پارت 15 ناظر پلیز منتشر💚🎵
( دراکو ) کلید و به در انداختم و چرخوندم وارد خونه شدم و لباسم و عوض کردم چشمم به گوشیم خورد مثل اینکه کلا یادم رفته همراه خودم ببرمش از رو مبل برش داشتم به محض اینکه چشمم به صفحه روشنش افتاد یه پیام داده بود نوشته بود ( قرار بود دور و برش نباشی اونوقت شام همراش رفتی بیرون؟ موطلایی دفعه دیگه تهدید منو نادیده بگیری خیلی اوضاع بد میشه ) همیشه کارش تهدید کردن من بود....انگشتم روی کیبورد گوشی بود نوشتم ( دفعه آخرت باشه منو تهدید میکنی فاستر ) گوشیو گذاشتم کنار و رفتم خوابیدم لورا : با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم با یادآوری اینکه باید برم سرکار سریع از جام بلند شدم لباسمو با یه شلوار جین و تیشرت سفید عوض کردم و موهامو شونه کردم، گوشیمو برداشتم و از خونه زدم بیرون آفتاب تازه طلوع کرده بود و نورش توی صورتم می تابید و باعث میشد موهای قهوه ای رنگم به طلایی بزنه.....به خودم اومدم جلوی کافه بودم!! ساختمونی با کاشی های نسکافه ای سنگ کاری شده بود تابلوی بزرگی بالای در بود که با خط درشتی نوشته شده بود( کافه با چاشنی جادو ) از اسمش خوشم میومد ولی هیچ چیز جادویی نداشت وارد شدم که همراه وارد شدنم صدای زنگ مانندی توی در ایجاد شد یه زنگوله طلایی رنگ به در وصل بود که حضور مشتری ها رو خبر میداد رفتم داخل و پیش بند مخصوص کافه رو پوشیدم و خواستم برم سفارش مشتری ها رو بگیرم که صدایی باعث شد وایستم + لورا یه نفر می خواد باهات صحبت کنه زود برو باید سفارش مشتری ها رو بگیری لورا : چشم خانم ویمز ولی نگفت کیه؟ + من که مردمو سوال پیچ نمیکنم زود برو و برگرد کلی کار داریم لورا : باشه + قرار شد به من نگی باشه باید بگی چشم لورا : چ..چشم رفتم سمت میز دو نفره ای به شخصی که روبه روم بود چشم دوختم تو اینجا چکار میکنی!!
استیو : فقط گوش کن بیا به آدرس جایی که بهت میگم لورا : من هنوز بهت اعتماد ندارم اونوقت میگی بیام جایی که معلوم نیست کجاس؟ استیو : به نفعته بیای لورا : پوزخندی زدم...اگه نیام چی؟ استیو : اونوقت دیگه معلوم نیست چه اتفاقی میوفته!! بهتره رو اعصابم راه نری در ضمن تنها بیا....مگرنه اونی که همراته جلوی چشمت میمیره..... لورا : پاشد و کم کم ازم دور شد صدای تپش قلبم به وضوح توی گوشم می پیچید همین که از دیدم ناپدید شد پیامی به گوشیم اومد نگاهی بهش انداختم یه آدرس بود که بیرون شهر بود و زیرش نوشته بود ساعت 5 و نیم می بینمت چشمم و به اطراف انداختم که خانم ویمز بهم چشم غره ای رفت سعی کردم عادی به نظر برسم رفتم سمتش + چکارت داشت ؟ لورا : ببخشید ولی شخصیه...یه خواهشی ازتون دارم میتونم...میتونم امروز برم ؟ + به اون پسره مربوطه ؟ لورا : میتونم برم ؟ + برو ولی بی خیال حقوق امروز بشو لورا : انتظار حقوقی نداشتم...ممنون پیش بند و کنار گذاشتم و از کافه رفتم بیرون کلید و توی در چرخوندم وارد خونه شدم و رو مبل نشستم فکرم بدجور درگیر بود استیو کیه ؟ از کجا منو می شناسه تمام حرفاش تو سرم تکرار میشد که صدای زنگ در فکرمو بهم زد با ترس دستمو روی دستگیره گذاشتم و در و باز کردم اما با کسی که پشت در بود نفس عمیقی کشیدم سلام...دراکو : سلام خوبی ؟ رنگت پریده لورا : خو..خوبم دراکو : اینجوری به نظر نمیای لورا : نشستم رو مبل و دراکو اومد داخل و در و پشت سرش بست دراکو : لورا اتفاقی افتاده؟ لورا : نه...چیزی...نشده فقط دراکو : فقط چی ؟ لورا : نمی خواستم دراکو رو به خطر بندازم لبخند تلخی زدم....چیزی نشده فقط حالم زیاد خوب نیست دراکو که معلوم بود باور نکرده تو چشمام نگاه کرد مطمئن باشم ؟ لورا : سرمو به نشونه مثبت تکون دادم فقط یکم نیاز به استراحت دارم می خوام بخوابم دراکو : پس من میرم مراقب خودت باش بعدش لبخندی زد و رفت لورا : لبخندش یکم منو به خودم اورد....با ترس اینکه باید برم پیش استیو چشمامو با درد روی هم گذاشتم.....نگاهی به ساعت انداختم 5 بود و لحظه به لحظه قلبم تند تر میزد رفتم تو اتاقم و یه بلوز مشکی و شلوار مشکی پوشیدم و موهامو با یه کش بالای سرم بستم و کتونی مشکی رنگمو پام کردم و رفتم بیرون آدرسی که فرستاده بود بیرون شهر بود!
