
سلام قبلا از داستان یه جیزی من قبلا با یک نام کاربری دیگه عضو شدم و پارت اول این داستان رو نوشتم حالا من حواسم نبود خواهرم برگه ای که روش رمز ورود رو نوشته بودم پاره کرد منم رمزم یادم نیست برای همین از اول براتون مینویسم پس نگین کپی کردی الان هم ۲۷ اسفنده دیر منتشر شد ناراحت نشید
سلام لطفا بالا را حتما بخونیم در مورد داستانه بریم شروع کنیم. با صدای انشرلی از خواب بیدار شدم گوشی رو برداشتم تا جواب بدم _ سلام مری _ درد سلام کوفت سلام بازم میگه سلام سلام بدبخت خدا زده این ساعت صبحبیکارم جواب تو رو بدم _ درد مگه ادب نداری _ بنال _ مری کار من و میلن درست شد میریم کانادا _ خوش به حالتون _ میگم نمیتونی بابات رو راضی کنی _ نه میگه ازدواج کن هرجا میخوای برو _ خب ازدواج کن _ چی میگی آخه تو _ پشت تلفن نمی فهمی بیا کافه _ اوکی بای _ بای سریع آماده شدم تاکسی گرفتم رفتم کافه رز الیا رو دیدم رفتم پیشش _ سلام الی _ سلام بشین توضیح بدم _ گوش میدم _ ببین تو بیا ازدواج کن اما واقعی نه صوری _ اخه الیا خنگ ! کی میاد با من صوری ازدواج کنه تازه اگه هم بکنه ریسکش خیلی بالاست _ گوش کن اگه بهش پول بدی راحت قبول میکنه _ اخه کدوم پول _ یک ویلا داشتی مارسی از مامانت بهت رسیده بود اون رو بفروش _ بابام میفهمه _ خب خود ویلا رو بهش بده بگو از فرانسه که خارج شدم میزنم به نامت مری تو ذهنش: الیا راست میگه اما ریسک خیلی زیادی داره _ قبول الیا خانم حالا اول یک لیست از دوستای دور برت برام جور کن _ باشه من دیگه برم مرینت _ منم برم باید این جک رو ببرم شرکت دنیس بای _ بای
سوار تاکسی شدم رفتم شرکت دنیس ( دنیس شوهر خواهرمه اسم خواهرم هم مارگارته) رسیدم شرکت اومدم برم تو که یکی جلوم سبز شد و گفت : وقت قبلی دارین؟ _ نه _ پس اجازه ندارید وارد بشین مرده اومد در رو ببنده که داد زدم : ددنننییسسس به خدا اگه برم چک رو برا خودم خرج میکنم دارن بیرونم میکنه ددننییسس کجایی یک هو دنبس اومد بیرون : وا زلزله آروم تر حقا که زلزله ای آقا شما برو اون ور بزار بیاد تو خواهر زنمه _ سلام دنیس جون _ سلام خانم خانما حالا جک رو بده _ ببین من آدم خوبیم نصف نصف جونم در اومد تو ترافیک _ بده ببینم چک رو برو اتاق من تا بیام _ اوکی . رفتم اتاق دنیس یک آقایی توش بودسلام کردم نشستم که دنیس اومد تو و گفت : مرینت آقای ادوارد مدیر عامل شرکت _ مگه تو مدیر نیستی _ نه من مدیر کل هستم _ کاش عقل کل بودی جا مدیر کل این رو گفتم که یک پسر اومد تو خدایا این چیه دیگه چشم سبز با مو های طلایی با کت و شلوار مردانه خیلی شیک وای خدایا تو فکر بودم که دنیس گفت: ببخشید آدرین حواسم رفت پیش زلزله وای آدرین عجب اسمی هم داره
