ببخشید دیر دیر میزارم
صبح از خواب پاشدم دیدم بغذ کوکم دوباره چشام و بستم میخواستم تا ابد همونجا بمونم ک یادم افتاد کلاس داریم امروز منم با خودم گفتم ولش کن مهم نیست ک یهو یاد نامجون افتادم اومدم عین برق از جام بپرم ک دیدم دستاشو از دورم باز نمیکنم صداشم کردم محل نداد یه گاز خیلی محکممم از روی بازوش گرفتم ک عین برق پرید ات: پاشو پاشو بورو بیرون میخوام لباس عوض کنم بریم مدرسه کوک : لباسامو میاری ؟ ات : بعد کجا لباس عوض کنم کوک : همینجاا ات : چه خوش اشتها به به بورو بیرون نکبت 😐 کوک : تو چقدر بی ادب شدی یه شبه ات : بورو بیرون بینیم بابا 😂 هلش دادم از اتاق بیرون لباسمو عوض کردم یه هودی لش و بزرگ کشیدم روش یه شلوار زاب دارم پوشیدم و کتونیمو پام کردم و رفتم بیرون دیدم کوک به ماشینش تکیه داده سوار شدیم تو راه بودیم ک کوک : تو یه چیزی رو فراموش نکردی ؟ ات : چی ؟ کوک : بابا من الان دوست پسرتم لعنتی عین قبل با من رفتار نکن یه ماچی یه چیزی ات : باشه باشه گونشو بوسیدم کوک : همین ؟ مگه من داداشتم 😐 ات : بابا ولم کن من بلد نیستم بوسه رو تو هم هی گیر میدی 😐 کوک : یاد میگیری با کیفم زدم تو سرش ات : حواست باشه نکشیمون پشت فرمون سوتون ماچ به درکککک برش زمانی رسیدیم پارکینگ پیاده شدیم دستمو گرفت رفتیم بالا ک ناظم صدام کرد ناظم جلو همه با داد : چرا شلوار پاته مگه اینجا قانون نداره کوک اومد یه چی بگه ک یهو ات : ببخشید ولی با این دامنای کوتاه ادم یخ میکنه جوراب شلواری هم کفایت نمیکنه منم توجه پسرا برام مهم نی مهم برام سلامت بدنمه با اجازتون دست کوک و گرفتم و رفتیم جلو تر دم در دست شویی کیفمو دادم بهش گفتم وایسه
رفتم دامنم و از اون زیر دراوردم و اومدم بیرون کیفم و گرفتم و دامنم و کردم توش رفتیم دم دکه ی مدرسه کوک یه شیموز خزید منم یه هایپ برداشتم و داشتیم راه میوفتادیم ک دیدم دوباره دارن پسر خرخونه رو میزنن کیفمو دادم با هایپم دست کوک و با حرص رفتم اومدم با مشت بزنم تو شیک پسره ک دستمو گرفت منم چرخیدم و با گوشیم ک تو اون یکی دستم بود کوبیدم توگیج گاش ( داستان از دید ات بیده و ات کیکبوکسره) بعد ک دستمو ول کرد زدم تو جایی ک نباید تا خم شه گوشاشو گرفتم و چونشو کوبوندم تو زانوم و پرتش کردم سمت اون یکی اونام عصبی شدن اودن سمتم کتکم بزنن یهو کوک گرفت دستشو رو هوا پیچوند با مشت خودش زد تو صورت اون یکی و پرتشون کرد رو هم دستمو کرفت و برد تو کلاس کوک : خوشت میاد برا خودت دردسر درست کنی ؟ 😐 ات : اره حال میده ولی این بار چندمشون بود دیگ داشتن میرفتن رو مخم هایپ و کیقمو گرفتم رفتم سر جام بشینم ک کلامو گرفت و نشوند سر جا خودشو نشست بغلم ک یونا اومد ( یونا خودشو خیلی به کوک میچسبونه و سر زنگ ادبیات کره ای باید پیش کوک بشینه ) یونا : از سر جای من پاشو و خودتو به دسوت پسر من نچسبون ات: باشه با اینک دوست پسر منه پا میشم ولی بشین ببین اصن محل بت میده اوسکل 😂😂 کوک : ات نرو منو با این تنها نزار خوشم نمیاد ازش 🥲 ترو خدااا یونا : باشه بابا بگیر بشبن ارزونی خودت نخواستم با غرور برگشتم و سر جام نشستم تا استاد بیاد
بعد تموم شدم کلاس کوک یه دستشو گذاشت رو شونم منم بغلش کردم ک یهو یکی از بچه ها کلاس داد زد حالا فهمیدم چرا ات به هیچ کدوممون محل نمیده اون دوست دختر جونگ کوکه اینو ک گفت همه دورمون جمع شدن و شروع کردن به سوال کردن ک یهو کوک : اره مگه چیه دوست دخترم خیلیم خوشگله مگه ن کوک تو دلش : همیشه بخواطر این تو پسرا محبوب بود ناراحت بودم اما الان فهمیدم بخواطر من همشونو پس زده ذوق ذوق ذوق بعد تموم شدن کلاسا کوک کفت بریم یه جاسی ک من میگم ؟ ات : اره بریم رفتیم و رسیدیم به خونه کوک ات : اینجا خونه تو عه ک کوک : اره بیا بریم رفتیم تو خونش زود دوییدم تو اتاقش و درو از پشت قفل کردم کوک : چیزی شد ات ؟ ات : نه فقط میخوام لباس عوض کنم کوک : اها ( چون خونه کوک لباس دخترونه ی ابجیش بود کوک فکر کرده اونا رو میپوشه ات ) کشو کوک و باز کردم یه جوراب بلندوسفید پام کردم و یه هودی بر داشتم و تنم کردم موهامم باز گذاشتم و رفتم بیرون کوک : تا دیدمش قند تو دلم اب شد کوک : اوخودااااااااا نیگاش کنممم ( خنده ) وای خدایا از زانوشم پایین تره هودییی بیا بغلم ببینم شومبوسکومبولو محکم بغلش کردم ک گفت دوکبوکی درست کرده غذا مورد علاقم خیلی دوق داشتم غذا رو خوردیم و رفتیم یه چرت بزنیم
خب خب تموم شد نظراتتونو برایم بگویید همین دیگ خدافظ بوس به کلتون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گشنگ