خیلی خسته بودی ( خونه از قبل چیده شده بود با وسایل خونه خرید) تو دوتا دوست داری به اسم میا و ملیسا ( دوستات ) که اونا از قبل تو کره بودن گفتن هر وقت رسیدی بهمون زنگ بزن تو هم زنگ زدی
به میا زنگ زدی لارا : الو سلام میا : سلام لارا رسیدی؟ لارا : اره رسیدم میا : خوبه پس بیا بیرون همو ببینیم من لوکیشن یه کافه برات میفرستم بیا اونجا لارا باشه من میرم حموم بعد میام بعد قطع کردی و رفتی حموم
تو خونه پسرا : جیمین از حموم اومد آماده شد که بره خونه رو ببینه
سوار ماشین شد و رفت کلید هارو بگیره کلید هارو از صاحب خونه گرفت و رفت سمت خونه رسید به خونه از ماشین پیاده شد در ماشین رو قفل کرد و با کلید در خونه رو باز کرد خونه رو دید و خیلی خوشش اومد حالا میخواست بره بالا رو ببینه
از زبان لارا : از حموم اومدم بیرون که دیدم یه صدایی میاد یه مرده بود صورتش رو ندیدم دیدم داره میاد بالا ( تو با حوله هستی ) یه گلدون اونجا بود گرفتی که وقتی اومد بالا بزنم تو سرش فکر کردم دزده
از زبون جیمین : دیدم از بالا صدا میاد رفتم اونجا دیدم یک دختر اونم با حوله داره با گلدون میزنه تو سرم دستش رو گرفتم و چسبوندم به دیوار
از زبون راوی : چند دقیقه ای به هم نگاه کردید که با زنگ گوشی لارا به خودتون اومدید لارا جیمین رو حل داد اونطرف و رفت سمت گوشی دید میا زنگ میزنه برداشت لارا : من بعداً بهت زنگ میزنم بعد قطع کرد
لارا: ببخشید میشه بگید شما تو خونه من چیکار میکنید؟ جیمین: اینجا خونه منه من با کلید اومدم لارا : من اینجا رو خریدم اینجا خونه منه جیمین نخیر خونه منه
بعد کلی بحث تو به ساعت نگاه کردی
دیدی خیلی دیر شده دوستات منتظرت هستن بعد رفتی تو اتاق لارا: هی تو اینجا نیا میخوام لباس بپوشم بعد در رو بستی با خودت گفتی چقدر قیافش آشنا بود اما یادت نمیومد کی بود لباس پوشیدی مثل همیشه تیپ مشکلی زدی و اومدی از اتاق بیرون دیدی جیمین نیست همه جا رو دیدی اما نبود از خونه اومدی بیرون دیدی داره سوار ماشین میشه و رفت
بعد تو تاکسی گرفتی و رفت اون کافه و دیدی میا و ملیسا رو یکی از میزها نشستن رفتی پیش اونا سلام کردی میا : کجا بودی ؟ ملیسا: خیلی دیر کردی لارا : اگه بگم چی شده باور نمیکنید و همه چی رو تعریف کردی هر دوشون خیلی تعجب کرده بودم میا : یعنی صاحب خونه کلاه بردار بود؟ لارا : اره فک کنم ملیسا : پس زنگ بزن بهش تو که نمیتونی با یه پسر که نمیشناسیش تو یه خونه زندگی کنی لارا زنگ زد ولی جواب نداد
از زبون جیمین : رفتم دم در خونه صاحب خونه هر چی در زدم باز نکرد بعد رفتم خونه که همه چیز رو به اعضا بگم
امیدوارم که خوشتون اومده باشه💜💙
لایک و کامنت فراموش نشه
بگید داستان رو ادمه بدم یا نه
اگه دوست داشتید بگید پارت بعد رو بزارم
بای بای 💛🧡
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
خیلی خوب بود
عالی ولی از روی فیلم لروکس کپی کردی