پارت 13 ناظر پلیز منتشر 💙♥
( لورا ): کنار دریاچه نشسته بودم و پاهامو تکون می دادم و به آب خیره شده بودم فکرم درگیر دراکو بود یعنی الان حالش خوبه؟ بدون من دیگه افسرده نیست؟ دیگه می خنده؟ امیدوارم منو فراموش کرده باشه....فراموش کردنش واسه من که غیر ممکنه...... دستی روی شونم احساس کردم برگشتم پسری با موهای مشکی و چشمایی که به آبی میزد ایستاده بود....شما کی هستین؟ + من استیوم....استیو فاستر اسمت چیه ؟ لورا : من لورام....فکر نمیکنم نیازی به آشنا شدن باشه چون من تا حالا ندیدمت + می خوای با هم دوست بشیم ؟ لورا : از دوست شدن با غریبه ها خوشم نمیاد استیو : به نظرم همه دوستا از قبل واسه هم فقط دو تا غریبن مگه نه ؟ لورا : درسته ولی....چطور به این زودی بهت اعتماد کنم ؟ استیو : خب کم کم با هم دوست میشیم...تازه اومدی آلمان ؟ لورا : 3 سالی میشه ولی درواقع اهل لندنم استیو : لندن....شهر مورد علاقم چند سال پیش رفتم خب تو چند سالته ؟ لورا : 22 تو چی ؟ استیو : خب من 25 سالمه از آشنایی باهات خوشبختم لورا....فعلا باید برم بای لورا : دستمو تکون دادم و به رفتنش خیره شدم علاقه ای به اضافه شدن آدم جدید به زندگیم نداشتم ولی بالاخره تنها که نمیتونم بمونم..... دراکو : داشتم رانندگی می کردم که فهمیدم گوشیم جا مونده...لعنتی اَه راهی که رفتمو برگشتم کلید و به در انداختم و وارد اتاقم شدم اما نبود رفتم طرف اتاق پدرم گوشیم رو میز بود در کشو نیمه باز بود و کاغذی دیده می شد کاغذ و برداشتم و تو دستام گرفتم با چیزی که نوشته بود از تعجب چشمام گرد شد چ..چی چطور ممکنه امکان نداره کار اون نباشه....من مطمئنم کار خودشه کاغذ و زیر و رو کردم خط به خط نوشته هاش لرزه به قلبم می انداخت بقیه کشو رو گشتم یه پاکت نامه بود چند تا عکس داخلش بود از عکسا سر در نمی اوردم پدرم بود با تام....اما نه مثل دشمن بلکه جوری تو عکس کنار هم وایستاده بودن که هر کسی شک میکرد هردو دشمن باشن عکس بعدی یه مرد با موهای قهوه ای تیره و چشمای مشکی بود چهره خشنی داشت یه کاغذ کف کشو بود برش داشتم و بازش کردم یه نامه بود نوشته بود ( گفتم تهدید های من الکی نیست ولی منو دست کم گرفتی لوسیوس حالا هم تو و اون تام یه نفس راحت نمی کشید یعنی من نمیزارم اولین کسی که ازت گرفتم نارسیسا بود بعدی معلوم نیست کی باشه هر چند از کجا معلوم دراکو نباشه .همونطور که نارسیسا و تام و کشتم پسرتو ازت میگیرم )
نامه رو روی میز گذاشتم یعنی...یعنی همه ماجرا تام نبود...پای کسی دیگه وسطه همه چی زیر سر اونه هدف بعدی منم پس اون هر کسی که هست نمی خواد دست برداره..... یعنی...یعنی حق با لورا بود ؟ تام کاری نکرده ؟ پس پدرم چی میگفت.....یعنی چیو ازم مخفی میکنه....مهم نیست پیداش میکنم پوزخندی رو لبم نشست چطور می خوام کسی رو پیدا کنم که حتی اسمشو نمیدونم....