
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
از زبون لارا : جیمین داشت بهم نگاه میکرد منم به اون نگاه میکردم لیسا و ملیسا هم داشتن خودشونو جر میدادن 😂😂😂😂 کنسرت تموم شد و اونا چهار تا آهنگ اجرا کردن منو میا و ملیسا رفتیم بیرون از اونجا من حالم خیلی خوب بود که دیدم یکی داره منو صدا میکنه پشت سرمو نگاه کردم دیدم جیمینه جیمین : لارا بیا با هم بریم خونه منم میخوام برم لارا : نه من با میا و ملیسا میرم میا : هه شما دو تا چقدر با هم خوب شدید لارا:ها؟چی؟ کی گفته که خوب شدیم میا:😂ملیسا : از حرف هاتون معلومه میا : حالا ول کنید جیمین منتظر نزارید بیاید بیم لارا: نه خودمون میرم ملیسا:😑بیا بریم بابا سوار ماشین شدیم و جیمین به من گفت که جلو بشینم منم به زور میا و ملیسا نشستم بعدش میا و ملیسا رو رسوندیم خونشون و خودمون هم رفتیم خونه
خیلی خسته بودم رفتم لباسم رو عوض کردم جیمین هم غذا سفارش داد اومدم پایین تو حیاط که دیدم مامان بابام بهم تصویری زنگ زدن منم برداشتم لارا: سلام مامان بابا: سلام دخترم داری چیکار میکنی لارا: هیچی تو حیاط نشستم داشتم با مامان بابام صحبت میکردم که .... جیمین : لارا بیا غذا غذا رو آوردن بیا بخوریم لارا: 😳بابا: این صدا کی بود؟ لارا: ها چی نه همسایه بود نمیدونم کی بود مامان : پس چرا اسم تورو گفت؟ لارا: مامان بابا من میرم خداحافظ مامان : عه نه قطع نکن باهات کار.. لارا گوشی رو قطع کرد لارا رفت پیش جیمین لارا: مگه ندیدی داشتم با مامان بابام حرف میزدم تو چرا حرف زدی ؟ جیمین : واقعاً مامان بابات بود؟ من چه میدونستم آخه حالا ول کن بیا غدا بخوریم لارا و جیمین داشتن غذا میخوردن جیمین : راستی تو امروز برای چی اومدی کنسرت ما؟تو که گفتی آرمی نیستی لارا : میا و ملیسا منو مجبود کردن که بیام وگرنه نمیومدم
جیمین : میگم لارا تو تا حالا از کسب خوشت اومده؟ لارا: یعنی چی؟ جیمین : منظورم اینه که تا حالا عاشق شدی؟ لارا :نه نشدم تو چی ؟ عاشق شدی؟ جیمین : آره از یکی خوشم میاد لارا تو فکر بود نه اصلا نمیشه نه نه ممکن نیست ... اصلا ولش کن عذا رو خوردن جیمین : میای بازم یه بازی کنیم ؟ لارا: نه امشب حوصله ندارم جیمین : باشه من تلوزیون نگاه میکنم لارا : باشه من میرم بخوابم لارا رفت تو اتاقش و با فکر هایی که تو سرش بود خوابید
صبح شد و لارا امروز نمیرفت سر کار چون کافه تعطیل بود که با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم بابام بود برداشتم بابا: الو لارا؛ سلام بابا بابا: سلام دخترم ما داریم میایم کره که تورو ببینیم لارا: چییییی؟نه نمیخواید بیاید من حالم خوبه نه نه نیاید بابا: ما داریم میایم سوار هواپیما داریم میشیم لارا: 😳چیی؟ بابا: فردا میرسیم من گوشی رو قطع کردم و رفتم تو اتاق جیمین پریدم روش لارا: جیمین جیمین جیمین بلند شو جییییییمیییییین جیمین منو از روش گرفت و منو گرفت تو بغلش لارا:😳 جیمین : من خوابم میاد لارا: نه نباید بخوابی مامان بابام فردا میان اینجا جیمین : 😳چی؟ مامان بابات؟
لارا: آره آره فردا میان اینجا جیمین : حالا باید چیکار کنیم ؟ لارا : نمیدونم ولی تو اول منو ول کن جیمین : تو امروز نباید بری سر کار؟ لارا : نه امروز تعطیله جیمین : بیا بریم صبحانه بخوریم لارا : باشه بریم بعد اینکه صبحانه خوریدیم لارا به جیمین گفت که بیا خونه رو تمیز کنیم وقتی داشتین تمیز کاری میکردی .....لارا : میگم تو دیشب گفتی از یکی خوشت میاد اون کیه؟ جیمین : به مرور زمان متوجه میشی کیه 😊 لارا : اگه العان بگی خوب چی میشه 😐 جیمین : نمیخوام بگم عه
بعد تمیز کاری رفتید تو حیاط دیگه هوا داشت کم کم تاریک میشد که دیدیم اعضا اومدن همه با هم تا خونه رو ببین به جیمین هم خبر نداده بودن جیمین : عه شما اینجا چیکار میکنید جین : اومدیم خونه رو ببینیم همشون داشتن به لارا نگاه میکردن لارا : س..سلام همه: سلام نامجون : تو باید لارا باشی دیگه درسته؟ لارا : اره جیمین : بیاید بریم تو خونه همگی رفتید تو خونه بعدش هم جیمین خونه دو به اعضا نشون داد بعد با هم غذا خوردیم و اعضا رفتن لارا و جیمین هم رفتن تو اتاقاشون که شب از زبون لارا : خواب بودم که دیدم یه دفعه صدای رعدوبرق اومد من هم که خیلی از رعد و برق میترسم بعد بازم یه دفعه یه صدای وحشت ناک اومد باد هم میزد بازم رعد برق زد یه رعد برق محکم تر زد و من سریع از تخت پریدم و داشتم میرفتم تو اتوق جیمین
از زبون جیمین : هوا خیلی بد بود رعد و برق های وحشت ناکی میزد داشتم از رو تخت بلند میشدم برم به لارا یه سری بزنم که لارا یه دفعه اومد تو اتاقم پرید بقلم لارا : وایییی من از رعد برق میترسم جیمین : منم حدس میزدم که میترسی داشتم میومدم بهت سر بزنم بعد چند دقیقه هر دوشون تو بقل هم خوابشون برد پایان لایک و کامنت فراموش نشه 💙💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار😘😘
ممنون
گذاشتم برو ببین
با این اکانت منو دنبال کن 💜🥺🍓
مثل همیشه عالی بود خسته نباشی
تروخدا پارت بعدی رو بزار
من داستان زیاد می خونم یادم میره
ممنون گلم
منو با این اکانت دنبال کن
خواهش میکنم بعدییی جان من بعدی
باشه باشه به جان خودت قسم نخور😂
پارت بعدی رو همین امروز مینویسم
منو با این اکنت دنبال کن گلم
عالی تر از عالیییییییییی😁😁
دارم می ترکمممممممم💟💟
ممنون منو با این اکانت دنبال کن
آجی عالی میدونم که تو بررسی فقط پارت های بعد رو طولانی کن
ممنون ❤❤
باشه طولانی میکنم اجی جون ❤
وایئییییی پارت بعدی رو زود بذار
خیلی عالی مینویسی
منتظر پارت بعدی هستم
زود بذار
ممنون عزیزم پارت بعدی رو میزارم
منو با این اکانت دنبال کن