پارت 14 ناظر پلیز منتشر💙🌙
لورا هنوز از دستم ناراحتی ؟ لورا : سرمو انداختم پایین....حس خیلی بدی داشتم از بس با این صاحب خونه جر و بحث کردم سرم خیلی درد می کرد....دراکو : من..من که گفتم متاسفم هیچکدوم...هیچکدوم از حرفام از ته دل نبود لورا : سرمو گرفتم بالا و تو چشماش خیره شدم ازت ناراحت نیستم....فقط..فقط سرم خیلی درد میکنه تا چند روز دیگه هم باید یه خونه پیدا کنم پوزخند تلخی زدم...با کردم پول دراکو : نیازی به خونه نیست بیا خونه من بمون لورا : لازم نیست شاید برگردم لندن دراکو : اما من تا انتقام مادرمو از این آدم ناشناس کسی که معلوم نیست زیر کدوم نقاب مخفی شده نگیرم بر نمیگردم لورا : منم همینطور....باعث و بانی این بد بختیای زندگیم اونه دستمو مشت کردم فقط اگه پیداش کنم دراکو : آروم باش....با هم پیداش می کنیم لورا : باورم نمیشه...یعنی می خوای کمکم کنی ؟ دراکو : بخشی از این کمک به نفع خودمه لورا : ولی....کی میتونه باشه اصلا چطور وقتی حتی اسمشو نمیدونیم پیداش کنیم ها! دراکو : بهت قول میدم هر جور که شده پیداش میکنم لورا : دهنشو باز کرد چیزی بگه انگار منصرف شد.چیزی می خوای بگی ؟ دراکو : ها خب...خب میگم امشب میای بریم بیرون ؟ لورا : کجا ؟ دراکو : رستوران میخوام بدی که در حقت کردمو جبران کنم لورا : سرمو به نشونه مثبت بالا و پایین کردم قبوله....پس می بینمت بلافاصله در و باز کردم و وارد حیاط شدم آروم آروم به سمت در ورودی رفتم و در و پشت سرم بستم و راه افتادم سمت خونه خودم کلید و چرخوندم و وارد شدم خودمو رو مبل پرت کردم و نفس عمیقی کشیدم....فکر نمی کردم دوباره ببینمش....حداقل انتظار همچین دیداریو نداشتم..... ( دراکو ) کنترل تلویزیونو تو دستم گرفتم و شبکه ها رو تند تند بالا پایین می کردم هیچ چیز باحالی نداشت همین که کنترل و گذاشتم رو میز صدای زنگ گوشیم تو گوشم پیچید شماره ناشناس بود گوشیو روی گوشم گذاشتم با صدایی که تو گوشم پیچید چشمامو محکم بستم و پوزخند تلخی رو لبم نشست
چی میخوای؟ × اگه جونتو دوست داری دور و بر این دختره نباش دراکو : تو اجازه دخالت تو زندگیمو نداری صدای خنده بلندش تو گوشم پیچید که باعث شد از عصبانیت دندونامو رو هم فشار بدم × ببین کی به کی دستور میده دفعه آخرت باشه ها! دراکو : ببین من هیچ نسبتی با تو ندارم باید از همون اول می فهمیدم چرا اومدی سمتم اما حرفات راجب اون دختر واقعا اشتباهه × از ما گفتن بود اون دختر به همون اندازه ای که نشون میده مهربونه خطرناکه دراکو : ( با داد ) لورا خطرناک نیست...اون فقط برا دشمناش کسایی مثل تو خطرناکه ذره ای از حرفات روی من اثر نداره × پس پیشنهامو رد میکنی آره ؟ دراکو : ک..کدوم پیشنهاد؟ × چیه صدات لرزید دراکو : از بین دندونای به هم قفل شدم گفتم....کدوم پیشنهاد × اینکه اون دخترو بیاری سمت من دراکو : حتی یه درصدم فکرشو نکن بهت کمک کنم اینو گفتم و گوشیو قطع کردم و روی مبل پرت کردم.... لعنتی!! لورا : نگاهی به ساعت انداختم 7 ونیم بود رفتم تو اتاقم و یه تیشرت مشکی با شلوار جین پوشیدم و موهامو شونه کردم یه کت لی پوشیدم و یکم ادکلن زدم و رفتم بیرون و دستمو روی زنگ در خونه دراکو گذاشتم که بلا فاصله در و باز کرد دراکو : اومدی! لورا : زود اومدم؟ چرا رنگت پریده ؟ دراکو : نه..نه الان میام! لورا : رفت داخل خونه رفتارش یکم عجیب بود ولی اهمیتی ندادم و منتظرش موندم....طولی نکشید که با یه تیشرت مشکی و شلوار مشکی اومد روبه روم بریم ؟ دراکو : آ..آره لورا : تو مطمئنی حالت خوبه دراکو : آره....