پشت کاغذ با خط ریزی نوشته شده بود( این نامه رو به تامم نشون بده بهش بگو اون دخترش لورا وینسلت میمیره) نامه رو مچاله کردم و از عصبانیت فریادی زدم و مشت محکمی به میز زدم....لورا کجایی از کجا باید پیدات کنم....اصلا از کجا معلوم اونم آلمان نباشه....چون هر جایی میتونه رفته باشه....نباید..نباید اون حرفارو بهش میزدم از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و با بیشترین سرعت ممکن رانندگی می کردم و پامو روی گاز فشار میدادم بعد از چند مین رسیدم فرودگاه و سوار هواپیما شدم و چشمامو بستم..... با سر و صدای مسافرا بیدار شدم همه سر پا وایستاده بودن پس رسیدیم چمدونو تو دستم گرفتم و از هواپیما بیرون رفتم فکرم درگیر همه چی بود لورا....اون نامه....تام تو خیابون راه می رفتم که رسیدم به یه کوچه کلید و به در انداختم ولی صدایی باعث شد برگردم × خانم خواهش میکنم تا چند وقت دیگه پولو میدم + بس کن دیگه تو خیلی وقته هیچ پولی به من نمیدی الکی این خونه رو که بهت اجاره ندادم × تازه رفتم سر کار فقط 1 هفته صبر کنید خواهش میکنم + از خونه من برو بیرون همین حالا دراکو : کمی بیشتر به چهرش دقت کردم که با چشمای کهربایی غرق کنندش روبه رو شدم لورا....با عجله به سمتش رفتم چی شده؟ لورا : درا...دراکو.....خانم گفتم فقط 1 هفته بهم فرصت بدین قول میدم اجاره این ماهو بدم دراکو : خانم من اجاره ایشونو میدم فقط دیگه اینجا نمی مونه + لورا تو که میگفتی هیچکس و نداری حالا چی شد ؟ لورا : نیازی به پول شما نیست آقای مالفوی.....+ اونوقت تو پول داری که اجاره رو بدی ؟ خب بزار حالا که یه نفر پیدا شده پول منو بده لورا : (با داد ) گفتم نیازی به پول اون نیست.... اصلا تنها پولی که دارمو میدم صبر کنید....رفتم داخل خونه و اولین حقوقی که گرفته بودم و برداشتم پول کمی بود ولی تنها پولی بود که داشتم روبه روش گرفتم + خب از اول بگو پول داری پولو گرفت و رفت.....دراکو : چرا اینجوری رفتار میکنی ؟ لورا : چون من با شما نسبتی ندارم آقای مالفوی.....فکر کنم خودت گفتی منو نبینی حالت بهتر میشه حالام دست از سرم بردار و برگرد همون جایی که بودی
دراکو : میدونم تام بی گناهه لورا : نیازی به باورت نبود نیازی به ثابت کردنشم نیست چون خودم میدونستم دراکو : من متاسفم لورا بابت تمام حرفام....میدونم تاسف به درد نمیخوره...ولی...ولی زود تصمیم گرفتم...لورا من..من واقعا متاسفم لورا : فکر کنم قبلا گفتم تاسف به درد نمیخوره.....دراکو : لورا....میدونم حرفام چیزیو درست نمیکنه....اما...اما واقعا از ته قلبم بابت حرفام ناراحتم تنها کسی که بهش اعتماد دارم تویی....لورا من دوست دارم لورا : نمیدونستم باید چی بگم حال خوبی نداشت....اشکام صورتمو خیس کرده بود با سرعت رفتم سمتش و ب..غ..لش کردم دراکو : تو آغوش گرفتمش و موهاشو نوازش کردم لورا : حس آرامش عجیبی داشتم....تو چشماش خیره شدم دراکو من...منم دوست دارم دلم واست تنگ شده بود....بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی....دراکو : لورا...منم دلم واست تنگ شده بود خونه بدون تو تاریک و دلگیر بود من...من باید باهات حرف بزنم....بیا خونه من لورا : اشکامو پاک کردم و دنبالش رفتم فاصله زیادی با خونه من نداشت تقریبا روبه روی هم بودن وارد خونه شدم دیوار رنگ سفیدی داشت و تابلو های مختلف روی دیوار نصب شده بود مبل راحتی قهوه ای خوشرنگی روی زمین مرتب چیده شده بود که میز تقریبا بزرگی وسطش بود خونه قشنگی بود دراکو : بشین لورا : خونه خودته ؟ دراکو : آره نظرت چیه ؟ لورا : خیلی قشنگه....دراکو : ببین لورا من اون موقع خیلی...خیلی عصبی بودم و اصلا از روی فکر حرف نمیزدم....حق بده که حالم خوب نبود لورا : درکت میکنم...دراکو : یه نامه تو اتاق کار پدرم پیدا کردم با نوشته هاش واقعا تعجب کردم نمیدونم از طرف کی بود فقط میدونم نوشته بود اون هم مادرمو کشته هم پدر تو رو هدف بعدیش منو تو هستیم....لورا : چ..چرا...مگه...مگه چکار کردم که باید اینطوری تاوان پس بدم....دراکو : کاری نکردی....نگران نباش اون نمیتونه کاری کنه چون قبلش ما وارد نقشه میشیم....نترس نمیزارم اتفاقی واست بیوفته...لورا : نباید اتفاقی واسه هردومون بیوفته قبوله ؟ دراکو : موضوع قابل پیش بینی نیست....ممکنه هر اتفاقی بیوفته لورا : دراکو اینطوری نگو....دراکو : باید یه نقشه درست حسابی بکشیم...فقط نمیدونم چرا پدرم اینا رو ازم مخفی کرده لورا : پدر منم چیزی نگفته واقعا نمیدونم کیه که...کیه که این دشمنی عجیب و با ما داره.....از هری خبر نداری ؟ دراکو : آخرین باری که دیدمش 3 سال پیش بود فکر کنم ایتالیا باشه.....
+ الو...پدر نقشه دقیقا داره دقیقا همونطور که گفتید انجام میشه...باهاش آشنا شدم فقط مطمئنید اینکارو می خواید انجام بدید ؟ × انقدر ترسو نباش پسر نباید بهش خیلی نزدیک باشی هر چند برای نقشه لازمه باهاش دوست باشی...... + ولی اون دختر عموی منه.... × اون برادر من نیست که دخترش با تو نسبتی داشته باشه......
( عکس اسلاید استیو فاستر ) ناظر عزیز لطفا لطفا منتشر کن لایک و کامنت فراموش نشه💚🌙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا من روی استیو هم کراش زدم؟ هعی🥲💔😐
هعیی☺
منتظررررمممممم
گذاشتمش بررسیه
راستی احتمال زیاد امروز 2 پارت بزارم
عرررررررررر
عالیییی بودددد آجییی پارتتتت بعدییی لطفاااا 💙💙💙💙
ممنوووون آجی امروز میزارم💙🎵
بروبچ ساری پارت بعد و فردا میزارم
یعنی امروز دیگه؟
آرع
عالی بوددددددددددددد D=
ممنوووون♥💙
کیوتممم
واییی داستانت عالیه😁
پارت بعد رو میزاری؟ بزاری بهت اوجولات میدم😂
و اخری اجی میشی!
مرسیییی کیوتم💚♥
درس دارم ولی شاید گذاشتم
آرع حتما لونا 14🌙
ممنون💗منم لینام 14
خوش
من یه پارت دیگه هم میخوامممم
شاید گذاشتم
عالییییی
مرسییییی💚
ادامهعهععع
تنکس اگه شد بعد درسام
🥲💔
بسیچشنگگگگگ...
ممنووووون💙♥