15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jisoo 💙 انتشار: 4 سال پیش 169 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستان حتما از اول بخونید تا متوجه بشید. 😍😍😍😍🌺🌺🌺🌺🌺🌺
لوسی :باید بریم با هم چیزی بخریم.
ا/ت:ها 😳 باشه برای امیلی می خوای چیزی بخری.
لوسی :اره.
ا/ت:میشه من نیام.
لوسی :چرا.
ا/ت:حالم خوب نیست.
لوسی:معلوم از رو قیافت.
لوسی :می خوای زنگ بزنم بیان دنبالت.
ا/ت:نه بابا خودم میرم.
لوسی :باشه برو خوب استراحت کن.
ا/ت:باشه به بچه ها بگو خداحافظ 👋
ا/ت:حالا چیکار کنم پیاده میرم.
میریم جای بی تی اس :نامجون :تهیونگ چرا حواست نیست. تهیونگ تهیونگ.
تهیونگ :ها بله چیه چی شده.
نامجون کجایی تو پسر.
شوگا:اصلا حواصت جمع نیست.
جیهوپ :چیزی شده.
تهیونگ :نه نگران ا/ت هستم.
جین:مگه زن داداشم چش شده نگو می خواد بمیره 😭😭😭😭
تهیونگ :زبونتو گاز بگییر.نه فقط امروز مثل همیشه نبود.
جیمین :خب اگه می خوای تو زود تر برو دنبال ا/ت برین خونه.
تهیونگ :واقعا میتونم زود تر برم.
کوکی :البته که میشه.
تهیونگ سوار ماشین میشه میره دنبال ا/ت.
میریم سراغ ا/ت:
ا/ت:بالاخره رسیدم خونه اييييييي
واقعا دیگه باید برم دکتر.
تهیونگ میرسه جای کمپانی ا/ت
سوزان:عه تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی.
تهیونگ :اومدم دنبال ا/ت.
سوزان:ا/ت رفت.
تهیونگ :چی ا/ت رفت.
سوزان:اره.
تهیونگ :حالش خوب شد رفت با چی رفت.
سوزان:نه چون حالش خوب نبود رفت دیگه اونو نمی دونم.
تهیونگ :باشه ممنونم من برم.
تهیونگ :نکنه ا/ت توریش بشه.
تهیونگ گوشی و بر میداره زنگ میزنه ا/ت.
ا/ت:الو سلام.
تهیونگ :الو سلام ا/ت کجایی.
ا/ت:خونمون.
تهیونگ :پس همونجا واستا تا بیام خونه.
ا/ت:مگه فراریم بخوام فرار کنم اومدم خونه از خونه که نمی خوام برم.
تهیونگ :حالا هرچی دارم میام.
ا/ت:وای هر لحظه داره حالم بد تر میشه چطوره بگیرم بخوابم ولی الان تهیونگ میاد نگرانمه.
تهیونگ :در و باز میکنه میاد تو.
ا/ت:سلام عزیزم.
تهیونگ :ا/ت حالت خوبه چیزی نشده چرا تب داری، باید ببریمت جای دکتر.
ا/ت:عه دو دقیقه واستا من خوبم.
تهیونگ :از قیافت معلوم.تهیونگ ناهار خوردی نکنه ناهاری که خوردی بد بوده.
ا/ت:وای تهیونگ خیلی شلوغش میکنی.
تهیونگ :اصلا هم شلوغ نکردم.
ا/ت:شاید خب گشنمه از صبح هیچی نخوردم
تهیونگ :چی از صبح چیزی نخوردی.
ا/ت:نه گشنم نبود.
تهیونگ :پس الان برات غذا درست میکنم.
ا/ت:نه نه هیچی درست نکن نمی خوام.
تهیونگ :پس یک طوریت هست که غذا نمی خوای دیگه.تبم که داری.
ا/ت:وای تو فقط دنبال بهانه ایا.
تهیونگ :بلند شو بریم ببرمت دکتر.
ا/ت:نه نمی خواد عزیزم.
تهیونگ :وای ا/ت تو من و سکته میدی.
ا/ت:فل حال تو داری منو سکته میدی.
تهیونگ :دختر بد باهات قهرم.