خوبم بریم در ماشینو واسم باز کرد و خودش نشست منم رو صندلی جلو نشستم و ماشین شروع به حرکت کرد از تو آینه جلوی ماشین هر از گاهی نگاهی بهم می انداخت دراکو : آخه این دختر حتی 1 درصدم بهش نمیخوره آدم بدی باشه....لورا : دراکو تو چیزیو ازم مخفی میکنی ؟ دراکو : با این سوالش عرق سردی رو پیشونیم نشست برگشتم و نگاهی بهش انداختم چی..چرا باید چیزی رو مخفی کنم لورا : آخه یکم مضطرب به نظر میای قبل از اینکه برم خونه خودم اینجوری نبودی اتفاقی افتاده ؟ دراکو : ن..نه فقط...فقط یکم خستم همین لازم نیست نگران باشی لورا : اوکی حالا کدوم رستوران میریم ؟ دراکو : وایسا یه رستوران خوب می شناسم لورا : مگه قبلا اومدی آلمان ؟ دراکو : آره...قبلا..خیلی قبلا بعدش حرفی بینمون رد و بدل نشد....خب اینجاس پیاده شو
لورا : نگاهی بهش انداختم و در ماشینو باز کردم که اومد سمتم و دستمو گرفت دراکو : خب نظرت چیه ؟ قشنگه ؟ لورا : کف رستوران سرامیک سفید بود دیواراش با کاغذ رنگی طلایی و سفید پوشیده شده بود میز و صندلی های زیادی فضا رو پر کرده بود که روی میز با رومیزی قرمز و طلایی پوشیده شده بود و صندلی ها هم روکش قرمزی داشتن لوستر های طلایی رستوران و روشن کرده بود در کل فضای جالبی داره....قشنگه دراکو : آخرین باری که اومدم همراه پدر و مادرم اومدم شب خوبی بود حیف دیگه تکرار نمیشه.... لورا : بعضی روزا غیر قابل تکرارن رفتیم روی میز دو نفره که دراکو صندلی رو واسم عقب کشید و خودش نشست رو به روم دراکو : شنیدم کار میکنی لورا : خب بالاخره به پول نیاز دارم دراکو : چه کار ؟ لورا : گارسون یه کافم دراکو : اذیت که نمیشی لورا : مدیرش خیلی سختگیره ولی مشکل خاصی نیست در کل بد نیست.... گارسون : قربان چی میل دارید؟ دراکو : چی میخوری ؟ لورا : یه همبرگر با سیب زمینی سرخ شده دراکو : پیراشکی گوشت همراه نوشابه گارسون : حتما...منتظر باشید لورا : هنوز غذا مورد علاقت پیراشکیه ؟ دراکو : اهوم....تو فکر حرفاش بودم...اما باور اینکه لورا آدم بدی باشه واسم غیر قابل قبول بود لورا همچین آدمی نیست که بخواد منو فریب بده....چون در واقع من اول اومدم سمتش...من قصدم انتقام بود....نه اون اصلا چرا دوباره بهم زنگ زده...چند سالی میشد خبری ازش نداشتم مدتی گذشت که سفارش هامون رسید لورا : یه گاز کوچیک از همبرگر زدم خوشمزس دراکو : آره همیشه عاشق این رستوران بودم اولین بار مامانم اینجا رو به پدرم معرفی کرد دلم واقعا واسش تنگ شده....همش با خودم میگم یعنی دیگه هیچوقت قرار نیست ببینمش!! لورا : دراکو اون نمی خواد تو ناراحت باشی مطمئنم تنها خواستش از تو اینه که بخندی بیشتر از قبل دراکو : لبخند کمرنگی رو لبم نشست ممنون....همیشه با حرفات آرومم میکنی لورا : غذاتو بخور..... از اونجا اومدیم بیرون نشستم تو ماشین..... دراکو : چه آهنگی بزارم ؟ لورا : نمیدونم هر چی دلت می خواد....دستشو سمت ضبط برد و آهنگ ملایمی گذاشت آمم زیاد از آهنگای آروم خوشم نمیاد دراکو : یه آهنگ باحال با ریتم تند گذاشتم حالا چطوره؟ لورا : خوبه..... رسیدیم لورا : ممنونم...بابت همه چی دراکو : قابلی نداشت...شب خوش
لورا : کلید و به در انداختم و وارد خونه شدم نگاهی به قاب عکس گوشه میز انداختم و لبخند تلخی رو لبم نشست دلم واست تنگ شده مامان....همینطور شما پدر رو تخت دراز کشیدم و خوابم برد
ناظر عزیز لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه💙🌌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واییییی
خیلی فگقشنگ بووووودد
ممنووون کیوتم💚🌙
خیییلیییعالللیهههه...نننهههه
واییی ممنوووون💚♥