
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
تهیونگ با داد اومد داخل اتاق شوگا:مرز داری مگه نمی بینی رز خوابیده 😠😠😠وی:ببخشید نمی دونستم ولی خوبه که خوابش سنگینه وگرنه الان منو می کشتی شوگا:اره خوبه فهمیدی حالا چی می خوای😌😌 وی:پدر رز اومده شوگا:چرا زودتر بهم نگفتی 😦😦 وی:خوب الان اومده دیگه😒😒 شوگا:باشه من الان میام ...... وای نه حالا چی بگم اگه گند بزنم چی اگه اونم مثل بابا خودم باشه چی اونوقت نمیزاره با رز باشم 😭😭 بسه شوگا تو می تونی (پدر رز اسمش توماسه) شوگا:سلام توماس:سلام شوگا:کاری داشتید توماس:بله میتونم رز رو ببینم شوگا:البطه همین الان صداش می کنم .....رفتم رز رو بیدار کردم و رفتیم پیش پدرش خیلی استرس داشتم😖😖
زر:سلام بابایی توماس:سلام دخترم پیش ۷ تا پسر خوش میگذره قیافه رز و شوگا😳😳 قیافه پدر رز😁😁 توماس:شوخی کردم من اومدم راجب خاستگاری که تو کنسرت از رز کردی حرف بزنم 😌😌شوگا تو فکرش:نه اگه قبول نداشته باشه چی من نمی تونم بدون رز زندگی کنم 😣😣توماس:خوب شوگا فردا بیاین خونمون و رو در رو از رز خاستگاری کن و رز توهم همراه من میای بریم خونه رز:ببخشید بابایی ولی نه🙁 توماس:چرا😕 رز:اخه به جونگ کوک قول دادم قبل از اینکه بیدار بشه براش کلی شیرموز درست کنم توماس:باشه ولی فقط بخاطر اینکه قول دادی 😌رز:مرسی بابایی😁😁 .... هی شوگا شوگااااا توماس:این چش شده🤨 رز:فکر کنم هنوز تو شکه 🙂🙂توماس:من دیگه میرم خدافظ رز:مراقب خودت باش بابا😇😇
از زبان رز: ... همین که بابام رفت جونگ کوک اومد بغلم کرد و منو چرخوند بعد شروع کرد به اواز خوندن و رفت تو اتاقش منم که میدونستم واسه شیرموز ها اینطوری می کنه رفتم پیش شوگا😆😆 رز:شوگا ....شوگا......شوگااااا شوگا:ها چی چیشد 😦رز:بابام راضیه ......بعد پریدم تو بغل شوگا بعد دست شوگا رو گرفتم و رفتیم بیرون اونجا یک پارک بود رفتیم اونجا و نشستیم بعد چند دقیقه دیدم شوگا نیست😟 رفتم تا دنبالش بگردم رسیدم به یک کوچه پشتم به اون کوچه بود که یک لحظه یکی منو کشید داخل کوچه 😰میخواستم داد بزنم ولی دیدم شوگاست😠 رز:تویی میدونی چقدر ترسیدم😡😡 شوگا:ببخشید ...ام این گلها برای جبران خوبه 😌😌رز:گل رز😐😐
شوگا:می دونم این رز ها به زیبایی خانم رز نیست ولی اون گل فروشی هیچ گل دیگه ای نداشت که من دوستش داشته باشم😔 رز:میدونی چیه من اونیکی شوگا رو دوست داشتم 😌شوگا:کدوم 🤨رز:اون شوگایی که مثل خودش رفتار می کرد 😌شوگا:یعنی چی🤨 رز:یعنی بیا برگردیم خوابگاه تو هم بری بخوابی منم شیرموز هارو برای کوک درست کنم😌 شوگا:پس شوگای خواب الود رو می خوای😐😐 رز:اره شوگا:ولی شیرموز چرا 🤔رز:چیه من قول دادم و خیلی هم خوابم میاد😪 شوگا:راست میگی هارز:این شد شوگایی که میشناختم 🙂شوگا:خب بریم رز:اول باید موز و شیر بخریم 😐شوگا:باشه پس من به راننده زنگ می زنم بیاد دنبالمون ......شوگا به راننده زنگ زد و اومد دنبالمون ماهم موز و شیر خریدیم وسط راه داشتیم برمی گشتیم خوابگاه که شوگا خوابش برد😴😴 بعد اینکه رسیدیم خوابگاه زنگ نزدیم جونگ کوک از در پرید بیرون بغلم کرد بعد یه نگاهی به شوگا انداخت و دوید تو اتاقش فکر کنم ترسید 😂😂
