
سلام عزیزم❤ امیدوارم لذت ببری❤😘
مرینت خیلی ناراحت بود. امیلی به آدرین زنگ زد و گفت : پسرم چرا نمیری دنبالش؟ مرینت الان خیلی ناراحته ،چرا؟ آدرین : سلام مامان. شما از کجا می دانید؟ من دل مرینت رو شکستم. من چیکار کنم؟ نمیدونستم که لیدی باگ مرینت هست.من نمی توانستم که لیدی باگ رو فراموش کنم. کاش هویت لیدی باگ رو زود تر می فهمیدم.دیگه خیلی دیر شده💔💔 امیلی : من از معجزه گر خرگوش استفاده کردم یادته؟ دیر نشده، باید بری همین الان. آدرین : حتما مامان. امیلی : خداحافظ آدرین : خداحافظ مادر❤
مرینت دیگه رفته بود. دیر شده بود. آدرین : وقتی رفتم دنبال مرینت ، اون دیگه رفته بود اصلا حالم خوب نبود به پلگ گفتم : به نظرت چیکار کنم پلگ؟ منم با هواپیما ی بعدی برم پاریس یا نه ؟ پلگ : منم عاشق شدم. ولی دوستم نداشت. اگه واقعا دوستش داری برو دنبالش و بهش حق انتخاب بده💔 آدرین : پلگ ممنونم ❤ اولین بار که تو جواب منطقی دادی. چه کسی رو دوست داری؟ واقعا متاسفم. پلگ : تو چرا متاسفی ؟ تیکی😕 آدرین : کوامی لیدی باگ؟ پلگ : آره ، دیگه بریم خونه ،دیر شده الان ساعت ۱۲ شب. حتما مادرت و پدرت نگرانت شدن. ببین چند بار بهت زنگ زده. آدرین : وای زمان چقدر زود گذشت. آره بریم دیگه❤😘
آدرین و پلگ رفتن خونه. تیکی: مرینت اصلا حالش خوب نبود. بهش گفتم : مرینت حالت خوبه ؟ الان چرا ناراحتی؟ برای لوکا یا آدرین یا کت نوار ؟ مرینت جواب نداد. تیکی دوباره داد زد و سوالش رو پرسید. مرینت گفت ببخشید تیکی صدات رو نشنیدم. راستش بیشتر برای کت نوار بعد آدرین. دوست داشتم اون من رو در هر لباسی که هستم دوست داشته باشه نه فقط لیدی باگ رو . دیگه کاگامی رو دوست نداشته باشه. همون بهتر که دیگه دوستش ندارم.💔 تیکی : مطمئنی که دیگه دوستش نداری؟ اون از کجا بدونه که لیدی باگ کی بوده. بعدش تو هم لوکا رو دوستش داشتی . اونم از تو نا امید شده بود.🌸 مرینت : دیگه ولش کن. یکم دیگه می رسیم به پاریس. 🌸
وقتی آدرین خونه رسید مامانش و باباش رفتن پیشش و گفتن چرا اینقدر دیر اومدی؟ آدرین گفت : ببخشید نگرانتون کردم. مادر من با شما کار دارم. امیلی : حتما عزیزم. بریم توی اتاقت. آدرین و امیلی رفتن توی اتاق آدرین. آدرین : مادر من نرسیدم و الان اصلا حالم خوب نیست ، به من بگو چیکار کنیم؟💔 نکته : امیلی در نیویورک خونه داره. امیلی : باید برای فردا بری پاریس. همه چیز رو به مرینت توضیح بدی . من برات بلیط خریدم.😘 آدرین : حتما ، ممنونم.
آدرین قرار شد که فردا به پاریس بره. امیلی از اتاق آدرین رفت بیرون. گابریل به امیلی گفت : عزیزم من اصلا موافق نیستم که آدرین مرینت رو دوست داشته باشه. به نظرم ریوکو بهترین شخص برای آدرین است. امیلی : اون مرینت رو دوست داره. دوباره شروع نکن. گابریل : باشه عزیزم. وای نه امیلی حالت خوبه؟ امیلی سرفه می کرد و می گفت آره خوبم. که یهو حالش بد شد. گابریل : نه عزیزم. دیگه نمیخوام از دستت بدم. باید سریع بریم بیمارستان. آدرین با صدای گابریل بیدار شد و خیلی ناراحت بود و ناراحت تر شد .نمیخواست دوباره تنها بشه. ❤🌸
آدرین : پدر، مادر حالش خوب میشه؟ من باید فردا برم پاریس. گابریل : واقعا میخوای مادرت رو توی این شرایط تنها بزاری؟ آدرین : نه پدر ، ولی واقعا مجبورم.من واقعا مرینت رو دوست دارم.😘❤ گابریل : باشه برو. 😚 مرینت به پاریس رسید. نکته : همه هویت ریوکو و هاک ماث رو می دونن . ریناروژ و پشت لاک و مار هم اومدن ولی با مرینت نه. مرینت با دیدن شهر یاد همه ی خاطراتش افتاد خیلی حالش بد بود. تیکی دیگه بهش چیزی نگفت. ساعت ۱۰ صبح بود و آدرین سوار هواپیما شد. ساعت ۱۲ به پاریس رسید. رفت خونه ی مرینت. مرینت خونه بود. ولی یهو .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)