سلام من دختر بهارم و میخوام داستانی رو براتون تعریف کنم که واقعا اتفاق افتاده🥺🥲
ترجیح میدم اسممو نگم اواخر اردیبهشت سال ۱۴۰۱ یعنی همین امسال بود که از یکی از بچه های کلاسمون خیلی خوشم اومد قد بلند درسخون چادری مهربون خنده های اروم و ناز و چشمهایی که من محوش میشدم ابرو های ساده عینکی که خیلی بهش میاد من با دیدن این ظواهر روش c.r.u.s.h. زدم بددددد جوررررر اصلا یه وضعی یادمه یه بار سر کلاس تفکر گوشم با معلم بود که داشت توضیح میداد ولی نگاهم به ترکیب ماسک و ابرو و چشمای قشنگش با عینک شده بوده سر جمع من ۲۰ دقیقه نگاهش میکردم
الان نگید این چه پسریه نه من دخترم مدرسه مون هم راهنماییه دانشگاه نیست😐 داشتم میگفتم این دل اون دل کردم تا بلاخره توی ۲۵ اردیبهشت ازش امضا رفتم حسم این بود من الان روی ابر ها دارم سِیر میکنم. اردیبهشت تموم شد و ما رسیدیم به اولین امتحان خرداد اولینش اره یادم اومد دینی بود از دو سه امتحان اول به بعد از سالن مدرسه که میومدم بیرون میرفتم دنبالش میگشتم و چون هوا گرم بود بیشتر وقتا من توی الاچیقی که تو حیاط بود پیداش میکردم من با کنارش راه رفتن با کنارش نشستن با نگاهش کردن شاید واقعا باورتون نشه ولی ۳۲ تا یاد داشت کوتاه و بلند نوشتم از اخرین چهارشنبه اردیبهشت تا کی؟ تا ۲۳ خرداد
انقدررررر لفتش دادم و انقدرررر این خجالتی بودنم نگذاشت رو در رو بهش بگم دوستت دارم تا کی؟ الان میگم سومین چهارشنبه تصمیم گرفتم علوممو بخونم شنبه بعد امتحان بهش بگم شنبه چی شد از این حجم خجالت نتونستم حتی روبه روش وایسم من برای امتحان بعدش خیلی نخوندم شبش تصمیم گرفتم که حداقل تو واتساپ بهش بگم 🫀🫀🫀🫀🫀🫀🫀🫀🫀🫀 گوشی و برداشتم رفتم تو پیویش انلاین بود قلبم شاید دقیقه ای ۱۰۰ تا میزد و بیشتر از ۱۰۰ تا سلام کردم و چیزی که از قبل تایپ کرده بودمو فرستادم اون سریع سین کرد و بعد از اون چیزی اواخر که سال قبل نوشته بودمو عکسشو براش فرستادم که میخواستم اون بدم دست معاون یا ناظم تو اون متن خیلی خیلی خیلی بهش افتخااااار کردو اون چیزی گفت که من خیلی خوشم اومد
 
 بچه ها یادم رفت چون یه دو هفته پیش اینا و نوشتم یه چندتا عکس مرتبط میزارم جهت خالی نموندن
 
 ناظر جان تایید کن چیز بدی ندارد.
 
 جهت خالی نبودن
 
 جهت خالی نبودن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
 
   
  
  
  
 
روی یه دختر کراش زدی؟:/ و یه دختری؟:/
آفرین دقیقا😐🥺