ا/ت:باشه قهر باش تهیونگ شی.
تهیونگ :هزار بار گفتم منو تهیونگ شی صدام نکن بدم میاد.
ا/ت:فکر کردی این طوری صدات کردم که خوشت بیاد.
تهیونگ :😐 😐 😐 😐 😐
ا/ت:اقای تهیونگ شی من میرم بخوابم خستم.
تهیونگ :به من نگو تهیونگ شی دیگه عه.
ا/ت:باشه تهیونگ شی.😁😁😁
تهیونگ :جدا از شوخی حالت خوبه.
ا/ت:اره حالم خوبه.
تهیونگ :خیالم راحت باشه.
ا/ت:اره خیالت راحت باشه.من میرم بخوابم.
تهیونگ :برو خوب بخوابی.
صبح روز بعد.
تهیونگ :ا/ت چرا بیدار نمیشی.
ا/ت:هوم باشه باشه بیدار میشم.
تهیونگ :پاشو تنبل خانم.
ا/ت:باشه بابا الان پا میشم.
تهیونگ :پاشو دیر شد.
ا/ت:اوه چرا زود تر بیدارم نکردی.
تهیونگ :سه ساعت بالا سرت بودم داشتم بیدارت میکردم.
ا/ت:باشه الان میرم حاضر شم.
تهیونگ :بیا صبحانه بخور.
ا/ت:نمی خوام اصلا گشنم نیست.
تهیونگ :چرا تو که از دیروز چیزی نخوردی نگرانت شدم عزیزم.
ا/ت:نگران من نباش باشه.
تهیونگ :😐 سعی میکنم نمیشه.
ا/ت:باشه شب با هم حرف میزنیم الان کار دارم خداحافظ عزیزم ❤️.
تهیونگ :خداحافظ 👋.
ا/ت:الان باید برم دکتر زمانش دیر شد ای خدا 😭.
منشی:خانم کیم بفرمایید داخل.
ا/ت:ممنون.
دکتر:سلام بفرمایید بشینید مشکلتونو بگید.
ا/ت کل مشکلشو میگه دکتر یک ازمایش فوری میگیره.
دکتر:شما دارید صاحب یک دختر میشید بهتون تبریک میگم.
ا/ت:جانم، ها 😳 😳 😳 😳
دکتر:فقط یک مشکلی هست.
ا/ت:چه مشکلی.
دکتر:شما سرطان معده دارید.
ا/ت:سرطان معده 😢
دکتر:این سرطان هم برای شما بده هم برای بچه اگر می خواید بچه سالم به دنیا بیاد باید درد و تحمل کنید وگرنه بچه رو باید..
ا/ت:نه اصلا حرفشو نزنید.
دکتر:اگر بخواید این کار و بکنید جون خودتون در معرض خطر شدید قرار میگیره.
ا/ت:باشه باید فکر کنم.
دکتر:دخترتون 4 ماه دیگه به دنیا میاد البته اگر مشکلات و رد کنه.
ا/ت:خیلی ممنونم من برم.
ا/ت:سوار ماشین میشه سرشو میزنه به فرمون ماشین و گریه میکنه.
ا/ت:تازه داشت حالم خوب میشد تازه خوشحال شده بودم چرا 😭.
از زبان تهیونگ :تمرین تموم شد دارم زنگ میزنم به گوشی ا/ت ولی جواب نمیده واستا زنگ بزنم لوسی.
لوسی عه تهیونگ زنگ زده.
لوسی:الو سلام اقای تهیونگ خوبین.
تهیونگ :سلام شما خوبین میگم ا/ت اومده.
لوسی :حالا چی بگم ا/ت که اینجا نیست.
تهیونگ :خانم لوسی.
لوسی:ا/ت اینجا است ولی کار داره.
تهیونگ :باشه خیالم راحت شد ممنونم خداحافظ 👋.
لوسی :خداحافظ 👋.
لوسی وای چیکار کنم 😭 کجایی ا/ت من چی کار کنم.
ا/ت:سلام من اومدم.
لوسی :معلوم دختر کجایی.
سوزان :سلام.
جیسو :چه دیر اومدی.
ا/ت:وای چه حالی میشین که بهتون بگم دارین خاله میشین.
