عشق رها شده ۱

وقتی دفتر رو باز کرد دید نوشته( این داستان با بقیه فرق دارد این داستان شاد تموم نمیشه چون زندگی شاد نیست من از عشق شکست های زیادی دیدم از لیلی و مجنون تا رومئو و ژولیت خسرو شیرین. ...... دلم نمی‌خواست این حرف رو بزنم ولی ازت متنفرم ج.ک ) باورش نمیشد مادر بزرگش از .....( بعد میفهمید ) متنفر باشه صفحه و ورق زد صفحه دو این طور شروع شد ( ۷ ژانویه ۲۰۲۳ ) امروز بی هوا خوردم ب یه آدم بی اعصاب شروع کردم به دعوا خیلی زخمی شدم وارد حیاط شدم که دیدم خدمت کار ها شروع به جیغ جیغ کردن که یه داد کشیدم در باز شد که آقای هندسام بدو بدو آمد سمتم گفت کدوم بی شخصیت جرعت داره به خواهرم دست بزنه که یهو نطقش رو بستم با اعصاب گفتم ول کن همش دنبال شره خودم دهنش رو بستم رفتم آب رو باز کردم و یه دوش گرفتم یه لباس پوشیدم خوابیدم

با صدای آشنا بلند شدم خودش بود جان وای چرا این موقع شب در با شدت باز شد خودمو به خواب زدم لی: پاشوو بریم بیرون آت : ها برو بابا خ.ره ولم کن لی: پاشو ماتیاس پایین منتظر منوو تویه آت : سایین هم هست لی : اره پاهستش بدو بدو لباس پوشیدم رفتیم پایین بدونه این که به جین بگم جین :هوی بره کوچولو کجا میری آت :بای بای داداششی دوست دارم ( آت با لی و داداشاش خیلی صمیمی صحبت می‌کنه)جین: خدافظ بره کوچولو سوار ماشین شد با حالت سرد گفت سلام سایین ماتیاس : سلام آت لی: برو شانزلیزه مارو پیاده کن مارتیاس: باش چند مین بعد رفتم وارد شنل شدم لباس هارو دیدم یه کفش خیلی قشنگ دیدم برش داشتم و پا کردم قشنگ بود خریدم و وارد لویی شدم که دیدم یکی با دست پر پشت سرم میاد

آت:باز دوباره هم قد خودت خرید کردی بیا بریم بزاریم توماشین که دیدم ماتی هم از دور آمد لباس هارو گرفت و رفتند من و سایین موندیم داشتم لباس هارو نگاه میکردم که دستی روی شونم حس کردم سایین: t'apporter des vêtements برات لباس آوردن ات: Merci مرسی رفتم پوشیدم خداییش سلیقه خوبی داره آت : comment c'est چطوره سایین: Est-ce bienخوبه و منو ب‌غ‌ل کرد خوشگل بود اما از کارش خوشم نیامد پس تو گوشش گفتم یا منو ول می‌کنی یا همین جا جونت رو بگیرم و خارج شدم سوار ماشین شدم و گفتم بریم من برم خونه با ورود به خونه با دیدن فرد روبه روم خشکم زد دوباره اون

پارت اول بود پارت بعد ۶ لایک و ۲۰ تا کامنت و۵ تا فالو ناظر منتشر کن