 
  دویدم پشت آدرین:تو مگه نمیدونی من از سگا میترسم این چیه؟آدرین خیلی خونسرد رفت سمت سگه و نازش کرد:ببین آبنبات بلوبری رو ترسوندی.مری:حتی فکر نگه داشتنش هم به سرت نزنه.آدرین:اگه زده باشه چی😝مری:آدرین این از توعه نره غول هم بزرگ تره چجوری میخوای نگهش داری؟برگشت سمتم:چی گفتی؟😡نمیدونم این جرعت رو از کجا آوردم تو چشاش نگاه کردم و گفتم:نره غول خوب که چی؟_نشونت میدم دختره ی زبون دراز.انتظار داشتم کاری بکنه اما ابنبات رو برداشت و برد تو انباری بعد اومد سمت من دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید
_آدرین چیکار میکنی ولم کنننن.+کاری نمیکنم فقط قراره ی روز رو پیش ابنبات سر کنی👿_آدرین ولم کن میدونی میترسم.انداختم داخل و در رو قفل کرد.آبنبات دلشت منو نگاه میکرد منم جیغ میکشیدم و به در مشت میزدم که دوباره به صرفه افتادم و از هوش رفتم.آدرین:داشت جیغ میزد که یهو صداش قط شد و صدای افتادن چیزی رو زمین اومد.درو باز کردم و مرینت رو روز زمین دیدم.از حال رفته بود و آبنبات داشت لیسش میزد.سریع بردمش داخل و رو کاناپه گزاشتمش چند بار به صورتش آب زدم که له هوش اومد و شروع به صرفه کرد.
+مرینت خوبی چیشد که از هوش رفتی؟_خوبم از ترس بود.+اینطور به نظر نمیرسید._ای بابا خوبم دیگه.مرینت:رفتم تو اتاقم یکم بهتر شدم و ی دوش آب گرم گرفتم.بعدم خوابیدم.آدرین:رفتم تو اتاقش.خواب بود و تو خودش گوله شده بود.مثل بچه گی هاش بود وقتی سردش میشد اینجوری میکرد.پتو رو انداختم روش.آروم گفتم:از دست تو مری بالاخره منو❤خودت کردی.رفتم تو اتاقم و خوابیدم
اینم پارت ۶😁امروز همینقدر بیشتر نمیتونستم پارت بدم بقیش باشه بعدا😁😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
 
   
  
  
  
  
  
 
سلام
ببخشید چند روز تستچی بالا نمی آمد احتمالا الانم بعد ی مدت قط بشه اما اگه نشد حتما پارت بعد رو میزارم
هعیی خدااا یعنی تف تو این نتا که انقد ضعیفه://
هعییی مال سه شنبه هس:/ و منی یادم نیس داستانش راجب چی بود•_• باید دوباره از اول بخونم🙂😂💔
اینترنم خیلی ..... هست فقط ۱۰ دقیقه میتونم وارد تستچی بشم یهویی خارج میشه😐
اگه درست شد پارت بعدو میزارم😁😁
چرا منتشر نمیشهههه😭💔
۹پنمیدونم😭😭😭
هعییی ای کاش زودتر منتشر شه✨🤌🏻
ی سوال فقط مدارس شهر ما هس که تعطیل نیس اصلا؟ 🤓🙂🗿
تموم شددد
چقد پیام😐دستت طلا😁
^-^
1
2
3