جنی:وای لوسی تو داری بچه میاری باورم نمیشه.
ا/ت: 😐
لوسی :نه.
رزی:سوزان تو به ما نگفتی داری بچه دار میشی واقعا که.
سوزان :من که نه کی گفته.
لیسا:پس چی.
ا/ت:من چقندرم.
همه میان ا/ت رو بقل میکنن.
ا/ت:مواظب باشین بچمو نکشین.
سوزان:🤭 راستی به تهیونگ گفتی.
ا/ت:نه نگفتم لطفا نگین می خوام خودم بهش بگم به جیمین و کوکی هم نگین لطفا.
دخترا:باشه ولی براچی.
ا/ت:الان نمی تونم بهتون بگم.
سوزان:بشین اینجا چرا اومدی سر تمرین حالا بچه کی به دنیا میاد.
ا/ت:چهار ماه دیگه.تازه یادت رفته من قدرت دارم فقط یک هفته قبل از اینکه بچه به دنیا بیاد نه میتونم از قدرتم برای حفاظت از بچه استفاده کنم نه از محافظت از خودم.
لوسی :خوبه خیالم راحت شد.
از زبان ا/ت:رسیدم خونه با قیافه ی عصبانی تهیونگ روبرو شدم.
تهیونگ :چرا گوشیتو جواب نمیدادی.
ا/ت:ببخشین معذرت می خوام 🙏
تهیونگ :میدونی دلم هزار راه رفت داشتم سکته میکردم.
ا/ت:خب گفتم ببخشین ☹️.
تهیونگ :من از دستت ناراحتم.
ا/ت:بیا بریم برات یک چیزی اماده کردم.
تهیونگ :کجا.
ا/ت:بیا بریم.
تهیونگ :باشه اومدم.
به سمت یک پارک به راه افتادن.
ا/ت:پیاده شو.
تهیونگ :چرا اینجا اومدی.
ا/ت:برای یک غافلگیری.
بعد تهیونگ یک فرش قرمزی دید و با ا/ت رفتن به سمتی که فرش قرمز میرفت.
یک میز با خوراکی و کیک و بادکنک.
تهیونگ :خبری شده من نمی دونم.
ا/ت:تولدت بیا این فانوس با هم بدیم بره بالا
بعد با هم فانوس و بالا میبرن بعد ا/ت میگه خوب تمرین کنی که با دخترمون بیای .
تهیونگ :چی ها 😳 دخترمون. نگو که.
ا/ت:اره.
تهیونگ ا/ت رو محکم بقل میکنه.
ا/ت:مواظب باش بچمونو نکشی.
تهیونگ :ببخشین یادم رفت.
تهیونگ :پس چرا واستادی بشین از این به بعد دست به سیاه و سفید نمیزنی الان میگم ویلچر بیارن حق نداری راه بری.
ا/ت:واستا ببینم بزن رو ترمز چه خبرته گازشو گرفتی میری.یادت رفته من قدرت دارم.
تهیونگ :بازم.
ا/ت:تا قبل از اینکه بچه به دنیا بیاد من حتی کنسرت هم میرم.
تهیونگ :مگه از روی جنازه ی من رد بشی(خدانکنه)
ا/ت:وا حالت خوب نیستا.
تهیونگ :ا/ت اذیت نکن.
ا/ت:حالا اینا رو ول کن اسم بچه رو چی بزاریم.
تهیونگ :خوب باید فکر کنیم.
ا/ت:خوب بیا فکر کنیم.
دو ساعت بعد.
ا/ت :من خوابم میاد بگیریم بخوابیم.
تهیونگ :واستا باید چند تا بالشت گرم و نرم برات بیارم.
ا/ت:باور کن اگر بخوای اینطوری رفتار کنی خوب یک کاری میکنم که پشیمون شی.
تهیونگ :مثلا چی کار.
ا/ت:تا اون موقع که بچه به دنیا بیاد میرم خونه ی مامانم.
تهیونگ :نامرد.
ا/ت:تو تحمل دوری منو نداری 😉
تهیونگ :دیگه باهات قهرم.
ا/ت:قهرباشی الان میرم.
تهیونگ :زور گو.
ا/ت:خودتی.
