
سلام ناظر جونم خواهش میکنم رد نکن آخه من زحمت میکشم
روز بعد از زبان مامان سانا نشسته بودم داشتم چای میخوردم که گوشیم زنگ خورد (مامان سانا اسمش رو دایون هست) دایون: سلام بفرمایید ریونجبن:سلام خانم حالتون خوبه یادتون میاد ۳سال پیش گفتید اگه پسرم رو پیدا کنی پاداش بزرگی بهت میدم دایون:آهان یادم افتاد درسته ریونجبن:من اون رو پیدا کردم دایون:چی واقعا پیداش کردی یعنی سالمه ریونجین:بله کاملا سالم هستش سانا:داشتم یه خواب خوب میدیم با مامانم هی میگه چی چی چی 😴 سانا: مامان جونم چی پیدا شده اینقدر خوشحالی من رو هم از خواب بیدارم کردی دایون:برادرت رو پیدا کردیم سانا:چی میگی مامان تو که گفتی اون مرده حتی پلیس ها هم چیزی نتونستن پیدا کنند دایون :یادت میاد یه دختر آمد اینجا سانا:ریونجبن رو میگی دایون:اره اون برادرت رو پیدا کرد سانا:خوب حالا کجاس دایون :نمیدونم ولی قرار بگه امشب سانا:باش پس ریونجین:سلام آقای کیم حالتون خوبه یه خبری میخواستم بدم من مامان بابا اون رو پیدا کردم (ناشناسی که بعداً ها بردار بدونیدبا این نشون میدم~) ~: واقعا یعنی این بار دیگه شوخی ندارین ریونجین:نه آقا من خودم شخصاً به مامانتون زنگ زدم و غیشونم باورشون نمیشد ~:خوب حالا ابجیم هم اونجا بود یا نه ریونجین:نمیدونم ولی فکر کنم اون از حادثه جون سالم به در برده ~:خوبه آخه اون موقع ها فقط ۴سالش میشد در مدرسه 🌨️ سانا:یعنی چی من یه برادر دارم ازم بزرگتر هست آخه مامان بابا که گفتن مرده هر چی ولی آرزو میکنم خوشتیپ باشه ایو:به چی فک میکنی سانا:هیچی شاید در آینده نزدیک بدونی ایو:باش پس نمیپرسم بیا اینم پاستیل سانا🤩 :پاستیلللللللل
ایو:آروم سانا:یکی بده دیگه ایو:بیا همش مال تو اصلا سانا:پاستیل جونم میدونی چقدر دوست دارم ولی از ایو بیشتر نه ها ایو:🤣 تهیونگ:امروز اصلا روز خوبی نبود اصلا نتونستم بخوابم جیمین:تهیونگییییی تهیونگ:باز چی شده جیمین :مگه فردا. چیزی بشه تهیونگ:آخه هر وقت چیزی بشه میای پیش من بدبخت جیمین:بگیر این رو باهم بخوریم تهیونگ :چیه جیمین :چیپس تهیونگ :یه قهوهای چیزی !! جیمین :بیا اینم قهوت تهیونگ :حالا شد یه چیزی جیمین :کار های شرکتت چطور پیش میره تهیونگ :چند روزیه نتونستم به شرکت سر بزنم جیمین:خوش به حالت تو مستقل زندگی میکنی مامان من میاد خونه هی خودش رو تو اون اتاقش حبس میکنه بابام هم که هیچ معلوم نیست تو آلمان داره کدوم شرکت رو تاسیس میکنه تهیونگ:راستی شوگا چی شد جیمین :هیچی ها یه خونه داشتم تهیونگ :خوب جیمین :رفته اونجا خوابیده هیچی مگه کار دیگه هم داره تهیونگ :😂اون رو راس میگی ولی که زنگ خورد تو کلاس معلم :حالتون خوبه بچهها اگه باشه درس بخونیم نباشه بازم درس میخونیم (معلما همیشه اینطورین سانا:استاد پس چرا آخه میپرسین حالمون خوبه استاد:.......... جنی :این رو نباید میگفتی لیسا:آهو نباید میگفتی استاد :باش درس رو ادامه میدیم استاد :نایون بلند شو نایون:بله استاد استاد:این چه کاری بود نشستی تو کف زمین داری حرف میزنی نایون :نه فقط استاد :برو پیش مدیر حالا تو خونه
دستانم شکست یکی دست به من بدهد😶

