5 اسلاید چند گزینه ای توسط: DEKU انتشار: 2 سال پیش 69 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان دکو هستم این تست رمانه و بریم شروع
اسمت U/N
قراره بری کره و هیچ برنامه ای نداری
یاع🙂اینم آخره پارت ها میگویم 😁😁
علامتت+ علامت اشخاص ناشناس¢ علامت کسی که عاشقش میشی_ نمیگم حال بده بقیشم وسط داستان
برویم و جمع کنیم فلا کاراکترها حرف می زنند بای.
+تمام
(دو ساعت بعد فرود گاه)
+خدافظ ایران
(داخل هوا پیما) +میخوام زود برسم کره
ببینم میتونم یه کاری پیدا کنم ¢ خانم چیزی لازم ندارید + نه ممنون
(کره)
اخیش رسیدم که رسیدم و پریدم بیرون
(داستان شروع میشود)و میری که یه مدرسه تو سئول بجویی ... چند تا مدرسه میری ظرفیت پر بود و آخر رسیدی به مدرسه کالپید سون و ثبت نام کردی و خواب گاه هم داشت اون جا داشتی میگشتی که یه دختری اومد و گفت ¢سلام دنبال اتاقت میگردی +اره ممنون میشم بگید کجاست ¢همراهم بیا به خواب گاه نزدیک شدیم و گرم گرفته بودیم و اون پیشنهاد داد بریم بیرون منم قبول کردم (U/N کجا باید برم یه دنیا ... بنده دهنتو ببند نقش بازی کن +چشم)رفتیم یکی از پاساژهای بزرگ سئول و یکی بهش زنگ زد ¢² زمزمه ¢واقعا الان میام خدافظ خدافظ+ چی شد ¢ باید برم یه کاری دارم +باش خدافظ .
یکم گشتم و وقتی داشتم بر میگشتم دو تا پسر جلوم رو گرفتن و بردنم توی یک کوچه تاریک و بمب بست+لطفاً لطفاً بزارید برم ¢کجا خانم خوشگله تازه میخوایم خوش بگذرونیم و سه نفر دیگه هم اومدن
دو نفر نمیذاشتن تکون بخورم و اون یکی داشت لباسامو در میاورد تا یه نفر به دادم رسید از همون موقع به بعد هیچی یادم نمیاد
(از زبان وی)داشتم از بغل یه کوچه تاریک رد میشدم که دیدم چند تا گنگستر یا چی بگم چند تا پسر عوضی دارن یه دختر رو اذیت میکنن و رفتم و اونی که داشت نمیدونم چیکار میکرد رو صدا زدم ... هوی پلشت چه خوشتیپی برگشت و گفتم زرشک و جوری زدمش که از حال رفت و بقیه رو نگاه کردم فکر کنم اون رییسشون بود و پسررو جمع کردن وبا ترس رفتن به خودم اومدم دختره غش کرده بود لباساش یکم بخاطر اون عوضی خراب شده بود درستشون کردم و بردمش سمت خوابگاه خودمون (از زبان جین) ورلد واید ته کجاست نامجووون نامجون : بله جین :برو ببین وی کجاس
باش
(نامجون)رفتم بیرون دنبال وی زود ماسک زدم و کلاه پوشیدم اومدم بیرون دیدم ته اومد تو و ... و یه دختره رو بغل کرده بود با ترس گفتم :چی شده و ماجرا رو گفت و رفتیم داخل ...