شب میشه تهیونگ تقریبا خوابش میبره.
ا/ت:تهیونگ یک سوال بپرسم.
تهیونگ :ها بپرس.
ا/ت:اگر بخوای بین منو بچه یک روز یکیو انتخاب کنی کدوم و انتخاب میکنی.
تهیونگ :این چه سوالیه میپرسی فرشته ی من معلوم تو.
ا/ت نگران میشه و ناراحت و تو خودش میره.
ا/ت:چیکار کنم به تهیونگ چی بگم بچم یا خودم پس تهیونگ چی.
ا/ت به دنیای الهه ها میره.
ا/ت:
ا/ت:بزرگ الهه ها می خوام قانون مرگ فرمانروا رو عوض کنم.
بزرگ الهه ها :قانون خود شما هستید هر جور که دوست دارید.
ا/ت:واقعا 😳چه خوب ممنونم پس من برم.
ا/ت:من قوانین میزارم که اگر یک فرمانروا مرد بعد 6 ماه تا دو سال بمیره و بعد 6 ماه تا دوسال زنده بشه و برگرده.
تهیونگ :فرشته بیدار شو.
ا/ت:فکر کنم با بالشت حرف میزنی من پشت سرتم.
تهیونگ :چرا اینقدر زود بیدار شدی.
ا/ت:برای اینکه دوست داشتم.
تهیونگ :دختر ظالم.
ا/ت:خودتی پسر بد.بیا صبحانه.
تهیونگ :چرا صبحانه درست کردی.
ا/ت:میشه ول کنی.
تهیونگ :من دارم پدر میشم باورم نمیشه.
ا/ت:برو به مامان و باباهامون بگو.
تهیونگ :حتما میگم و میره زنگ بزنه.
ا/ت با خودش:نمی تونم بهش بگم باید بین من و بچش یکی رو انتخاب کنه نمی تونم، اييييييي.
دکتر بهم گفته بود باید دردای شدیدی تحمل کنم.
تهیونگ :عزیزم خوبی چرا رنگت سفید زیر چشات هم تیره شده.
ا/ت:خیلی خوشحالم و گریه میکنه.
تهیونگ میاد ا/ت رو بقل میکنه.
ا/ت داشت از شدت درد و غصه گریه میکرد.
تهیونگ :بلند شو بریم کمپانی.
ا/ت:باشه بریم.
تهیونگ چند تا جعبه شیرینی میگیره و میره کمپانی.
تهیونگ :همه بیاین براتون شیرینی خریدم.
نامجون :چی شده رفتی شیرینی خریدی.
تهیونگ :پسرا باید بهتون بگم که.
کوکی:تهیونگ داره بابا میشه.
جیمین :بابا شدنت مبارک.
تهیونگ :شماها از کجا میدونین.
کوکی :هرچیزی اتفاق بیفتد ما خبر داریم.
تهیونگ :خودم می خواستم بگم الان خفتون میکنم.
شوگا:مبارک باشه.
جین:وای قراره بچت یک عموی خوشگل داشته باشه.
تهیونگ :😐
نامجون : 😐
شوگا :😐
جیهوپ :😐
جیمین :😐
کوکی:😐
جین:مگه چیه.
میریم جای ا/ت.
ا/ت:سلام دختر.
لوسی :چرا اومدی.
ا/ت:یک بار دیگه اینطوری رفتار کنین بعد شروع میکنه به گریه کردن.
لوسی میاد بقلش میکنه.
ا/ت:خوبه بقیه ی دخترا نیستن ببینن دارم گریه میکنم.
لوسی :چی شد خواهر کوچولو.
ا/ت:به نظرت بچم و نجات بدم یا خودم 6 ماه بمیرم.
لوسی :چی مگه قراره بمیری.
ا/ت:باید بین بچمو خودم یکی رو انتخاب کنم.
لوسی:برای چی.
ا/ت:سرطان معده دارم 😭
لوسی :نمی دونم چی بگم به تهیونگ گفتی.
ا/ت:نهههههههه تهیونگ نباید بفهمه.
لوسی :من نمی دونم چی بگم ولی چون بعد از 6 ماه زنده میشی بچه مهم تره.