دایون :سانا بیا اینجا دخترم سانا:بله مامان دایون بنظرت چی بپوشم سانا:مامان میخوای تیپ بزنی اره ؟ دایون :چرت نگو شایدم بخوام ها سانا:بریم خرید کنیم دایون :اره ~:فقط تو این فکرم که خواهرم حالش خوبه یا مامانم بابام چی سانا:بابا نمیاد دایون :نه گفت هستش میره خونه سانا:خوب کجا میرم دایون اینجا چطوره سانا مامان ایجاد یکم بزرگ نیست دایون:نه هم خوبه فروشنده:او سلام خانم کیم دخترتونن دایون:بله دخترم هستن فروشنده :خیلی خوشگلن فروشنده :اینا مدل هامون هستن این خیلی فروش داشته اینم بخاطر ساده بودنش و سنگ کاریاش فروش خوبی داشته سانا:مامان این چطوره فروشنده:این چی خانم دایون:این عالیه عکسش رو بالا میزارم. فروشنده : خدارو شکر این رو پسندید سانا:مامان دایون:بله سانا سانا:میگم میشه برام مسلک شیک بخری دایون: میشه سانا:راستی به بابا گفتی دایون:اره گفتم سانا:بنظرت داداشم خوشگله دایون:اره چرا نباشه 😏 سانا:بنظرم اوپا خیلی جذابه دایون:هنوز بزار اول بیداش کنیم بعد تو نظرت رو بگو

~:بزار لباسام رو بپوشم امروزم باید برم به این رستورانی که ریونجین گفته سانا:ماماننننننن بابااااااااا پدر سانا:چیه دخترم دایون: حتماً نمیتونه یه لباس پیدا کنه اره سانا:سرش رو تکون میده پدر سانا:نمیدونم چرا این چند سال نتونستم شما خانم ها رو درک کنم دایون:بیا اینم لباست خیلیم خوشگله سانا:خوشگلههههه شب پر رستوران سانا:بنظرم من خیلی گرسنمه این داداشم هی لفتش میده ها اه دایون:سر کارمون گذاشتن پدر سانا:نمیدونم که کههههههه ~ایشون وارد شد سانا:یه پسر قد بلند وارد شد و درست آمد نشست روبروی ما بعد سلام ماسکش رو در آورد که دیدم .. اسلاید بعدی👈🏻😼

دیدم کسی نیست جز ت.ه.یونگگ سانا:چیی تهیونگ:سانا! دایون:مگه شما هم رو میشناسین تهیونگ :اون همکلاسیمه سانا:است داداشمه دایون:انگار اره تهیونگ :میتونم مامان صداتون کنم سانا:کی گفته نمیتونی دایون:راس میگه کی گفت نمیتونی تهیونگ :مامان یچیزی دایون:بپرس پسرم مامان اون روز که تو فرودگاه من و سانا داشتیم بازی میکردیم اون روز من سانا رو گم کردم و ترسیدم که اعصبی بشین بخاطر اون یه گوشه فرودگاه قایم شدم ولی همکار قدیمی بابا آقای پارک پیدام کرد من رو برد خونمون ولی انگاری اصلا خونه ای نبود دایون:پسرم ما سال های طولانی دنبالت گشتم ولی ردی ازت پیدا نکردیم و خونه رو هم آتیش زده بودند یکی از دشمنانی بابات آقای چانگ اونجا رو آتیش زده بود بخاطر اون نتونستی ما رو پیدا کنی تهیونگ:آقای چانگ هون کسب نبود که به ۸۰سال زندان محکوم شد و اونجا مرد دایون:درسته پسرم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های کیوتی ۰_۰🫐
من یک بستنی فروشی و رستوران تازه تاسیس دارم🫐
برای اومدن به رستوران و بستنی فروشیم به نظرسنجی هام سر بزن ۰_۰🫐
کلی غذا و نوشیدنی ها و بستنی های کیوت داریم ۰_۰🫐
________________________________________
به کارمند نیاز ندارم
ساری برای تبلیغ ۰_۰🫐
راستی پارت بعدو کی میزاری
شاید بنج شنبه یا چهارشنبه
دوست دارم تو پیوی باهات حرف بزنم 😅اگه مشکلی نداری
نه عیبی نداره اول باید فالوم کنی تا تستچی تایید کن بعد میتونیم باهم چت کنیم
واقعا داستانت قشنگ بود از همون پارت اول تا ای قسمت مشتاقانه منتظر پارت بعدی هستم ❤️
مرسی میشه اجی شیم
حتما
غزل ۱۵ و تو
سحر ۱۲ساله وای دوش دارم سانا صدام کنی ولی😅
دنبالت کردم😄
البته من با تو یادم نمیاد آجی شده باشم ولی خودت تو اون تستت گفتی آجی!
اگه ناراحت شدی ببخشید 😟
میگم دوست داری اجی صدات کنم با ناراحت میشی😅
نه بابا ناراحت نیستم چرا ناراحت شم اصلا اسمت چیه آجی؟
آجی ببخشید دیر دیدم نتونستم بررسی کنم ٱمدم دیدم تو تستات تا بررسی شده
مشکلی نیست 😁
اسمم سحر هست ولی دوست دارم سانا صدام کنی
باشه سانا منم فریماه هستم خش
اسما خیلی خوشگله
سلام اجی یه تست منتشر کردم اسمش روتین مدرسه ✨🪐
منتشرش کردم آجی
مرسییییییییییی
بعدیییی
حتما
ناظرش من بودمم؟
فالووو؟؟؟؟؟++++
واقعا باش فالویی بک بده🤩😄
اشتباه املایی به تعداد زیاد😶
مسلک شیک اشتباهی شد ملیک شیک منظورم بود