
سلام ❤ امیدوارم لذت ببری عزیزم❤ نظر بزار و به تست های دیگه م سر بزن کیوتم❤💙
❤ مرینت : من رفتم خونه، خیلی خسته بودم ، دیشب هم نخوابیده بودم. تیکی : اما مرینت تو باید بیدار بمونی و روش های مداوا و ... رو بخونی چون فردا باید ساعت ۷ بری خونه ی آقای آگرست. مرینت : وای تیکی یادم رفته بود. پس من برم بخونم. تیکی : مرینت همه ش چرت می زد و من بیدارش می کردم. بالاخره ساعت ۷ شد. مرینت مرینت مرینت بیدار شو باید بری خونه ی اقای آگرست مرینت : باشه تیکی ۱۰ دقیقه دیگه بخوابم. تیکی یک داد زد و مرینت بیدار شد. صبحانه خورد و تبدیل شد و رفت خونه ی آقای آگرست بعد فهمید که یادش رفته معجزه گر رو ببره. دوباره بر گشت و معجزه گر رو برداشت و رفت. اون موقع کت نوار نیومده بود تازه رسید. لیدی : کت چرا دیر کردی!؟ کت : ببخشید لیدی باگ💙 خب وقت این که مادر آدرین رو مداوا کنیم. ❤
لیدی باگ ورد های جادویی رو خواند و مادر آدرین زنده شد. همه خیلی خوشحال شدن. امیلی خیلی تعجب کرده بود. گابریل تا امیلی رو دید بغلش کرد و گفت بالاخره حالت خوب شد 💙 امیلی گفت پس آدرین کجاست؟ لیدی یک نگاه عصبانی کرد و گفت حتما تو اتاقش هست. نگران نباشید🌹 کت نوار : لیدی باگ نمیشه دیگه هویتت رو بهم بگی و منم بگم؟ لیدی باگ : معلومه که نمیشه کت کت : چرا لیدی باگ ؟ ما که هاک ماوث رو شکست دادیم و خطری تهدیدمون نمی کنه. لیدی باگ : ممکنه که یک شرور دیگه بیاد. کت : حق با شماست لیدی من🥰
❤ گابریل : ممنونم لیدی باگ ، نمیدونم چطور ازت تشکر کنم؟ همسرم رو به زندگی آوردی و آرزوی من و برآورده کردی 🌹 لیدی باگ : خواهش میکنم آقای آگرست🌹🌸 نیازی به تشکر نیست💙 گابریل : نگران پسرم شدم، چند روزه انگار نیستش. لیدی باگ لطفا با من بیا که ببینم پسرم در اتاقش هست یا نه لیدی باگ : باشه حتما آقای آگرست🌸 کت نوار : منم با شما بیام؟ لیدی : نیازی نیست پیشی جون کت نوار : 😍😶 لیدی باگ و گابریل رفتند. امیلی : کت نوار کت : بله خانم آگرست؟ امیلی : پسرم دلم برات تنگ شده ، خیلی وقت بود که ندیدمت . خیلی خوشگل شدی . میبینم عاشق شدی.😁 کت نوار : ببخشید فکر کنم من رو با آدرین اشتباه گرفتید. من عاشق کسی نیستم. امیلی : .............. ❤
امیلی : کت نوار من میدونم که تو آدرین هستی. کت نوار : واقعا مامان؟ از کجا؟ پس چرا به لیدی باگ و پدر گفتی که برن دنبال من؟ امیلی : آره عزیزم. دیگه میدونم. چون نمیخواستم هویت پسرم لو بره❤ کت نوار : مامان یعنی میدونی لیدی باگ کیه؟ امیلی : بله عزیزم ، ولی نمیتونم بهت بگم، چون هر چیزی زمان مناسب خودش رو داره.من یک زمانی از معجزه گر خرگوش استفاده می کردم که قدرتش سفر در زمان بود. من میدونم چی میشه و کی هویت لیدی رو میفهمی کت : مامان یعنی میدونی که من کی رو دوست دارم ؟ امیلی : بله پسرم . تو لیدی باگ رو دوست داری. کت سریع رفت بغل مادرش❤😍 و گفت خیلی دوستت دارم. مادر به نظرت چطوری به لیدی بگم دوستش دارم؟ هر بار یک مشکلی پیش میاد که نمیتونم بهش بگم. امیلی : من یک نقشه دارم. بریم خونه تا بهت بگم❤🌹
امیلی و آدرین رفتن خونه. آدرین خیلی خوشحال بود. امیلی نقشه ش رو به آدرین گفت و آدرین گفت تو بهترین مامان دنیایی🌹 آدرین : یک مشکل داریم مامان. امیلی : چی پسرم؟ آدرین : بابا گفته که حتما باید با کاگامی ازدواج کنم😫 امیلی : پسرم ، ناراحت نباش ، من خودم باهاش حرف میزنم و راضیش میکنم🌹 آدرین : ممنونم مامان🌹❤ امیلی : خواهش میکنم پسرم همان لحظه گابریل با کاگامی اومد.. کاگامی خیلی خوشحال بود ولی آدرین و امیلی نه. کاگامی لباس عروسش رو پوشیده بود. گابریل گفت که پسرم تو هم برو و لباسات و بپوش . همین امشب عروسی می کنید. امیلی : ولی گابریل اینطوری نمیشه گابریل : پس چیکار کنم عزیزم؟ امیلی : بزار آدرین خودش تصمیم بگیره لطفا گابریل : باشه عزیزم❤ به خاطر تو هر کاری میکنم. امیلی لبخند زد.
امیلی : پسرم ، آدرین بابات گفت که خودت تصمیم بگیر . به من بگو لیدی باگ رو خیلی دوست داری؟ آدرین : خیلی ممنونم، خیلی خوشحال شدم. من راستش لیدی باگ رو خیلی دوست دارم ولی کمی هم مرینت رو دوست دارم. چیکار کنم؟ او بهم گفت که دوستت دارم ولی من چون لیدی باگ رو دوست دارم ردش کردم و اون خیلی ناراحت شد. الان عذاب وجدان دارم. امیلی چون میدونست لیدی باگ کیه یک لبخندی زد و گفت پسرم برای عذاب وجدانت مرینت رو دوست داری؟ آدرین : بله مادر ، من خیلی ازش عذرخواهی کردم. امیلی : پسرم باید همون نقشه رو عملی کنیم. هیچ وقت برای احساسات مغدرت خواهی نکن🌹 آدرین : حتما مادر ، عملیش می کنیم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)