ممنون
(از زبان ته )رفتیم تو و همه هنگیده بودن و جونگ کوک همه هویجا پرید توی گلوش و من دختره رو بردم اتاق خواب گاه که بخوابونمش و دستمو گذاشتم رو سرش تا ببینم تبی چیزی نداره دیدم حالش خوب بود رفتم بیرون تا غذا بقولم 👌😐😁از زبانU/Nچشمامو بستم و دوباره بیدار شدم و دیدم توی یه اتاق خوابیدم و از ترس گریم گرفت و میخواستم از پنجره بزرگه فرار کنم که یکی اومد منو گرفت و (از زبان وی)دیدم صدای پنجره بزرگه داره میاد و و به نام جون و جیمین گفتم :داره میره و اونا متوجه شدن و باهام اومدن خدارو شکر که زود رسیدم داشت خودشو از پنجره بزرگه پرت میکرد گرفتمشو گفتم: کجا میری گفت:نمیخوام ،نمیخوام لطفاً بزارید برم لطفاً و گفتم: کجا بری خودتو بندازی تو خطر و گفت :همین الانشم توی خطرم شما منو دزدیدید و گفتم:احمق من تورو نجاتت دادم و با صدای بلندمون بچه ها اومدن و جونگ کوک غذا شو آورده بود که اونو بردمش سمت میز تا بهش غذا بدم براش ریختمو از زبان تو :پسره داشت برا غذا میریخت که گفتم اسمتون چیه و همه پشت سر اون اسم هاشون رو گفتم من از شدت ذوق دویدم توی اتاق تهیونگ و سرم مو کردم توی بالشتش و تهیونگ صدامو شنیدی و اومد جمم کرد و رفتیم گذا بقولیم سر میز نشستیم و من گفتم آقای کیم شما منو نجات دادید و جین و نامجون و ته گفتن نله و جواب من شد نله منم گفتم پس کی منو او ده اینجا و ته گفت مگه بهت نگفتم من تورو نجات دادم و هم عصبی بود هم استرس داشت و خوشحالم بود ولی وقتی با من حرف زد یه لبخند ملیحی بهم زد که میخواستم داد بزنم و کوک ازم پرسید اسمت چیه و چند سالته و گفتم :اسممU/N هست و 22 سالمه تهیونگ گفت: چرا اینجوری شد جیمین و کوکهم تایید کردن گفتم داشتم دنبال دانشگاه میگشتم ثبت نام کردم و دنبال خوابگاهمون میگشتم که یه دختری اومد و گفت باهم بریم بیرون گفتم باشه و رفتیم پاساژ خفنه و یکی بهش زنگ زدم اون با عجله رفت رفتم یکم دور بزنم که چند نفر اومدن منو بردن توی یه کوچه تاریک و میخواستن اذیتم کنم از اون موقع چیزی یادم نمیاد همه کپ کرده بودن نامی گفت:چیزیم شکوندی گفتم: آره ولی نه به اندازه تو و خندیدیم جین گفت: آشپزی میکنی گفتم :ممنون نه هوسوک گفت: به پرتو های نورم خوشگلی ها شوگا :من برم بخوابم خفه شوید😴همه رفتن توی اتاقا و منم خواستم روی کاناپه بخوابم و همون جا هم خوابم برد (از زبان ته)دیدم روی کاناپه خوابش برده تخت منم بزرگ بود بغلش کردم و روی تخت با هم خوابیدیم یهو بیدار شد و خودشو زد به خواب و منم برای اینکه اذیتش کنم کم کم بهش نزدیک شدم و بغلش کردم ...
ضربان قلبش داشت تند تند میزد و وقتی خوابش برد خواستم ولش کنم ولی فهمیدم اونم منو محکم بغل کرده و ولش نکردم و تا صبح همینجوری خوابیدیم نمیدونم انگار عاشقش شده بودم صدای درون :عاشقش شدی دیگه منگل من :باید عاشقش باشی ته
ته :باش باش (از زبان تو ) بیدار شدم دیدم تهیونگ بغلم کرده داشتم ذوق مرگ میشدم وای خدایا یهو اونم بیدار شد و با صدای دیدش گفت بیدار شدی خواستم بلند شم محکم تر بغلم کرد و منم گفتم ولم کن چیکار میکنی میخواست یه چیزی بگه که یهو جین اومد و گفت :ته و اون دختره که آشپزی نمیکنه پاشید صبونه حاضره از جامون پریدم داشت قلبم میومد تو دهنم ته گفت :باش و اونم گفت ای کلکااا😏😏و رفت منم از اتاق فرار کردم صبونه خوردیم و منم رفتم که برم دانشگاه و ته منو رسوند توی ماشین بودیم که نزدیک به تصادف بود و محکم دستشو گرفتم اونم جوری روند که تصادف نکنیم که داشت عرق میریخت و بلاخره رسیدیم دانشگاه اونم همین من وچبود و کلاسا مون با هم بود رفتیم داخل و اون بغل من نشست کلاس تموم شد و میخواستم برم خواب گاه ثبت نام کنم که ظرفیت پر بود و تهبونگ گفت :بریم خواب گاه ما و و منو با زور سوار ماشین کرد که ببرتم خواب گاه رسیدیم و کوکی گفت این دختره جای منو گرفته ته گفت خفه شو و من رفتم توی اتاقش اون رفتش حموم و منم روی تختش دراز کشیدم خوابم برد (از زبان ته)وقتی از حموم اومدم بیرون دیدم اون خوابهرفتم لباس پوشیدم و وقتی کارم تموم شد ناخود آگاه رفتم سمتش و بهش نگاه کردم آنقدر خوشگل بود که کد نداشت کم کم رفتم سمتش و یه بوس کوچیکه از لباش کردم واقعا عاشقش شده بودم خدایا الان چطور بهش بگم گفتم تا بیدار نشده دوباره اون کارو بکنم و وقتی داشتم انجامش میدادم داشت بیدار میشد با تمام سرعت از اونجا فرار کردم
خب وقتشه بگم ..........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یاع 🙂 و تا پارت بعدی خدافظ 🥺❤️لایکو بزن پارت بعدی بزارم❤️🥺
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)