ا/ت:تو کتابای الهه ها خوندم که هر فرمانروایی که میومده مثلا میمرده می خواسته بر گرده ولی بر نگشته حتی میتونسته همون موقع برگرده البته من شاید همون موقع برگردم کی میدونه، تازه اصلا نمی دونم اونجا چی دیدن که دیگه بر نگشتن 😭 من نمی دونم ایا بعد 6 ماه اصلا میتونم بر گردم یا نه مشکل اینه. 😭
لوسی :خب اگه از من کاری بر میاد بگو.
ا/ت:هیچی دیگه خودم حل میکنم مشکل.
لوسی :حتما به تهیونگ بگو اون حق انتخاب داره.
ا/ت:باید فکر کنم.
لوسی:باشه ولی هر تصمیمی بگیری من پشتیبانتم.
ا/ت:ممنون.
لوسی :بیا بریم بچه ها اومدن.
ا/ت:باشه اومدم.
ا/ت بر میگرده خونه تهیونگ روی کاناپه نشسته و داره یک کارایی میکنه.
ا/ت:سلام چه زود اومدی.
تهیونگ :چرا اینقدر دیر اومدی.
ا/ت:من هر روز همین ساعت میام.
تهیونگ :چشاتو ببند.
ا/ت:بستم.
تهیونگ دست ا/ت رو میگیره.
ا/ت:داری منو کجا میبری.
تهیونگ :خودت می فهمی.
تهیونگ :حالا چشاتو باز کن.
ا/ت یک اتاق خوشگل میبینه که توش پر از وسایل دخترونه خیلی خوشگل با کلی وسایل ناز یک عالمه لباس قشنگ.
تهیونگ اونقدر خوشحال بود که فقط میخندید و لبخند نازی داشت.
ا/ت با خودش :چطور میتونم بهش بگم نمی تونم بگم.
ا/ت بدو به سمت دسشویی میره.
تهیونگ :ا/ت حالت خوبه کجا رفتی.
ا/ت: حالم خوبه.
ولی داشت درد زیادی تحمل میکرد.
ا/ت روز به روز ضعیف تر می شد و زیر چشماش سایه ی زیادی بود که با کرم و گریم می پوشوند.
4 ماه بعد.
ا/ت:دیگه نمی تونم از قدرتام استفاده کنم. معلوم نیست بچه کی به دنیا میاد.
ا/ت:تهیونگ ما دوهفته تعطیل هستیم البته کمپانیمون.
تهیونگ :میدونم ماهم تعطیلیم.
ا/ت:خوبه من می خوام برم جای پزشک.
تهیونگ :منم میام.
ا/ت:نه نمی خواد بیای.
تهیونگ :چرا نمیزاری همیشه میگی نه ولی میام.
ا/ت:باشه بلند شو.
تهیونگ :بریم.
منشی:خانم کیم بفرمایید.
ايت:تهیونگ همینجا منتظرم باش.
تهیونگ :باشه.
ا/ت:سلام خانم دکتر.
دکتر:خیلی خوش اومدین خانم کیم بیاید بشینید.
دکتر :به همسرتون گفتین دیگه.
ا/ت:الان اومده ولی لطفا بهش نگین من تا الان از مرگ نجات پیداکردم اونم خیلی زیاد.
دکتر :خانم ا/ت.
ا/ت:خواهش میکنم.
دکتر :باشه ولی من نمی تونم براتون الان دارو بدم برای بچه ضرر داره شما تا الان درد زیادی تحمل کردین میدونم.
ا/ت:ممنونم من میرم.
تهیونگ :چند وقته ا/ت عجیب شده.
تهیونگ :ا/ت عرق کردی رنگت سفیده حالت بده
ا/ت:خوبم بیا بریم امروز یا فردا شاید بچه به دنیا بیاد.
تهیونگ :واقعا 😍پس باید مواظب خودت باشی زیاد من هم تو رو می خوام هم بچمون یک خانواده ی خوب.
ا/ت:وقتی تهیونگ بهم گفت با هم انگار یک تیری خورد وسط قلبم چرا 😭.
فردای ان روز.
ا/ت:تهیونگ من میرم بیرون با بچه های بلک پینک امشب میان خونه ی ما به بی تی اس هم بگو بیان.