به محض اینکه از ماشین پیاده شدم ماشین گاز داد و رفت چه ترسو....نه که خودم نمی ترسم با پاهای لرزون قدم بر می داشتم تا رسیدم کنار یه خونه تقریبا قدیمی چند ضربه به در زدم که استیو پشت در نمایان شد استیو : کار درست و کردی اومدی امیدوارم کسی همرات نباشه لورا : با ترس قدم برداشتم که استیو گفت وارد یه اتاق بشم در و باز کرد و وارد شدم مردی که بهش می خورد 40 یا 50 سالش باشه با موهای مشکی نشسته بود پشت میز اشاره کرد بشینم روبه روش یه صندلی بود نشستم آب دهنم و قورت دادم × پس تو لورایی چقدر بزرگ شدی از آخرین باری که دیدمت خیلی سال میگذره لورا : تو کی هستی؟ × آره راست میگی اول باید خودمو بهت معرفی کنم من الکساندرم...الکساندر فاستر که بهتره صدام کنی الکساندر وینسلت!! لورا : با حرفش متعجب بهش خیره شدم الکساندر : چیه ؟ پدرت درمورد برادرش هیچی بهت نگفته؟ لورا : ب..برادرش ؟ الکساندر : درسته...ولی برادری که حتی بهش فکرم نکنی هنوزم برادره؟ لورا : سعی کردم لرزش توی صدامو مخفی کنم...داری...د..دروغ میگی تو عموی من نیستی الکساندر : چرا باید دروغ بگم ؟ مثل پدرت لجباز و یه دنده ای لورا : پدر من لجباز نبود تو اگه عموی من بودی پدرم حتما بهم می گفت....الکساندر : پدرت منو خیلی وقته فراموش کرده همه منو فراموش کردن باعث و بانیشم تامه اون انقد توجه پدر و مادر و به خودش جلب کرده بود که دیگه حتی باهام حرفم نمی زدن همه چیز از اون هاگوارتز شروع شد...از وقتی که به جای گریفندور افتادم توی اسلایترین از همون موقع پدر و مادرم جوری باهام رفتار می کردن که اصلا انگار تو اون خونه زندگی نمیکنم لورا : خب خودت می تونستی توجه پدر و مادرتو جلب کنی الکساندر : بین حرفام نپر...چطور میتونستم گروه خودمو تغییر بدم ؟ تام گریفندور بود و من اسلایترین خب پدر و مادرم هر دو گریفندوری بودن چطور می تونستن طرف یه اسلایترینی باشن ؟ خوشم از مرور خاطرات نمیاد به هر حال تو میمیری! لورا : چ..چرا ؟ الکساندر : من انتقام همه چیز و از تو میگیرم چون پدرت زندگیمو خراب کرد لورا : مادر دراکو رو چرا کشتی ؟
الکساندر : داستانش طولانیه لورا : پس بگو الکساندر : لوسیوس.... دوست تام هرچند شنیدم بعدا با هم دشمن شدن تو هاگوارتز با من میونه خوبی نداشتن لوسیوس با من خیلی بد رفتاری می کرد.... بهش گفته بودم تهدیدامو جدی بگیره ولی هربار تهدید های منو نادیده گرفت تا اینکه مادر دراکو لورا : تو که پدر منو و مادر اونو کشتی پس دیگه چرا میخوای منو بکشی ؟ الکساندر : تو که هیچ دراکو هم میمیره لورا : با حرفش عرق سردی رو پیشونیم نشست با چشمایی که التماس و خواهش ازش می بارید بهش خیره شدم کاری...کاری بهش نداشته باش الکساندر : چیه...نکنه دوسش داری همیشه از این می ترسیدم برادر زادم به پسر لوسیوس علاقه داشته باشه لورا : خواهش میکنم...کاری به دراکو نداشته باش الکساندر : انقد بی رحم نیستم که کنار هم بکشمتون اول تو میمیری بعد اون تفنگی از توی کشوی میزش برداشت و روبه روم گرفت با ترس چشمامو بستم و منتظر برخورد گلوله بودم....صدای شلیک گلوله توی هوا پیچید!!
ناظر عزیز لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه 🎵💚 چالش : دراکو یا لورا ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییعهههه
فک نکنی کامنت نمیدم خوشم نیومده
دیر دیر به تستچی سر میزنم
مرسیییی💙
مشکلی نیس کیوتم
پارت بعد بررسیه
اکیبای...گااادگاااد
تنکس لاو💚🌌
عالی بود
پارت بعد زوووووود
ج.چ:دراکو🙂
ممنون خفنم💚♥
نتم خیلی بده ولی سعی میکنم بزارم
تنک
بچه ها من این پارت و دیشب گذاشتم فقط دیر منتشر شده:)
آخه یکم دیروقت بود
پاااارت بعددددد
ممنووون امروز شاید بزارم💙🎵
خیلی گود
تنکس خفنم💚🌙