کاراکترها اگه مسلمون بشن😐🧕

1. دازای: این پسرمون ازین مذهبی خفناست که دو متر ریش گذاشته. از بچگی عضو بسیج محل بوده و کاااااااملاااااا مخالف خود.کش.یه 🗿 تحصیلاتش علوم دین بوده و موهبتش هم اینه که میتونه همچیو درمورد احکام در آن واحد یاد بگیره 🗿 تاحالا نشده نماز روزه هاش فراموش شه. هروقت کسیو میبینه که داره اقدام به خ.و.د.کش.ی میکنه رو اینقدرررررر نصیحت میکنه که طرف حتی اگه منصرف هم شده باشه، بخاطر خلاص شدن از دست حاج دازای خودشو میکشه. حاج دازای روزی 5 الی 6 بار قرآنو ختم میکنه و بیست تا هم رساله داره. ده تا هم مرجع تقلید داره تازه. برای ملت استخاره هم میگیره با اون وضعش :/ هروقت یه بانوی زیبا از دویست متریش رد میشه سرخ میشه بچم.

2. لایت : ایشون وقتی توی حوزه یادگیری علم و احکام اسلامی بودن، یهو یه دفترچه آرزو ها میخوره تو عمامشون. حاج آقا لایت فلاح، خیلی با متانت و حسن نیت این دفترچه آرزوهاش باز میکنه و با ذکر سلام صلوات اسم تمام افراد حوزه رو مینویسه تا همه به آرزوشون برسن. اما 40 ثانیه بعد در کمال تعجب همشون به دلیل سکته قلبی مردن. ایشون هروقت با حسن نیتشون خواستن آرزوی کسیو برآورده کنن، همشون مردن(داداش تو حسن نیت نداشته باشی سنگین تره🗿😂) آره دیگه جای بدی شده همه دلشون میخواد بمیرن. و بله از اتاق فرمان اشاره شده که حاج آقا لایت فلاح ما با قلب پاکشون اسم مارم نوشتن و همگی قراره به بهشت زیبای خداوند برسیم. 🗿

3. یومکو : خانم یومکو یکی از شهیدان راه اسلامه. ایشون زندگی معنوی تر تری از حاج قاسم داشتن حتی. ناگفته نماند، ایشون همسر حاج قاسم سلیمانی بوند. 7 لایه چادر می‌پوشیدن و 20 تا هم چفیه رو هم می انداختن. در مسجد محله با دوستاشون درمورد اینکه هرکس چقدر نماز های قضای یه مرحومو بخونه بحث میکردن. معمولا هم با شهدا گفتگو میکردن و درمورد زندگیشون میپرسیدن که درنهایت با راهنمایی های مادی و معنوی شهدا، خودشون نیز تونستن شهید بشن :/

4. باکوگو : از اون مذهبیاست که 24 ساعته تسبیح دستشونه. ایشون بهتر از هرکس دیگری معنا و تفسیر عمیق قرآن را می‌داند. گفته شده تو اون زمان قرار بوده باکوگو پیامبر شه که خدا اشتباهی حضرت محمد رو آفرین و اینگونه حضرت محمد پیامبر ما شدند :/ حضرت باکوگو بسیار آدم مهربان و فرو برنده خشمه که اصلا هم سر میدوریا و بقیه دوستان عصبانی نمیشه. اصلا هم به مومو خانم(همون دختره تو مای هیرو آکادمی که لباس قهرمانانش قرمز بود اشیا تولید میکرد) نگاه نمیکنه همیشه هم ایشونو به چادر و اسلام دعوت میکنه