تهیونگ :گفتم میان.
تهیونگ :ا/ت رفت حالا میرم جای پزشکش.
تهیونگ سوار ماشین میشه و میره به سمت مطب دکتر.
منشی:متاسفانه شما وقتی ندارین.
تهیونگ :زود میرم میام.
دکتر صدا رو میشنوه و میگه بزارید بیان خانم منشی.
تهیونگ :ممنونم.
دکتر :برای چی اومدین.
تهیونگ :ا/ت خیلی عجیب رفتار میکنه.
دکتر :پس الان متوجه شدی.
تهیونگ :چی رو.
دکتر :خوش به حالتون که همچین خانمی دارین که نگرانتون نکرده و دردشو نذاشته بفهمین.
تهیونگ :من... منظورتون چیه.
دکتر :متأسفانه باید شما بین بچه و زنتون یکی رو انتخاب میکردین چون زنتون احتمال زنده موندن کمی دارن.
تهیونگ :شما اینو چرا الان به من میگین باید ا/ت رو نجات بدین.
دکتر :اگر همون اول میفهمیدین میشد کاری کرد ولی متاسفم البته اگر بچه زود به دنیا بیاد و ما بتونیم که سرطان و سریع درمان کنیم شاید بشه.
تهیونگ :چییییییییییییییی 😰.
میریم جای ا/ت.
ا/ت:خداحافظ پس بیاین.
دخترا:باشه چشب.
ا/ت:در خونه رو باز کردم تهیونگ نشسته بود روی کاناپه.
ا/ت:سلام چرا عصبانی هستی.
تهیونگ :چرا بهم نگفتی.
ا/ت:چیرو.
تهیونگ :داد میزنه خودتو به اون راه نزن چرا بهم نگفتی که تو خطری ها چرا نگفتی.
ا/ت:پس فهمیدی.
تهیونگ با داد و فریاد:ا/ت چرا بهم نگفتی مگه من حق انتخاب نداشتم مگر من انسان نیستم.
ا/ت حالش انچنان خوب نیست.
ا/ت:میشه داد نزنی اره نگفتم چون دوست نداشتم بگم.
ا/ت :یهو احساس کردم که صورتم داره میسوزه و داغ کسی که تاحالا دعوام نکرده بود زد تو گوشم 😳🥺
تهیونگ :چیکار کردم من زدم تو گوش ا/ت.
تهیونگ :ا/ت ببخشین از دستم در رفت ا/ت ا/ت.
ا/ت به سرعت میره تو اتاق و درو قفل میکنه.
تهیونگ :ا/ت در و باز کن ا/ت ببخشین نفهمیدم چی شد.
ا/ت: میدونی چرا بهت نگفتم، چون هر موقع نگات میکردم حس خوشحالی که تو چشمات بود نمیزاشت بگم حس یک دختر داشتن حس پدر شدنت نتونستم بگم هر موقع اومدم بگم تو هی پای بچه رو وسط میکشیدی و میگفتی خیلی خوشحالی 😭😭من به خاطر بچه و تو کلی درد و تحمل کردم بعد تو زدی تو گوشم حتی مادرم و پدرم این کار و نکرده بودن.
تهیونگ :از شدت عصبانیت میزنه چند تا از ظرفا رو میشکنه و گریه میکنه.
ا/ت:دور از در نشسته بود کنار بخاری ولی بخاری خاموش شده بود و گاز داشت سر تا سر اتاق و پر میکرد گاز داشت وارد بدن ا/ت میشد و ا/ت رو ضعیف میکرد.
ا/ت:احساس خفگی میکنم و دست میگیره به دیوار تا بلند بشه حرکت کنه و در و باز کنه.
تهیونگ :صدای در اومد عه اعضا هستن.
تهیونگ میره در و باز میکنه.
اعضا ی بی تی اس و بلک پینک :چرا ظرفا شکسته کو ا/ت.
تهیونگ :گریه می کنه و میگه من چی کار کردم 😭
کوک میاد و تهیونگ بغل میکنه و بهش میگه چی شده بگو کمکت میکنیم ا/ت طوریش شده.
تهیونگ :من میتونستم اگر زود تر میفهمیدم میتونستم نجاتش بدم.