آدرین گفت : عیبی ندارد دنیس جان منم داشتم میرفتم _ پس فعلا خدانگهدار _ خدانگهدار دنیس پسره رفت که دنیس گفت : میخوای بمونی یک ساعت دیگه با هم بریم؟ ( امشب مری اینا خونه مارگارت و دنبس دعوتن) _ نه دنیس من باید برم خونه خودم رو تزئین کنم جلوی داداش سوپر خودخواهت چیزی کم کسر نداشته باشم. _ باشه پس تا شب خدانگهدار _ خداحافظ دنیس رفتم خونه که آماده شم دیگه تا شب اتفاقی نمی افته بریم شب شب شد رفتیم خونه دنیس اینا در رو که زدم باز شد رفتم تو دنیس و مارگارت اومدن پیشواز رفتیم تو چشمم خورد به لوکا ( بله عزیزان مداد شمعی وارد شد)گفتم : سلام استاد لوکا خوب هستید با دانشجو های دخترت خوش میگذره؟ _ بله ممنون شما چی خانم خانما _ ممنون خوبم _ بیا ببینمت وروجک _ رفتم پیش لوکا نشستم گلی سربه سرش گذاشتم که گفت : میگما تو هم شوهر بدیم بدی . ان چنان دادی زدم ؛ لللللوووووکککککااااا که لوکا پرید فرار کنه
گفتم: یعنی دستم بهت برسه که دنیس اومد و گفت: اع شما هم هروقت هم رو میبینید عین خروس جنگی می افتین به جون هم .. منم کم نیاوردم گفتم : تقسیر برادرته _ بله فهمیدم حالا بگیرین بشینین دیکه منم گرفتم نشستم اون شب ، شب خوبی بود تا دیر وقت موندیم دیگه رفتیم خونه همونجا بیهوش شدم فردا صبح.... از خواب بیدار شدم سریع آماده شدم بدم پیش الیا رسیدم کافه بدو رفتم پیش : سلام چی شد الیا _ سلام تونستم پنج نفر رو پیدا کنم حالا چه جوری بفهمیم خوبه یا نه؟ _ کاری نداره که الیا زنگ میزنیم اگه پشت تلفن شروع به مخ زدن نکرد مناسبه _ خب باشه مری اینم لیست و شماره
به هر پنج نفر زنگ زدیم سه نفر مخ زدن که از لیست حذف شدن اون دو نفر هم رفتن تو لیست برای قرار ملاقات داشتم از کافه میرفتم بیرون که آدرین رو دیرم از کنارش که رد شدم فقط گفتم : سلام روزتون بخیر آدرین گفت : سلام همچنین کاملا بی تفاوت از کنارش رد شدم که آدرین برگشت و گفت : من یه کاری باهات دارم برگشتم گفتم: چی گفت : یک دقیقه بیا اینجا من ر۶ک برد تو کافه و گفت : به کمکت نیاز دارم گوش کن میدونی من کیم: _ بهله ادرینی _ نه فامیلی رو میگم میدونی ؟ _ نچ _ من آدرین اگرست هستم از یک خانواده ثروتمند که سه تا خاله دارم فامیلی من از مامانم بهم رسیده چون خانواده ما همیشه به وارث نیاز داره بابا بزرگم پدرم رو راضی کرد تا من بشم آدرین اگرست غیر از اون من تنها نوه پسری هستم _ خب اینا به من چه ربطی داره باید بگم که :

پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا نظر بدید و لایک کنید سپاس
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ : سوال سختی بود واقعا ولی به نظرم آدرین خوشتیپ تره و جذاب ولی کت نوار جذاب کیوت
سلام ببخشید ولی داستانت شبیه کتاب قرار نبود هستش یه جورایی😶
کت نوار چون خیلی خنگول بازی در میاره و بامزس ولس ادرین خوش تیپ تره
سلام به همه من توی اول داستان بالا صفحه نوشتم چرا اسمش کپی هست پس حرف درست نکنید لطفا
من تا پارت هشتم رو نوشتم هر روز بک پارت میدم فردا پارت دوم میاد ممنون از شما
سلام عزیزم لطفا پارت بعد رو بزار منتظرم