بعد از یک روز:(شوگا از رز خواستگاری کرده) از زبان رز:هنوز باورم نمیشه یعنی هفته بعد منو شوگا ازدواج می کنیم (مادر رز اسمش امیلیه) امیلی:رز چی شده 🤨رز:مامان میشه نیشکونم بگیری امیلی:اوا چرا 😶رز:میخوام بدونم خواب نیستم امیلی:نه خواب نیستی رز:میتونم برم بیرون امیلی:کجا میری رز:امروز جینا و جیهوپ قرار دارن من و شوگا هم میخوایم بهشون کمک کنیم امیلی:کمک؟؟ رز:اره اخه جولی وقتی جیهوپ رو میبینه نمی تونه حرف بزنه امیلی:باشه برو رز:یعنی مشکلی نداری با شوگا باشم امیلی:خوب راستشو بخوای نه شما ازدواج می کنید باید بیشتر باهم وقت بگذرونید رز:😳😳😳 میدونی تو یه مامان رویایی هستی خوب من میرم خودمو اماده کنم😘

رفتم خودمو اماده کردم و با شوگا رفتم بیرون پیش جولی و جیهوپ وقتی رسیدیم صورت جولی کامالا قرمز شده بود منو شوگا انقدر خندیدیم که یادمون رفت بریم پیششون و از اونجا رفتیم بعد یادمون افتاد و دویدیم سمتشون🏃♀️🏃 بعد از کلی حرفزدن منو شوگا رفتیم به یک و کلی خوش گذروندیم
همین طوری داشتیم راه میرفتیم رسیدیم به چند نفر همشون وقتی شوگا رو دیدن یه جوری شدن انگار مغذشون داشت از خوشحالی میترکید 🤯🤯شوگا:رزززززز 😨رز:بله شوگا:فرار کن😱 .... همین طوری که داشتیم فرار می کردیم رسیدیم به یک کوچه تو اون کوچه هم چند تا کوچه دیگه بود ماهم رفنیم داخل یکی از اون کوچه ها اون کوچه خیلی تاریک بود و جای کمی هم داشت ولی نه اونقدر کم می تونستیم بشینیم من جلو شوگا نشسته بودم اونم پشتم نشسته بود شوگا:رفتن رز:نمی دونم شوگا:ساکت باش صداشون داره میاد ....اونا اومدن و از جلو اون کوچه که ما توش بودیم رد شدند و ما هم از اونجا رفتیم و از دست اونا هم فرار کردیم شوگا منو رسوند خونه و گفت خودش میره بیگ هیت منم خیلی خسته بودم و همون طوری رفتم اتاقم و خوابیدم😴😴
فردا که بیدار شدم زود خودمو اماده کردم و رفتم صبحانمو خوردم بعد به دوستام زنگ زدم و که شب بیان خونمون منم یه اتاق دیگه برای پارتی مون اماده کرده بودم و رفتم کلی خوراکی خریدم بعد به شوگا زنگ زدم رز:سلام شوگا:سلام رز:کجایی شوگا:بیگ هیت رز:کوکی کجاست شوگا:کوک🤨 ؟؟ چرا اونو میخوای رز:میخوام سوپرایزش کنم شوگا:چه سوپرایزی رز:براش کلی شیرموز اوردم میخوام قیافشو ببینم وقتی شیزموز هارو می بینه 😏شوگا:تو خوابگاه رز:چرا اون با شما نیومده شوگا:نمی دونم رز:باشه پس من میرم😉.... رفتم تا خوابگاه وقتی کوک در رو باز کرد کوک:پسرا بهتره شیرموز اورده باشید رز:بنظرت من پسرم 😠کوک:ببخشید فکر میکردم پسرا برگشتن کوک:بیا تو رز:اول تو بیا کوک:چی شده رز:بیا دیگه🤭 .... رفتیم سمت ماشین راننده شیرموز هارو از ماشین در اورد منم داشتم به کوک نگاه کردم مغز کوک داشت از خوشحالی می ترکید 🥳🥳خودش شیرموز هارو از راننده گرفت و برد تو خوابگاه بعد راننده هم بقیش رو برد کوک هم اومد بیرون و ازم تشکر کرد و دستمو گرفت منو برد داخل خوابگاه وقتی رفتیم داخل کوک همه شیرموز هارو اورد و شروع به خوردنشون کردیم من که از سه تا بیشتر نتونستم بخورم رز:من دیگه برم کوک:کجا رز با دوستام قرار دارم کوک:باشه بای رز:بای ....همین که از خوابگاه اومدم بیرون....
تموم شد منتظر کامنت های خوشکلتون هستم
لطفا قلب سفید رو برام رنگی کنید ♡=❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم چرا این دوتا با هم ازدواج نمیکنن🤣
نگران نباش می کنن😂
چرااا آخه چرااااااا
من بعدی رو موخوامممم
عسلم بعدی تو برسیه
عااااااااالی بودددد 💜💙💜💙
مرسی
دیدی من با اره جلوت وایسادم
ادامه
عالی نه ................................................................پرفکت بید
ببخشید بهر حال ممنون❤❤❤
عالی بود 😍❣️🖤
لطفاً زودتر پارت بعدیو بنویس 🥰❣️🖤
مرسی نظر دادی ❤❤❤❤
تو برسیه