لوسی :ا/ت کجاست تهیونگ.
تهیونگ :من عصبانی بودم نفهمیدم چی شد
گاز اجازه حتی صحبت به ا/ت نمیداد.
تهیونگ :از بغل کوک میاد بیرون و میگه بیاین برین جای ا/ت که یهو صدای ا/ت با لرزش میاد که میگه کمککککککککککککککک.
ا/ت تما انرژینو انداخت روی صداش و بلند گفت کمک.
همه سریع اومدن پشت در.
تهیونگ به در میز و میگفت ا/ت چیشده بیا در و باز کن.
سوزان :چرا صدای ا/ت نمیاد.
تهیونگ :باید در بشکنیم.
به زور در و میشکنن.
جیسو:نه ا/ت.
ا/ت روی زمین بیهوش افتاده بود.
تهیونگ ا/ت رو بغل میکنه و میبرتش به سمت بیمارستان تو راه به صورت ظریف ا/ت نگاه میکنه که رد انگشتاش روی صورتش هست و این باعث میشه اشکش در بیاد.
لوسی :نفسش الان بند میاد.
تهیونگ :ماسک اکسیژن یکی هست اونو بردار.
لوسی :نبض ا/ت خوب نمیزنه نمی تونه نفس بکشه.
تهیونگ :ا/ت طاقت بیار.
میرسن بیمارستان دکترا هم میان و ا/ت رو به اتاق میبرن بعد یک ساعت بچه به دنیا میاد و دکترا سریع ا/ت رو به ای سی یو میبرن و بهش اکسیژن وصل می کنند.
تهیونگ و همه ی بچه ها پشت شیشه دارن به ا/ت نگاه میکنن که دکترا دورشو گرفتن و مشغول معاینه ی ا/ت هستن.
دکتر میاد بیرون.
همه:دکتر ا/ت خوبه.
دکتر :تا حالا چند بار این دختر و داشتین میکشتین ها چقدر بهش ظلم میکنید چرا زجرش میدید گناه اون چیه که گیر شما افتاده.
تهیونگ :خواهش می کنم قلبمونو اینجوری نشکنین.
دکتر :میدونین چقدر جای من اومده تا حالا برای مریضیاش ها میدونین دردی که تحمل کرده میتونسته چند تا ادم و به راحتی بکش میدونین چه خطر ناک مریضی هاش.
تهیونگ :خواهش می کنم بگین حالش چطور.
دکتر :گاز گرفتتش بهش اکسیژن وصل کردیم بچه سالم، داریم با کمک شیمی درمانی و داروهای قوی سرطان و خنثی میکنیم فقط دعا کنین تا اون موقع تموم نکنه.
تهیونگ :من اصلا لیاقت ا/ت رو نداشتم، لیاقت مهربونیش، لیاقت صداقتش و کلا همه چیش.
جیمین :خودتو ناراحت نکن فهمیدن ا/ت سخته.
کوکی :باید زنگ بزنم به چند تا متخصص که بیان به مامان و بابای ا/ت هم بگو.
از زبون ا/ت:این دنیا کجاست من کجام اون جا کجاست.
یک نفر میاد جلوی ا/ت و میگه اگر بمیری به اینجا میری.
یهو یک دری باز شد و ا/ت داشت به سمت در کشیده میشد خود ا/ت هم دوست داشت بره ولی داشت میجنگید صدای دکترا و تهیونگ و بچه ها رو واضح میشنید ولی اون جا اون صحنه خیلی خوب بود غیر قابل توصیف.
ا/ت:این همون صحنه ای که همه ی فرمانروایان دیدن و رفتن ولی من نباید برم نباید😫.......
تهیونگ :خواهش می کنم یک کاری براش بکنین.
دکتر :ما تونستیم سرطانش و خنثی و نابود کنیم ولی بد جور گاز گرفتگی داشته نمی دونم چی میشه.
تهیونگ و بچه ها بالا سر ا/ت بودن و ا/ت رو صدا میزدن که دستگاه کنار ا/ت دین دین دین و همین تور بلند تر میزد دکترا و پرستاران اومدن تو شوک میارن از پشت در.
لوسی و سوزان :حق نداری خواهرات و تنها بزاری برگرد.
تهیونگ :برگرد ا/تتتتتتتتتتت.........
5 سال بعد.
تسا:باباجون بیا دیگه.
تهیونگ :تسا واستا الان میام.
تسا:بابایی خیلی دیر میای.
تهیونگ :توی شیطون خیلی زود میری.
تسا:عه باباجون رسیدیم اینجا همون جاییه که مامانی....
تهیونگ :اره اینجا همونجا.
تسا:باباجون چرا مامان رفت.
تهیونگ :نمی دونم عزیزم.
تسا:باباجون مامان هم جون من و نجات داده هم جون شما رو پس کی جون خودشو نجات داده.
ا/ت:هی شیطونا دختر و پدر با هم صحبت می کنن چرا من نیستم صحبت میکنین.
تهیونگ :منتظرت بودیم چه دیر اومدی.
ا/ت:میدونم ببخشین دیر شد.
تسا میپره بغل ا/ت.
تسا:مامان جونم تو اینجا جون بابا رو نجات دادی.
ا/ت:فقط که اینجا نبود کلی جا بود عزیزم.
تسا:میشه همشو برام تعریف کنین.
ا/ت:به وقتش اره.
تسا:بیاین برگردیم خونه.
ا/ت:برگردیم و دست تسا رو میگیره و تهیونگ هم اون دست تسا رو میگیره 😍.
گلبرگ های بهاری روی سر ا/ت و تهیونگ و تسا به پرواز در میاد و خورشید در حال غروب 🌇 اروم پایین تر میره و اونا دور و دور تر میشن. و به خوبی و خوشی تا اخر عمر زندگی میکنن.
(موقعی که ا/ت داشت میمرد مقاومت کرد و داخل دریچه نرفت و برگشت چشماشو باز کرد و تسا اسم دختر 5 سالشونه که مثل مامانش قدرت داره)
🎉 🎉 🎉 🎉 🎉 🎉 🎉 🎉 🎉
پایان🥺🤧😭
✨ ✅ ✅ ✅ ✅ ✅ ✅ ✅ ✅
خوب از همتون ممنونم ❤️ همراهیم کردین و بهم روحیه دادین من تصمیم گرفتم که داستان نویسی رو ادامه بدم ممنون 💋 ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ دوستون دارم لطفا لایک کنید و همین طور کامنت فراموش نشه 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟
بلی
داستان بعدی در مورد جانکوک.
ببخشین که ایموجی نزاشتم و همین طور عکس وقت نداشتم و متاسفم خداحافظ 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋
بلی
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
عالی بودم بازم بزار
راستی آجیم میشی؟؟
عرررررررررررر😭🤏
خیلی خوب بود✨🥺🥲🌹
دوستان داستان جدید نوشتم اسمش و یکم اشتباه نوشتم.
مرگ و عش(کوکی)
اگر خواستید ببینید اون خیلی قشنگه ولی پارت اولش انچنان جذاب نیست کلا شاید 5یا 6 تا پارت بشه ولی از پارت دو جذاب میشه خیلی حتما ببینید.
خب دوستان داستانم منتشر شده حتما نگاه کنید
عالی مینویسی براو💜💜💜💜
وای عالی بود😍🤩🤩😍
یه دقیقه گریم گرفت😭😭
قشنگ انگار ا/ت من بودم، چون من سختی های زیادی رو تحمل کردم و می کنم امیدوارم پایان خوبی داشته باشه
به قول عشقم
تلاش هیچوقت به نتیجه خیانت نمی کنه😭
امیدوارم برای من پایان خوبی باشه🥰
بی صبرانه منتظر داستان بعدتم😉😍
من پشمام ریخت همین سه ساعت پیش تمومش کردم همون موقع اومده 😳😳😵😵😵😵😵😵
عالیییی مرسیییی لاولی😽💖
ای خدا😭😭داستانت مثل خودت عالی بود اجی😭😭😭
خیلی خوب بود بیصبرانه منتظر داستان کوکی هستم❤
عالی بود خیلی گریه کردم ولی دکتره چه عصبی بود باید قرص آرام بخش میکرد ولی خیلی کم بود
واییی خیلی خوب بود دلم سوخت برا ا. ت